من والّله فکر نمی کنم که مهدی خلجی در دفتر خامنه ای کار می کرده اما حسين می گه کار می کرده. فکر کنم منظورش روزنامه انتخاب هست (اگر اشتباه نکنم) که خوب از دفتر آقا پولش می آمده.

همیشه يک اشاراتی به موجوداتی مثل مهدی خلجی کرده ام اما حسين ديگر زده است به هدف.

مهدی خلجی تنها ایرانی‌است که هم غیر مستقیم برای دفتر خامنه‌ای (در روزنامه‌ی انتخاب) کار کرده و مشاوره داده است و هم غیر مستقیم به دفتر دیک چینی (از طریق موسسه‌های پژوهشی واشنگتن). کسانی که تصمیم دارد محل کار چند سال پیش خلجی را، به اضافه‌ی هزاران مرد و زن و بچه‌ای که در اطراف آن زندگی می‌کنند، بمباران کند.

چند وقت پیش یک موسسه‌ی دست‌راستی نزدیک به اسراییل به اسم «شواری سیاست خارجی آمریکا» یا AFPC چندی پس از یک نشست یک روزه درباره‌ی «خطر ایران»، کمپین تبلیغاتی را شروع کرد که به مدت یک هفته مردم آمریکا را علیه خطر روزافزون ایران می‌ترساند. این تبلیغ‌های سی‌ثانیه‌ای یک هفته‌ی تمام در شبکه‌های سی.ان.ان، اس.ان.بی.سی، هدلاین نیوز، و فاکس نیوز پخش شدند. (یکی از ویدیوهای سی‌ثانیه‌ای ضد ایران AFPC را ببنید.)

در آن کنفرانس (که در قالب برنامه‌ی تازه‌ی موسسه به نام «آزادی ایران» برگزار شد) ‌مهدی خلجی به همراه ایلان برمان، پاتریک کلاسن، و جیمز وولسی و چند نفر دیگر درباره‌ی خطر روزافزون جمهوری اسلامی و ریشه‌های آن برای حضار و خبرنگاران سخن گفتند.(ویدیوی تمام سخنرانی‌ها را ببینید.)

مهدی خلجی، در حالی که برای خواندن روان از روی متن ترجمه‌شده‌ی انگلیسی مقاله‌اش عرق می‌ریخت، سعی کرد نشان دهد که چرا تغییر سیاسی از درون ایران غیر ممکن است و در نتیجه آمریکا برای از بین بردن «تهدید روزافزون ایران بر ضد صلح جهانی» نباید با ایران مذاکره کند، بلکه باید از طریق تحریم اقتصادی (یا حتی تلویحا از طریق حمله‌ی نظامی اگر امکان عملی‌اش وجود داشت) حکومت ایران را فروبپاشد.

من نمی‌دانم شما چه اسمی می‌خواهید روی کمک آگاهانه‌ی فکری آقای خلجی به بی‌رحم‌ترین و کثیف‌ترین دشمنان ایران و بشریت بگذارید. ‌ولی می‌‌دانم که اگر خودم روزی با او روبرو شوم بجای سلام فقط یک تف بزرگ روی صورتش خواهم انداخت.

.

این شعر را هم چندی پيش برای خلجی سرودم.

من امروز شما را جستجو کردم
و عکسی يافتم

شما بوديد
که چشمانتان به افق خيره بود
نگاهی جديد
عينکی جديد

لبهای کلفتتان
و سر کچلتان
روی تن سياه تان
با کرواتی سياه
نصب شده بود

و دورش را
دستمالی ابريشمی
آذين می داد

من امروز شما را جستجو کردم
نگاهی جديد
کراواتی جديد
دستمالی جديد
و عنوانی جديد

من امروز شما را جستجو کردم
و شما ديگر
خداشناس نبوديد

زير عکس شما نوشته بودند
مهدی خلجی
متخصص الهيات

و شما همچنان وجود نداشتيد

به دليل احساس نزديکی که به خاطر شناخت ام به او دارم بايد بگويم که تمام این تصميم گيری های مهدی بر مبنای يک خودخواهی شديداً اکزيستنشال و يک شارلاتانيسم محض در خواندن افکار ساتر (يا نخواندن افکار ساتر) است. يک بار دوستی مشترک برای من لينک نقل قول عبد الّله شهبازی از عبدالله مستوفی را که درباره علی دشتی نوشته بود فرستاد. در آن لينک پراگرافی توجه این دوست من را جلب کرده بود و او را ياد مهدی خلجی انداخته بود. از خواندش به قدری خنديدم که دلم نيامد شما نخوانيدش:

