بيخود نيست که اسلام با موسيقی مورد و مشکل دارد. موسيقی انسان را جادو ميکند، او را به هوس مياندازد، آنهم هوس عاشقی. راستش را بگوييد، آيا تا به حال معلم موسيقی از جنس مورد علاقه تان داشته اید که خاطرش را نخواهيد؟ بقول يکی از دوستان، هر نتی که مينوازم ويجی ويجی تر ميشوم
از شوخی به دور من هميشه يک احترام توام با عشق نسبت به استادان موسيقي ام داشته ام. این تنها به استادان خودم ختم نميشد، بلکه هرکه سازی مينوازد و آهنگی ميسازد را دوست ميدارم.
حشمت سنجری را هرگز نديدم. از وقتی اسمش را شنيدم بيمار بود. ناصر نظر که شاگرد سنجری بود از او چوب رهبری ارکستری را به ارث برده بود. ناصر استاد من بود و سنجری استاد او و همين کافی بود که من به سنجری عشق بورزم. وقتی برای اولين بار رقص دايره سنجری را با ارکسترمان نواختيم، حس عجيبی داشتم. صدای تنبک فريد مظفر زاده را هرگز فراموش نميکنم. ساز های ضربی مان هنوز کامل نبودند و آقای مظفر زاده به دادمان رسيده بود. صدای ضربش در تمام مکتب موسيقيمان ميپيچيد. دام دارا دارم دام
ده سال پيش کنسرت بداهه عليزاده بود در تالار که در اواخر کنسرت اعلام کردند سنجری مرد. احساس عجيبی بود، انگار کسی که عمری ميشناختمش مرده است. چند ماهی بعد ارکستر ارمنستان به رهبری چکناوارييان در تالار کنسرت داشتند. دام دارا دارام دام. رقص دايره بود. با دوستانم در بالکن نشسته بوديم. وقتی قطعه تمام شد ديدم روسريم از اشک نمناک است. نگاه کردم ديدم همه دوستان مکتب موسيقی ام دارند اشک هاشان را پاک ميکنند