کس شعر هفته: خلاقيت نداشته

از آنجايی که نيک آهنگ کوثر بعد از ديدن فيلم سکسی حاج آقا دچار بحران روحی شده است و اين روز ها مدام می انديشد و از آنجا که مجموعه اي از انديشه های عميق ايشان اخيراً در کلاغستون چاپ شد. کس شعر هفته امروز ما اين سخن ناب از نيک آهنگ است:
معلوم شد که حاج آقا فیلم‌هایی آنچنانی را زیاد می‌بیند! حاج آقا ظاهرا ماهواره دارد، پس برادران قوه قضاییه بی‌زحمت از ایشان بپرسند کجا این کارها را یاد گرفته؟

از اجداد شيرازی نيک آهنگ، رستم الحکما به خواب من آمدند و گفتند که به شما بگويم " اين بی عرضه، که آبروی هرچی شيرازی را برده با ما نسبتی ندارد. ما که خودمان در کتاب رستم التواريخ نشان داديم که چه استفاده ها که نمی شود از شمشير لحمی مان کرد!" در ادامه اين سخن رستم الحکما به من گفتند " به آن ابله بگو، بی مقدار مگر همين درماندهِ يک فيلم آنچنانی، ماهواره، و غربزدگی بودی که "خلاقيت" نداشته ات به کار بيافتد؟"

اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد. اگر به کلنگ رای نمی دهيد لااقل به توکا نيستانی رای دهيد:

شعور

Why is that the best of you always wants to be a man, I have sucked your tits, you know
چه بساطی است که حتی بهترين های شما هم می خواهند مرد باشند، می دانی که پستانهايت را من مکيده ام

از سخنان قصار من در فرند فيد.

نرفتم کنسرت کيوسک. دوستان عزيزم رو شاکی کردم با اين نرفتن. نشستم خانه همچون مازوخيستی بی کس برای خودم آزار جور کردم که درس نخوانم. در اين دنيا خيلی دوست ندارم که بتوانم از ته دل بگويم فلانی دوستم است. آشنا و دوستِ کشکی زياد دارم اما دوست کم دارم. يکی شان که جانِ دلم است، امروز آمده بود اينجا....نه فمنيست است، نه ادعای فمنيستی دارد، نه روشنفکر است، نه ادعای روشنفکری دارد، نه فعال اجتماعی است، نه ادعايش را دارد و کاری به کار کسی دارد و آزاری به کسی نمی رساند.

يک بچه کمتر از يک سال داشت وقتی آمد در ساختمانم و همسايه شدیم. بچه اش را که با شوهرش بزرگ می کرد، من هم کمک می کردم اگر می توانستم. بچه اش، بچه من هم است. قرار است من و هرچه عمو خاله کونی و بارونی که دارد، ارث و ميراث مان را بدهيم به بچه اش. قرار است همه حرف های بد دنيا و همه کار های بد دنيا را من ياد بچه اش بدهم. پسرمان چند وقت پيش آمد به من گفت "نازلی تو اِف وورد را بلدی؟" گفتم "فاک رو می گی؟" گفت: "من بعضی وقت ها می روم در حمام که کسی نيست می گويم فاک." هشت سالش می شود به زودی. پسرمان خيلی با شعور است. کمتر همچين شعوری در بچه اي ديده ام. پدر مادرش شعور را به او انتقال داده اند.

چند وقت پيش دوستم زنگ زد گريان. ديدم حالش خيلی بد است. کلی تلاش کرده بود بچه اش را ثبت نام کند در اين مدرسه عالی که به لطف مالتی کالچراليسم به مدرسه يهودی ها شهرت دارد چرا که همه يهودی اند. مدرسه مدرسه خوبی است و دوستم حسابی تلاش کرده بود که پسرش آنجا جا بيافتد و هزار بامبول و بازی در آورده بود که خودش هم از اوليای فعال مدرسه باشد (بنده خدا به بچه ها هر هفته می رود آنجا عکاسی ياد می دهد). پسرمان هم آنجا البته به لطف مالتی کالچراليسم که به بچه ها ياد می دهد همديگر را دوست داشته باشند فرای نژاد و دين، تنها يک دوست صميمی پيدا کرده بود که آن پسرک هم مسلمان بود. دوستم زنگ زده بود گريان برای اينکه تنها دوست مسلمان پسرش به او گفته بود که ديگر نمی تواند به دوستی ادامه دهد چرا که دوستم و شوهرش آبجو می خورند.همينطوری که اشک می ريخت من دلم جز جگر می خورد. قشنگ حس اش را درک می کردم. تنها يک آدم با شعور در يک همچين موقعيتی زجه می زند.