"جدّي‌تر از همه آن‌ها شفق سرخ بود که به مديري و قلم علي دشتي کار تملق به سردار سپه را به جاهاي باريک رسانده و، چنان‌که ديديم، برخلاف هر اصل مسلمي نظاميان را به روي ملّت واداشته و مردم را به سرنيزه سردار سپه مي‌ترساند. خدا نکند آخوند اصول مسلم درسي سابق خود را کنار بگذارد. ديگر به هيچ حدّ و سدّي و اصل مسلمي پابند نمي‌کند و اگر ذوق نويسندگي هم داشته باشد که واويلا! آن‌چه به تصوّر در نيايد از دم قلمش بيرون مي‌ريزد. به عقيده من، خسارتي که کشور از اين قماش بچه آخوندهاي سياست‌باف ديمي ديده است از هر چيز بيش‌تر است".

با این حال من آدمی به باهوشی مهدی خلجی کم ديده ام. ایراد بزرگ اش این هست که جاه طلب و از آن بدتر راحت طلب و برای این راحت طلبی همه کاری می کند.
-------
حاشیه: دلم برای حسین تنگ شده با وجود اینکه حسابی از دستش این روز ها سکته کرده ام. کاش می شد آدم در روابط شخصی بی خیال سیاست می شد. شما بدانید که این حسین کس خل را من به هر حال دوست دارم...

چه نشسته اید و تخمه می شکنيد اهالی باشتين...مه مه را لولو برد

يکی از دلايلی که من صبح تا شب به این آق مهدی سيبستان بد و بيراه می گم و اصولاً يک کپی از عکس اش را روی ديوار گذاشته ام و از آن به عنوان هدف دارت استفاده می کنم این هست که این آبجی ما معصومه خانم ناصری را سر کار گذاشته است و ما ديگر نمی توانيم بدون واسطه با ایشان ارتباط بر قرار کنيم.
وبلاگ ميم.نون دير زمانی است که درش تخته شده و خوب هرزگاهی يک آتشی از نوک آتشفشان بيرون می زند.
از معصومه بخوانيد

الان که این پست را می‌نویسم نصف بیشتر ایرانی‌ها در سفرند. از شمال و چالوس و متل قو و انزلی و آستارا تا جنوب و بوشهر و اهواز و آبادان و البته یک تعدادی هم این‌ور و آن‌ور پراکنده‌اند. آنها هم که سفر نرفته‌اند مشغول دید و بازدید عید و بحث وگفتگو درباره این هستند که پرتقال تامپسون امسال کیلویی نهصد تومان بود و موز یک‌دفعه چقدر بالا کشیده و آجیل چقدر گران شده و ... واقعیتش این است که الان اوضاع واقعاً خراب است. یک ‌طرف سیاستمداران کله‌خراب ایرانی ایستاده‌اند و به سبک و سیاق سال‌های اول انقلاب گردن می‌کشند و گروگان می‌گیرند و به سازمان‌های بین‌المللی محل سگ نمی‌گذارند، آن‌طرف هم، همه سیاستمداران جهان ایستاده‌اند و هیچ‌کدام هم حاضر نیستند یک‌قدم از مواضع انقلابی‌شان کوتاه بیایند.


ما ملت ایران هم این وسط نشسته‌ایم تخمه ژاپنی می‌شکنیم و پسته کله‌قوچی می‌خوریم!

----------

معصومه جان دنيا دو روزه....مردم ایران چه کنند جز قر دادن و تخمه شکستن وقتی که "گوشت رو گربه برده، ممه رو لولو خورده!"





چی کار کنم جز این هيچ کليپ ديگه ای از "ممه رو لولو برده" پيدا نکردم. فقط صداشو گوش کنيد.

