تابش جاودانه مخی بی عيب/تابش جاودانه ذهن بي خش/Eternal sunshine of the spotless mind

عجب فيلمی بود، عجيب فيلمی بود. من هنوزم نفهميدم که چرا این فيلم را در سينما نديدم. جريان از این قراره که دختره که کم خل نيست و پسره که نسبتاً يبوسته به يک دليل نامعلومی عاشق ميشن. دختره کيت وينسلت و پسره جيم کری . دختره ديوانه، الکلی، معتاد ، پسره معمولی ترين معموليها. عشق و عاشقی و به به و چهچه، دعواشون ميشه. دختره ميره يک دکتری که کل خاطراتش با پسره رو از حافظه اش پاک کنه و پسره هم. خلاصه وسط حافظه پاک کنی پسره پشيمون ميشه و فيلم تازه شروع ميشه. بقدری با مخت بازی ميکنه که از هر چی عاشقی پشيمون شی

فيلمنامه محشره و کيت وينسلت و جيم کری هم از این بهتر نيمتونستن بازی کنن. شکل گيری شخصيت های فيلم خيلی عجيبه ولی چون همه تقريباً ديوانه اند، قابل درک هست

نام فيلم بر اساس يک نوشته از آقا الکساندر پوپ متفکر انگليسی است که ميگويد

How happy is the blameless vestal's lot! The world forgetting, by the world forgot. Eternal sunshine of the spotless mind! Each pray'r accepted, and each wish resign'd. -- Alexander Pope

ترجمه
سرنوشت خوشی دارد، راهبه بيگناه
دنيای از ياد رفته فراموشش ميکند
تابش جاودانه ذهن بي خش
دعایی پذيرفته، آرزویی بر باد

سوال اساسی این است که اگر روزی خواستيد کسی را بطور کامل از ذهن خود پاک کنيد...چرا؟ و چه کسی؟ هپلی سيستم خوبی برای رتبه بندی آثار هنری دارد

حالت سيستم قبل از ديدن فيلم: من عاشق زندگی هستم
حالت سيستم بعد از ديدن فيلم: من چرا عاشق نيمشم