من هر وقت مقاله ای یا کتابی از پرفسور افسانه نجم آبادی ميخوانم- ترس تمام وجودم را فرا ميگيرد. خيلی عجيب هست ولی متودولژی های که برای تاريخ نگاری استفاده ميکند و گيرهای اساسی که به جزييات ميدهد دقيقاً مثل من است ( البته درستش این هست که بگم من مثل او هستم). داستان زندگيش هم خيلی شبيه به من هست. او هم بعد از يک عمر درس خواندن در علوم تجربی به علوم انسانی تغيير رشته ميدهد. کارش خيلی درسته و من عاشق ديد خاصش به جزيياتم. کتاب دختران قوچان فکر ميکنم به فارسی ترجمه شده و در ایران به چاپ رسيده. بخريد و بخوانيدش تا بفهميد من چه ميگويم. کتاب جديدش هم که ميشود آنرا "زنان سبيلو و مردان بی ريش" ترجمه کرد يقين بسيار جالب است (من هنوز کتاب را نخوانده ام... ولی این مقاله را بخوانید) کتاب ظاهراً روند مدرنيته در ايران قرن نوزدهم را با اعتنا به جنسييت و مسايل جنسی تحليل ميکند. اگر ميخواهيد با قلم تند و تيز نجم آبادی آشنا شويد مقاله اخير او را بخوانيد. این مقاله مغایرت آزادی تغيير جنسيت در اسلام با مشکلات همجنسگرايی در اسلام را بررسی میکند