خايه مالان مسئول خون مردم















از خواب دو ساعته بعد از ظهرم با کابوس جنگ بيدار شدم. خواب ديدم که بالاخره حمله کرده اند به ایران و مادر بزرگم در خانه اش تنها مانده و به هرکه زنگ می زنم حاضر نيست او را نجات دهد. مادر بزرگ هشتاد ساله ام آذوقه اش تمام شده و فاميل هايم می گويند نجاتش فايده ای ندارد چرا که شهرک اکباتان بعد از بمب باران راکتور اتمی که گويا همان نزديکی ها بوده کاملاً آلوده است و کسی نمی خواهد ريسک کند. تمام فرودگاه ها را زده اند و من نمی توانم مادر بزرگ هشتاد ساله ام را نجات دهم و مردم به من می خندند که به فکر نجات اش هستم. این وسط برای پارتی بازی به آدم های عجيب و غريب در قدرت هم زنگ می زدم و قبل از اینکه از آنها کمک بخواهم مجبور می شدم که فحش شان بدهم و بعد پشيمان می شدم که چرا در این موقعيت حساس برای نجات جان مادر بزرگ ام نمی توانم خايه مالی کنم. عرق ريزان که بيدار شدم رفتم برای این آقا پيغام الکترونيکی فرستادم به مناسبت این مقاله شاهکارش و يک عدد فحش آبدار نصيب اش کردم که حالش را ندارم بنويسم چه که بعداً مجبور شوم توضيح دهم که چرا من فمنيست فحش سکسيت می دهم (ولم کنيد سر جدتان). زيرش هم اضافه کردم اگر معنی اش را نمی دانيد از کنار دستی تان بپرسيد.
دلم بسی خنک شد.
خواب و زندگی برايم مان نگذاشته اند يک مشت الدنگ. حالا این فلان فلان شده ژنرال های اسراييلی که تکليف شان معلوم است...این وطن فروشان عزيز خودمان را بچسبيد. من ایرانی هایی را که در این تينک تنک های نيو کانسروتيو پول می گيرند و برای آمريکايی های طرح های تحليلی تحريم اقتصادی و حمله می چينند و مزخرف می بافند را به اندازه تمام مديران دولتی جمهوری اسلامی ایران و "صاحبان صنايع" که امروز در کانادا آبجو ميل می کنند و پول هايی که از مردم ایران دزديده اند را حيف و ميل می کنند، مسئول می دانم. اینها کسانی هستند که هميشه ادعا می کنند که "به ما چه؟ ما کارمان را می کرديم! ما کارمان را می کنيم! به ما پول می دهند که چرخ های اقتصادی را بچرخانيم! مگر به کار ماست؟ اینها خودشان قبلاً تصميم می گيرند، مگر به حرف ماست؟ مگر به تحليل ماست؟ مگر به نوشته ماست؟"....
در همين رابطه گردهمايی مسلمانان سکولار وشلوغ بازی های حواشی اش را هم از دست ندهيد. من تا حالا فکر می کردم به يکی مثل من می گويند مسلمان سکولار. حالا این فلان فلان شده ها بر چسب ما را هم گروگان گرفته اند و از این به بعد امير طاهری، مانادا زند و ارشاد مانجی (عوضی) که تا اسم اسلام را می شنيدند پيف پيف راه می انداختند شده اند پرچم دار اسلام مهربان مدرن دمکراتيک. جان من فقط بيوگرافی های ایرانيانی که در این کنفرانس شرکت کرده اند را بخوانيد. قسمت مورد علاقه من بيوگرافی افشين علّيان هست. ادعای کاملاً خالی بندی اش که سازمان ملل از او درخواست کرده است که به هلند برود. بابا جان چرا عين آدم نمی نويسی که درخواست پناهندگی يا پناه جويی ات توسط سازمان ملل پذيرفته شد. من نمی فهمم اگر شما ها زندگی تان در ایران در خطر بوده (که حتماً بوده و بر منکرش لعنت) پس چرا اینقدر شرم از پناهجو بودن!
این ابن وراق هم که ديگه شورش را در آورده. بابا باز هم به خايه های سلمان رشدی. يعنی چی که مثلاً صورتت را می پوشانی برادر من! در کنفرانس هم با نقاب حاضر می شوی!فيلمی ای این طرف به مولا. اصلاً این مردک مگه کتاب ننوشته که مسلمان نيست؟ بابا من نمی دانم اینها چرا به خودشان می گويد سکولار ماسلم. خوب يک کاره بگوييد اونجليکان مسلم و زايونيست مسلم خودتان را خلاص کنيد.
باقی اش راهم خودتان بخوانيد
يک مشت خايه مال لجن!
عکس اول که شاه پسر گوگول مگولی تو دل برو فخر آور است با پرل
عکس دوم عرض ارادت صاحبان صنايع است به واعظ طبسی. روی عکس کلی کنيد و از وب سايت آقا بهره جوييد.
-------------
از مهراد بخوانید:
ما و ملوانان بریتانیایی و آنها که گرفتندشان
lite.jpgدر قطار نشسته ایم. از کار به سوی خانه ... حرفی نمی زنیم اما فکرمان هنوز مشغول آخرین خبرهایی است که قبل از ترک بی بی سی چاپ کردیم. بی هدف آدمها را نگاه می کنم ... کلمه «ایرانیان» نگاهم را ثابت می کند. صفحه اول روزنامه ای که در دست یکی از مسافران است با درشت ترین حروف نوشته: «ایرانیان ملوانان بریتانیایی را گرفتند». هنوز این تیتر را هضم نکرده جمله ریزتری را می خوانم که نوشته: «۱۵ نفر در خلیج عربی ربوده شدند».
-------------------
الان کاوه می گفت آسوده باش که تاریخ با ماست. بهش گفتم "نبود هم به تخمم!"