چه کار می شود کرد؟ عصبانی شوی؟ اينهمه آدم عصبانی چه کرده اند؟ امروز آمده بود اينجا و شاکی بود از دست همه. از بی وجدانی های آدم ها از ريا کاری ها، از سياست بازی ها....از اين که کرامت انسانی به گند کشيده می شود. نگران بچه اش بود. من فهميدم چه می گويد. می فهميدم که تمام نگرانی های هر روزه من که به مرگ ام خاتمه پيدا خواهند کرد، برای دوستم که مادر است که پدر است، به مرگ اش خاتمه پيدا نخواهد کرد. نگران وضعيت کرامت آدم ها بود. فعال اجتماعی نيست و ادعايش را هم ندارد اما فهميده بود که نفرت را نمی شود با عصبانيت جواب داد، تنها مغموم بود. فمنيست نيست و ادعايش را هم ندارد، اما نگران وضعيت همه زن هايی بود که در اين درگيری های قدرتی کم می آورند و جا می زنند و حتی خودشان می شوند باعث بانی ظلمی که نقد می کنند. روشنفکر نيست و ادعای روشنفکری هم ندارد اما فهميده بود که آدم ها در مقابل استبداد ريسک نمی کنند و به همان ريسمان هايی که بقا شان را به هر قيمتی امن می کند، چنگ می زنند، حتی اگر به قيمت ظلم به ديگری باشد.

دوست من آدم با شعوری است. من نگران شعور هستم. نگران پروسه هايی که شعور را از بين می برند. نگران آن آرمان شهری هستم که اگر نتوانم به آن فکر کنم، دليلی برای زنده ماندن ندارم.

نازلی کاموری در حالی که هنوز بعد از دو ساعت گريه در عزای شعور دارد گريه می کند (بعله من آنچنان هم آدم کله شق دعوايی نيستم...گريه هم می کنم).
چه می‌شود کرد خانم صفارزاده: نگاهی گذرا به گذشته‌های شعر طاهره صفارزاده؛ شاعری که پیش‌رو بود

Endangering Lives for Political Gain



It's been a while since I've done one of my "expose" style posts on one of the seemingly countless members of the Iranian "opposition" in diaspora who are willing to lie, cheat, steal, and god knows what else just to get a paycheck and a little praise. Frankly, there are too many of them, and despite the millions of dollars being thrown around, they are mostly useless and pathetic, eventually fading away, as they claw at each other for a little piece of the pie.

But every once in a while, someone acts so unethically, with such brazen disregard for the safety and livelihood of others, that it becomes imperative to address the issue.

Amir Farshad Ebrahimi, whose seemingly prurient interest in other people's private sexual conduct was evident when he gleefully publicized an intimate moment featuring well-known Iranian devotional singer Abdolreza Helali, is now doing the same with a sex tape (one which was clearly filmed by a hidden camera) involving who he says is a cleric and a married woman.

It would be bad enough if Amir Farshad Ebrahimi were merely guilty of being disgusting enough to violate the privacy and dignity of the two people filmed. Extramarital sex between two individuals who are already married to other people can carry a death sentence, a fact that Amir Farshad Ebrahimi knows very well. Indeed, he concludes his shameful post with a taunt wondering about the fate of the man pictured, since according to him, others have been executed for much less.

So Mr. Amir Farshad Ebrahimi, the self designated human rights activist, I have some questions for you:

- How do you justify violating the privacy of two consenting adults (two adults, by the way, who seem to very much enjoy each others, ahem, company)?

-How do you justify endangering the lives of these people? Not their reputation, their dignity, their livelihoods, their families, their jobs, which you endangered as well, but their lives?

-How did these sex tapes, clearly filmed secretly and likely without the knowledge of at least one of the people involved, end up in your hands?

Oh, by the way, Mr. Amir Farshad Ebrahimi, this is only the beginning of the inquiries that will be sent your way. If you think that your maneuverings aroundRadio Zamaneh, your tall tales about what happened in Turkey last summer, or your overall thuggish ways will go unchallenged, you have another thing coming.