به قول شاعر
تخمهایم را در باغچه می کارم
سبز خواهد شد، می دانم...


ملت شهيد پرور عزيز
در راستای تحريم های بی پدر و مادرانه و بی انصافانه قدرت های جهانی کسی می دونه که این سی دی های يادگيری زبان رزتا-مخصوصاً زبان عربی- در ایران پيدا می شود يا نه؟ می خواهم دهن کجی ای به این کپی رايت کرده و آخرين شيشکی را نثار قدرت های جهانی کرده باشم.
مخلص همه هکر ها
نازلی بسيار بسيار فقير

در ضمن بنده انشأالّله اگر خدا بخواهد در تابستان عازم يمن هستم که در این مکان مقدس زبان عربی ياد بگيرم و به اميد حق يار و ياور همه فمنيست های اسلامی باشم. کسی پيشنهادی-انتقادی ندارد؟
اگر جای بهتری برای عربی ياد گرفتن سراغ داريد لطفاً نظرات خود را دريغ نفرماييد.

قابل توجه آن دوست عزيز که این موسسه يمنی را پيشنهاد کرده است...اینجا در مصر ارزون تره ها! بعد این خليل رفيق اسلاميست ترک من که اسمش را می نويسد Halil و می خواند خليل وکلی در الأزهر الشريف درس خونده می گه که لهجه يمنی را هيچکس جز کسانی که از بيخ عربند نمی فهمند. خليل درضمن می گه که در مصر با $300 می شه آپارتمان مبله گرفت.

يک مردی به ما قول داده بياد، اما حالا اگر زد زيرش کس ديگه نبود (ترجيحاً شير مرد يا زن مسلط به تک واندو) ک هيکل بسيار گنده من را در خيابان های يمن همراهی کنه؟

لازم به تذکر است که بنده واقعاً ترجيح می دهم به يمن بروم. مخصوصاً يک استادی که نيمه پيش باهاش کار می کردم در زبيد حفاری می کند و شديداً من را در يمن شناسی تعليم داده است و بنده کاملاً احساس بچه محلی می کنم و خلاصه می خوام برم ته مفرج بشينم قات بجوم.

مفرج این طبقه آخر این ساختمان آجری هاست که برای عشق و حال ساخته شده است. این ساختمان ها هم آجر شان اکثراً از ساختمان های قديمی بازيافت شده و دوباره استفاده می شود و برای همين کج و کوله است.
قات هم يک گياهی هست که در شبه جزيره عربستان و آفريقای شرقی می رويد و خاصيت ایجاد هيجان و اینجور چيز ها دارد و مثل همان امف خودمان کار می کند و در گروه داروهای استميولنت قرار می گيرد. در يمن مردم قات را می جوند و با گذر عمر حال می کنند.



لا لا لای لا لای ...


امشاس "هفت حين" چيده و حق و حقوقش را می خواهد. همين امروز در بهارانه ای که برای وبلاگ روز هفتم بی بی سی نوشتم، از خدا خواستم که آدم ها، قدرت ها، و کشور هايی را که موی دماغ مردم سرزمين ام شده اند را نفرين کند. نفرين اش هم همان نفرين قديمی پدر بزرگ ام بود. از خدا خواستم که آنها را گرفتار کار خودشان کند که به حق مردم تعدی نکنند.
يکی از این افراد البته جناب آقای دادستان سعيد مرتضوی است. ضمن تبريک سال نو به ايشان و خانواده محترم شان از درگاه خداوند خواستارم که به ایشان بلايی نازل کند که ديگر موی دماغ ما و آنها که دوستشان داريم نشوند.
الهی آمين
سال تان پر از عشق
بايراميز مبارک اسون

بهارانه ام را در روز هفتم بخوانيد:

برای من که متعلق به گروه ایرانيانی هستم که در همه جای این کره خاکی پراکنده شده اند، مهاجرت کرده اند، يا در تبعيد اند همه چيز نوروز متفاوت هست. برای من نوروز مثل يک پوسته توخالی از آن پديده فرهنگی است که بايد اینجا در کانادا با يک تلاش مذبوحانه باز توليدش کنم. يعنی بايد در يک روز کاری که متفاوت از هيچ روز کاری ديگری در کانادا نيست، با نگرانی هرچه بيشتر از صاحب کارم- دانشگاه ام اجازه بگيرم، خودم را سريع به مغازه های ایرانی برسانم، سنجد، سمنو، سير، سبزه، سنبل، آجيل، وشرينی بخرم، سفره هفت سين ام را بچينم، با دوربين ديجيتال ام برای این مطلب عکسی از خودم و هفت سین ام بگيرم، و در آن لحظه آخر حتی نبايد لبخندم را فراموش کنم چرا که نوروز است و موسم شادی.

آقا مهدی ما نخواهيم دوستی خاله خرسه شما را بايد که را ببينيم

يک نفر در راديو زمانه به من توضيح دهد که این مقاله مزخرف و يعنی وحشتناک مزخرف در باب "همجنس بازی" را کدام احمقی انتخاب کرده است و چرا و به چه دليلی آن را چاپ کرده ايد. می خواهيد تابو شکنی کنيد خوب وقتی سوادش را نداريد و باسن تان هم فراخ است و حال تحقيقات نداريد مگر مجبوريد که تن به این ژورناليسم کاهل بدهيد. تمام این مقاله دچار کاهش گری (ريداکشنيسم) ماهيت باور است. يعنی اگر این مزخرفاتی که شما به نقل از سلامت نيوز چاپ کرده اید را من ترجمه کنم می توان از آن به عنوان شکايت از شما برای تبعيض جنسی و چاپ سخنان نفرت بر انگيز بر عليه همجنس گرايان استفاده کرد. امتحان اش مجانی است. آرشام و ساقی عزيز-من اگر جای شما بودم هرچه سريعتر با وکيل سازمان دگرباشان ایرانی تماس می گرفتم و بر عليه هم سايت راديو زمانه و هم سايت سلامت نيوز اقدام قانونی می کردم. جامعه فراهنجار های ایرانی وقتش است که با این هموفوبيای مهربان مبارزه کند.

آق مهدی عزيز-برای من خيلی جالب است که شما کامنت های مردم را به خاطر پيشگيری از مقابله قانونی سانسور می کنيد و نمی گذاريد که کسی به کسی بی احترامی کند ولی در مطالب چاپ شده در وب سايت راديو زمانه مدام شاهد توهين به زنان و حالا هم همجنس گرايان هستيم.

در باب استراتژی چاپ کامنت هم من با سايه و چند نفر از دوستان صحبت می کردم. همه آنها شاکی بودند که شما کامنت های مخالف شان را به موقع چاپ نمی کنيد. این پيغام را هم توپولوف در کامنت دونی من گذاشته است. واقعاً شما اگر راديو وبلاگستان هستيد بايد پاسخگو باشيد:

سبيل يادت مياد يه بار انتقاد کرده بودی که چرا کامنت تو رو راديو زمانه منتشر نميکنه. اين اعتراض رو از خيلی ها شنيده بودم. پيگيری کردم ديدم هم کامنت تو و هم بقيه کامنت ها تقريباً همه بعد از مدتی منتشر شدند. اما چطور؟! اين مهدی جامی مارمولک کامنت های انتقادی و اونهايی که به مزاقش خوش نمی ياد منتشر نميکنه تا مطلب از صفحه اول بره!!! بعد دستور رهاسازی کامنت های مخالف رو ميده! من اين رو حدس زده بودم ولی مطمئن نبودم. دو روز پيش که راديو زمانه مطلب «سرزمين رويايی» رو در تأئيد راديو زمانه و مخالفت با بی بی سی گذاشته بود در صفحه اول، به يکی از بچه ها گفتم بيا آزمايش کنيم ببينيم اين حدس ما درسته؟ من اول کامنتی در مخالفت نوشتم و فرستادم. چند ساعت بعد اون رفيق من کامنتی در موافقت نوشت و فرستاد. کامنت موافق رفيق ما در عرض چند دقيقه منتشر شد. اما کامنت مخالف من رو که پيشتر فرستاده بودم نگه داشتن تا دو روز. بعد که مطلب از صفحه اول رفت تازه منتشرش کردن. اين ترفند رو زديم تا به کلک مرغابی مهدی جامی پی ببري

-----------------------------------------------
ادامه ماجرا اینکه این را الان به راديو زمانه فرستادم در جواب به جواب آنها....فعلاً داشته باشيد تا من بروم مدرسه و بيايم.

همانطور که راديو زمانه هر مزخرفی را که کيهان شريعتمداری در ایجاد نفرت نسبت به دگر-انديشان چاپ نمی کند که زيرش بنويسد نقل از کيهان، شما نمی توانيد مقاله ای به این مزخرفی را از سايت های داخل ایران چاپ کنيد و زيرش بنويسيد به نقل از فلان جا. آيا رادیو با این مطلب به عنوان يک رسانه موافق هست که بدون نقد آن را در وب سايت زمانه چاپ کرده! اگر برايتانمطرح شدن مساله "همجنس بازی" در رسانه های داخل ایران مطرح است چرا همين را در نقل از این سايت بهداشتی-سلامتی نمی نويسيد. چاپ این مطلب و لينک دادن به آن بدون نقد آن چه معنی دارد، جز اینکه در ترويج این نفرت و ترحم نسبت به همجنسگرايان شما هم سهم خود را ایفا می کنيد.

من الان با ساقی قهرمان سردبير نشريه چراغ وابسته به سازمان دگرباشان ایرانی صحبت کردم و قرار شد که حتماً نقدی به این برخورد غير منصفانه راديو زمانه بنویسم و در آن مطلب این مقاله خاص را هم نقد کنم.

به سازمان دگرباشان پيشنهاد کردم که حتی به شکل نمادين هم شده پيگرد قانونی کنند.

این مطلب حتی در چهارچوب مقالات آگاهیِ پزشکی هم نمی گنجد و تنها به يک سری کليشه ها و استريوتايپ ها در مورد مردان همجنس گرا دامن می زند و از همه مهمتر در ایجاد دوگانه سالم و بيمار، نقش بيمار را به همجنس گرايان می دهد.

آخرين چيزی که ما لازم داريم این نوع تبعيض آشکار و ترويج ترحم و نفرت نهان در مقاله هايی است که حقانيت خود را از علوم پزشکی می گيرند آن هم پزشکی ای که تا بيست سال پيش همجنسگرايی را بيماری روانی محسوب می کرد. این استفاده سياسی از گفتمان های پزشکی (کدام گفتمان البته ترجمه انگليسی این مقاله را به هر پزشکی نشان دهيد مخ اش سوت خواهد کشيد) کاملاً دلايل سياسی دارد. چه در ایران جمهوری اسلامی چه در رسانه راديو زمانه!


می دونم برف آمده...می دونم سرده ...ولی این تن بميره من را فردا در خيابان سر کار نگذاريد. ياسر هم در این باره نوشته است

من خودم شنبه- ساعت 12:00 تا 12:20 منتظر تک تک شما خوانندگان این وبلاگ در در خيابان يانگ مقابل ميدان مل لستمن خواهم نشست. خواهش می کنم شعار هاتون يادتون نره.


خبر را بين فک و فاميل هاتان پخش کنيد.
1:00pm - Rally
Saturday, March 17 at 1:00pm
United States Consulate
360 University Avenue TTC: (Osgoode or St. Patrick)

3:00pm - Rally Against Nuclear Weapons and the formation of a giant Peace Sign at Nathan Phillips Square

Organized by the Toronto Coalition to Stop the War. stopthewar-at-sympatico.ca Humanist Movement and the Hiroshima Day Coalition

برای پيدا کردن تظاهرات در شهر خودتان به این وب سايت مراجعه کنيد.

ما تا کی می خواهيم به این مقاله های ژورناليستی تنبل احترام لازم را بگذاريم يا که نگذاريم؟

نمی دانم این سيستم کامنت های راديو زمانه چيست. من حدود پانزه-شانزده ساعت پيش برای این مقاله مهدی خلجی يک کامنت گذاشتم که هنوز هم که هنوزه چاپ نشده. من هم خوب طبيعتاً حرص ام در آمده و کامنت را اینجا چاپ می کنم. حالا تمنا می کنم که قسمت صوتی این مقاله را هم گوش کنيد تا از تمثيل سکسيت آقای مهدی خلجی (که مقاله مدافعانه اش برای حقوق زنان توسط جناب آقای موسيو ملکوت به نقد کشيده شده است) بی بهره نمانید.