حواستان باشد از ازدواج همجنسگرايان حمايت کنيد

خدا الهی دکتر هانتر اس تامپسون را بيامرزد اگر الان بود چهار تا فحش می داد و بعد هم می گفت ببين تورو خدا اين جيزز فريک ها چه کرده اند که ما "مجبور" شده ايم از کونی ها حمايت کنيم. من البته می گم گور بابای کونی ها و بارونی ها ببين تورو خدا جيزز فريک ها چه کرده اند که شخص شخيص بنده بايد برای حمايت از کانون گرم خانواده و ازدواج به عنوان يک سنت مقدس، بنويسم.

ماجرا از اين قرار است که جيزز فريک ها ( واژه دکتر تامپسون برای محافظه کار های مسيحی) کلی پول خرج کرده اند و وکيل استخدام کرده اند و سياست مدار خريده اند که که يک جايی روی کاغذ رای گيری کلی اي که روز چهارم نوامبر در کاليفرنيا برای انتخابات سراسری آمريکا می شود، از مردم کاليفرنيا بپرسند که "آيا کونی ها و بارونی ها و دو جنسی ها و دگرباشان و همه اين "انحرافات" جنسی حق ازدواج دارند يا خير؟" خلاصه مردم که عمراً نبينند اين يک دانه سئوال را و رای هم خواهد آورد و آخر هم کرم خودشان را خواهند ريخت و ازدواج بين يک زن با يک مرد تعريف می شود و کونی ها و بارونی ها بايد بروند کلاً بی خيال امر مقدس ازدواج و تشکيل خانواده بشوند.

پس حالا هدف از نوشتن اين پست چيست؟

اول از همه به فک و فاميل هاتان در کاليفرنيا بگوييد که حواسشان باشد اين نظر خواهی عمومی نيست و رای گيری است. رای ضد ازدواج دگرباشان جنسی بدهند، آه هزاران کونی و بارونی کالفرنيايی بالاخره گريبانشان را خواهد گرفت. بگوييد رای بدهند و به نفع کونی ها و بارونی ها و امر مقدس ازدواج هم رای بدهند.

هدف دوم البته و صد البته اين کونی ها و بارونی های ايرانی اند که ما را خفه کردند از بس کونی ها و بارونی ها را از "مرگ حتمی" در ايران نجات دادند و آوردند در کانادا و آمريکا مهد آزادی و خوشبختی. هفته اي چندين ايميل شلوغ بازی از آرشام پارسی و باقی دوستان (دعوا شده است آخر بين شان و کلاً سازمان دگرباشان ايرانی فعلاً پادر هواست) می گيريم که زندگی گی های ايرانی در خطر است و فلان پناهنده را نجات دهيد و بهمان پناهنده را نجات دهيد. يک نفر از اين فعالان حقوق همجنسگرايان يک دانه ايميل هم خير سرشان در مورد اين پروپوزيشن شماره هشت کاليفرنيا نفرستاده است. پنداری اگر اينها به مسائل دگرباشان جنسی در آمريکا توجه کنند، کل معادله قدرتی که با آن سر و کار داردن وارونه می شود.

خيلی از پناهنده های ايرانی که به واسطه دگرباشی جنسی می آيند اينجا به مهد آزادی زندگی خوبی ندارند. همه شان تقريبا متوجه اين مهم می شود که زندگی شان به مراتب سخت تر شده است و اينجا هم آنچنان حقوق شاهکاری ندارند. چند وقت پيش يکی شان که در همه اين فيلم های ايران بهشت تغيير جنسيت است هم شرکت می کرد، همين جا در تورونتو خودش را کشت. آرشام می گفت که می خواسته برگردد ايران.

خدا می داند که اصلا اين گی های ايرانی خبر دارند از ماجرای همجنسگرايان کاليفرنيا و تلاششان برای گرفتن حق ازدواج، خدا می داند که اصلاً اينها می دانند اهميت همچين اقدام سياسی اي چيست، خدا می داند که اينها جز دنيای کوچک خودشان اصلاً دنيايی ديگر را هم می بينند يا نه....من نمی دانم. هنوز منتظر بودم که آرشام و ساقی قهرمان بنويسند که هيچکدام ننوشتند و من ماندم وسط اينهمه کار درس که حالا فعاليت هم بکنيم....

من از مخالفين سر سخت ازدواج رسمی و دولتی ام. به نظر من دولت هيچ حقی ندارد که تايين کند قوانين ازدواج تک همسرانه را و آن را هم حسابی به همه ما زورچپان کند. من از مخالفين سرسخت ازدواج به شکل تک همسرانه و دگرجنسگرايانه اش هم هستم. به نظر من اين دعوای سر ازدواج همجنسگرايان را می شود به وادی های ديگر هم کشاند و کلاً حق دولت و ارگان های غير دولتی بسيار زياد دولتی مثل کليسا و جيزز فريک ها را برای تعيين تکليف در امر مقدس ازدواج به زير سئوال بود. حمايت بنده از ازدواج کونی ها و بارونی ها تنها در اين چهارچوب است. حواستان باشد سر جدتان، و با اين اقدام جيزيز فريک ها مبارزه کنيد.

توروخدا خشونت اين ويديوی اين جيزيز فريک ها را ببينيد. چطور می شود اين همه تنفر را به درگاه باری تعالی وصل کرد؟ يک مشت روانی....فاکينگ جيزز فريکس!
الن دجنرس در مخلافت با پروپوزيشن شماره هشت.



کیوسک

دوستان، دوستان، دوستان،
بشتابيد که گروه کيوسک، آخر هفته ديگر در سالن اوپرا هاوس تورونتو کنسرت دارند که آلبوم جديدشان هم همانجا برای اولين بار خواهند فروخت. اين آلبوم جديد به نظر من شاهکاره چون که کاملاً از اون حالت بازاری سابق و صدای دايرسترينت خالی بندی ايرونی خارج شدن و موسيقی و تم ها همه جديد اند (ما اينجا کانکشن داريم و يکی دو تا شون رفيقمونن). شعر های آرش سبحانی که هميشه محشر بود و حالا با اين خلاقيت جديد موسيقيايی هم که ديگه عالی شده. اين هم اطلاعات که رفقا در اختيار گذاشتن:

گروه کیوسک فروش تعداد محدودی از سومین آلبوم خود " باغ وحش جهانی " را در بیست و پنج اکتبر دو هزار هشت درسالن اپرا هاوس شهر تورنتو اعلام می کند. فایل آهنگ " پراگماتیسم عشقی " از این آلبوم در روز جمعه هفدهم ماه اکتبر در وبسایت کیوسک www.kiosk-music.com بصورت رایگان قابل دریافت خواهد بود.

شرکت بم آهنگ در حال انتشار سومین آلبوم گروه کیوسک بنام " باغ وحش جهانی " در چهارده نوامبر دو هزار و هشت می باشد. آلبوم جدید شامل ده آهنگ به سبکهای متفاوت است، از جازکولیها گرفته تا والس و از تانگوی آرژانتینی گرفته تا بلوز. همچنین موسیقی این آلبوم جهش بزرگی از دو آلبوم زیرزمینی قبلی کیوسک است. متن های آرش سبحانی همچنان در سطح گسترده ای بیانگر مشکلات اجتماعی موثر بر زندگی روزانه ایرانیان تمام دنیا می باشد.

آرش سبحانی می گوید : " باغ وحش جهانی بیانگر نگاه کیوسک به جهان امروز است. گفتگوی تمدنها ظاهرن جواب نداده و در پیامد آن دنیا به شکل یک باغ وحش در آمده است، حتی نه مانند یک جنگل که ساکنیش حداقل دارای آزادی فردی هستند. با اینکه سالها از مهاجرت ما از ایران می گذرد هنوز اینجا خانه ما نشده و شاید به همین دلیل دراین آلبوم جذب و تاثیر گرفته از موسیقی جاز کولیها شده ایم . "

کیوسک آلبوم جدیدش را در طول چهار ماه در استودیوی FM Recorders در Emeryville , Ca ضبط کرد. تهیه کننده این آلبوم "Sep V" بوده و توسط " Adam Ayan " از Gateway Mastering مستر شده است. در آلبوم جدید نوازندگان صاحب نامی چون نوازنده دارمز Pat Spurgeon از گروه Rogue Waveو نوازنده گیتار Paul Mehling موسس The Jazz Hot Club of San Francisco با کیوسک همکاری کرده اند. همچینین این آلبوم شامل آهنگ " یارم بیا "، محلی شیرازی محبوب در تاجیکستان، می باشد که در آن "محسن نامجو" خواننده و نوازنده جنجالی ایران به عنوان خواننده مهمان با کیوسک همکاری کرده است.