آقا مهدی عزيز،

شما هم که بدتر از آن يکی آق مهدی عزيز مان دست به دامن بدن زن برای مثال شديد. آق مهدی-صاحب راديو- که به استعاره انقلاب را همچون زنی می ديد زيبا که سرش کلاه گذاشته و در تخت خواب عجوزه ای پير شده بود. حالا اغواگری پست مدرن شده است "مانند دختری بسيار زيبا که وارد يک قبيله بدوی شده است؟" اولاً قربانِ این ديد شديداً سکسيت شما بروم من! از بدن خودتان مايه بگذاريد قربان. بعد هم از این مثال احمقانه تر و بی ربط تر نمی شد!يعنی انسان اگر ويکی پيديا بخوانيد از این مقاله بيشتر ياد می گيرد.

من هميشه تعجب می کردم که مهدی چطور يک مقاله دو هزار لغتی را در عرض دو ساعت تمام می کند. حالا خواندن این مقاله راز ماجرا را انگار فاش کرد: این بار هم به روال معمول وعده "پژوهشی درازدامن" به خواننده داده میشود و تا آن نوشته شدن آن "پژوهش درازدامن" که لابد در زمانی بین امروز و روز محشر قرار است منتشر شود آقا مهدی "پرسش را با اشاراتی درمی‌اندازد." اما این "اشارات درانداخته شده" واقعا چه هستند؟ واقعا آیا سر تا ته این مقاله از گنده گوییهایی بی سر و ته و خالی از معنا به قصد تسویه حساب شخصی فراتر میرود؟ [من نمی دانم این گير جديد به پيام يزدانجو و آقای احمدی از کجا آب می خورد چون در قديم مديم ها ما خودمان همين حرف ها را می زديم اما مهدی معتقد بود این مترجمان پست مدرن در ایران خيلی کارشان درست است و اصلاً هم ایرادی به اليتيسم-نخبه گرايی پز پزی آقايان نمی گرفت]

بیش از نیمی از این مقاله مطلقا به "اشارات" وعده داده شده بی ربط است. بی رو دربایستی از آغاز تا آنجا که آقای خلجی ناگهان به سرعت جامعه شناسی معرفت را هم به لیست تخصصهای متعدد خود (فیلسوف، متکلم شیعه، تحلیلگر سیاسی، رمانویس، شاعر، مورخ تاریخ فلسفه، روزنامه نگار، و دهها چیز دیگر) اضافه میکند چیزی نیست به جز داستانگویی. البته داستانگویی هم مسلما فعالیتی ست مفید برای عموم مسلمین ولی تکلیف در انداختن اشارات چه شد؟

بعد از پایان این داستانگویی سرانجام آقای خلجی تصمیم می گریند اصل حرفشان را بگویند و "اهل فلسفه جدی" را از سرگردانی برهانند. پاراگراف بلندی که آقای خلجی درباب فلسفه غرب و «موقعیت ایرانی» نوشته اند چیزی نیست به جز بازنویسی نصفه نیمه نظریات آدمهایی مثل آرامش دوستدار و عبدی کلانتری. نصفه نیمه به این خاطر که آقای خلجی در فلسفیدن شتابزده اش حتا زحمت درست فهمیدن این نظریه را به خود نداده و با بدفهمی آنرا به معنی لزوم ترجمه مارکس و هگل و هایدگر غیره پیش از بودریار دانسته. حال آنکه هرکس که از اصل مطلب اطلاعی داشته باشد می داند که حرف اصلی امثال عبدی کلانتری «بومی کردن» تئوری های غربی ست و دقیقا ترجمه نکردن فله ای مارکس و هگل و هایدگر.

مابقی نوشته آقای خلجی هم به جز پرتاب کردن بدون توضیح مشتی اسم و ایرادی سرسری به ترجمه کلمه هایپرلینک که لابد کار "اهل فلسفه جدی" از نظر آقای خلجی ست حرف مهمی برای گفتن ندارد. واقعا شاید آقای یزدانجو اینبار بر خلاف معمول پر بیراه هم ننوشته باشد که:

"از اصلی­ترین موانع ما ایرانیان وجود کم­­سوادان پرمدعایی مثل خلجی ست

در همين رابطه نقد پيام يزدانجو را هم به همين ماجرا بخوانيد.

داريوش ملکوت هم لطف کرده نقدی به مقاله مهدی خلجی در باب " زن‌ترسی، خاستگاهِ هراس‌های سیاست مذهبی" نوشته است.