گروه کیوسک که بعنوان یک گروه ایرانی جاز/بلوز/راک شناخته شده است ، توسط تعدای دوست در زیر زمینی در ایران تشکیل شد. گروه کیوسک را آرش سبحانی ( گیتارو خواننده ) ، علی کمالی ( باس گیتار) ، اردلان پایوار (کیبورد )، بابک خیاوچی ( گیتار ) و شهروز مولایی ( درامز) تشکیل می دهند که در حال حاضر همگی ساکن خارج از ایران هستند.

اجرای آلبوم جدید کیوسک درتاریخ بیست و پنج اکتبراز شهر تورنتو در سالن اپرا هاوس آغاز خواهد شد. و در ماه نوامبر در شهرهای سانفرانسیسکو ، لوس آنجلس ، سیاتل و ونکوور ادامه می یابد.

برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد تهیه بلیط کنسرت و آلبوم به وبسایت و www.artbeatgroup.com مراجعه فرمایید.

منبع ترجمه : خبرنامه شرکت بم آهنگ




بنده های خدايی که ده شصت در زندان های جمهوری اسلامی شکنجه شدند می گويند درد را هيچکس نمی فهمد مگر اينکه با کابل پايش را را شلاق بزنند. مردم سايز پايشان يکی دو سايز بالا می رود بعد از کابل خوردن. درد بعدی می گويند ناخن کشيدن است. بنده همين الان ناخن انگشت کوچک ام را در يک اقدام شستشوی آينه دستشويی از جا کندم. دارم از درد می ميرم. پيرو اينکه می شود از درد لذت هم برد و من هم می برم، به خودم گفته بودم اگر خدای ناکرده در موقعيتی مشابه سال های شصت قرار گرفتم، حتماً سعی خواهم کرد که از درد لذت ببرم. خواستم بگويم که نمی شود. با دو عدد استامينوفن کدئن و سه عدد ادويل هم نمی شود!

از وبلاگ سايه


پارسال می‌رفتم به یک سالن بدن‌سازی که ایرانی زیاد تویش رفت و آمد داشت. از مربی بگیر تا مراجعه کننده و ورزشکار و …
من آن موقع یک همکار سیاه پوست داشتم که گاهی همراه من می‌آمد آن‌جا و چون ورزش‌کار حرفه‌ای بود، بعضی وقت‌ها به من کمک می‌کرد که فلان دستگاه را این طور استفاده می‌کنند و فلان حرکت را ده بار تکرار کن و از این حرف‌ها…
یک روز عصر یک مربی ایرانی مرا کشید کنار و گفت : خواهر من، شما ایرونی هستی، منم ایرونی هستم. وظیفه‌ی من اینه که به شما بگم بعضی حرکاتی که این یارو سیاهه به شما یاد داده، مناسب شما نیستن و هیکلتون شبیه سیاه‌پوستا می‌شه اگه ادامه بدید. از ما گفتن…
ااین داستان را کنار دو تا داستان آیدا گذاشته بودیم در مورد همین ورزشگاه مزبور و مدت ها شده بودند مایه‌ی خنده‌ی ما. یکی‌ش این که همکار ایرانی آیدا بهش گفته بود من صلاح نمی‌دونم شما برید اون ورزش‌گاه. اون‌جا یه سری فقط می‌یان برای دختر تور کردن. یکی هم باز مربوط می‌شد به یکی از مربی‌ها که اگر می‌دید دختر ایرانی غلط ورزش می‌کند، مشتری خودش را بی‌خیال می‌شد و سریع می‌آمد خودش را می‌رساند و داد و بی‌داد می‌کرد که خانوم نکن. نکن. اون باسن غلطه. اون حرکت دست غلطه. لااله الاالله…
از مجموعه‌ی این داستان‌ها به این نتیجه رسیده بودیم که زن ایرانی ناموس مرد ایرانی است، هر جای دنیا که باشد. و کلی این جمله را به طنز استفاده می‌کردیم.

امروز این‌جا را باز کردم و دیدم چه‌قدر جوک ما رنگ واقعیت دارد و خودمان بی‌خبریم. کامنتی که چشم من را گرفت این بود:

من مخالف پیشرفت دختران ایرانی نیستم اما فکر نمیکنم تنها راه پیشرفت برای این بازیگر خوب کشورمان حضور در امریکا و بازی در فیلمهای هالیوودی باشد .
گلشیفته ناموس ایران است
دوست نمیدارم که چنین عکسهایی از او به نمایش گذاشته شود.

بقیه‌ی کامنت‌ها هم خواندنی‌اند.