آن زير هم من يک کامنت هایی گذاشته ام که اینجا می آورمش شان:

دم شما گرم به خاطر دو پاراگراف اولتان که پاراگراف های بعدی تان خودش يک پا اسنشاليسم است.
به طور خلاصه نقد تان به قضيه تن/بدن کاملاً بی سر و ته و بر مبنی استريوتايپ های معروف (تن زن ها آزاد می شود ولی آنها برده جنسی اند) هست. این در حالی است که مساله سياست و تن خيلی پيچيده تر از این حرف هاست. و مهدی هم در مقاله اش فقط از بعد آزادی سکسی به معنی اینکه "زن يک شئی جنسی مورد علاقه مرد است و بايد آزادی ولايت بر بدن خود را داشته باشد" نگاه نمی کند. این قضيه آزادی تن برای سکس و ربطش به ديد اخلاق گرای شما به روابط جنسی آزاد به نظر من با توجه به روابط شخصی شما با مهدی نوشته شده است و فاقد ارزش نقد منصفانه است. البته خوب با گفتن اینکه به این قضيه بعداً می پردازيد من را بی صبرانه منتظر نگاه خواهيد داشت.

به نظر من نگاه بسيار استنشاليستی به چيزی به اسم زن، اسلام، و مدرنيته مشکل اساسی این مقاله بسيار بسيار بسيار ضعيف است. صدور فتوی های همچون:

"جهان مدرن فراورده رشته‌ای انقلاب‌های کپرنیکی در دریافت جهان و انسان است. مهم‌ترین این انقلاب‌ها، چه بسا، باژگونگی نسبت دوگانه سنتی جسم و روح است."

"پایه‌ای‌ترین تحول در مفهوم حق رخ داده است. جهان مدرن هر گونه حقی را به حق تن بازمی‌گرداند. سکولاریسم در معنای دقیق خود همین است. حقوق بشر حقوق تن آدمی هستند."

"آگاهی مدرن نیز آگاهی از تن و آگاهیِ تن است. اگر تن قلمرو و موضوع شناخت نمی‌شد، نه علوم تجربی جدید پدید می‌آمدند، نه صنعت مدرن، نه خیال و هنر مدرن."

الی آخر لبخند تمسخر بر لبان هر مومنی که در عمرش درس خوانده باشد می آورد.

و البته قسمت مورد علاقه من استفاده شديداً ابزاری از فاطمه مرنيسی است. يعنی به جان مادرم اگر این مقاله خلجی را ترجمه می کرديم، مرنيسی عمراً جواب سلام مهدی را هم نمی داد. آدمی که تمام عمرش را گذاشته است که در قرآن حديث و سنت و تاريخ اسلام دنبال حق و حقوق زنان بگردد- و کتاب ملکه های فراموش شده اسلام را نوشته است که در تاريخ به دنبال عامليت زنانه می گردد و تاريخ نگاری اسلامی فمنيستی می کند- اصلاً امکان دارد که در يک مکالمه خصوصی همچين مزخرفی که کاملاً با اعتقاد های او تضاد دارد را به مهدی گفته باشد؟ باشد که این روشن فکران آبکی ما کمتر خالی ببندند.

در مورد فرامايش بانو در مورد اعراب و جاهليت و آمدن اسلام و برابر شدن حق و حقوق زنان با مردان، قاسم امين متفکر قرن نوزده مصری کتابی نوشته است با عنوان "آزادی زنان". فاطمه مرنيسی، از این کتاب در تاريخ نگاری هايش استفاده کرده است. قاسم امين تاثير مثبت اسلام روی زندگی زنان شبه جزیره عربستان و آفریقا را تاريخ نگاری کرده و معتقد است که اسلام دين براری زن و مرد است...کتاب محشری است برای زمان خودش. قسمت هايی از کتاب به انگليسی ترجمه شده است. من واقعاً درک نمی کنم که ملت چطور می توانند که این ديد اسنشاليستی به مدرنيته و ربط های عجيب و غريب به تن و بدن را داشته باشند و پاسخ بومی روشنفکران مسلمان به دست- آورد های عصر روشنگری را ناديده بگيرند. انگار اسلام منتظر بوده که مهدی خلجی از شکم مادر زاده شود تا به همگان آگاهی های ضد دينی آبکی دهد.
خوب برادر من به قول ادوارد سعيد این که ديگر مظهر خود ديگر شماری (در چهار چوب گفتمان شرق شناسی) است.
I mean self-oreintalizing
این نوع فراموشکاری تاريخی خلجی کاملاً دلايل سياسی دارد و شايد اگر این اجندای خاص سياسی را نداشت و در موسسه واشنگتن محقق نبود- ديد منصفانه تری به اسلام داشت.

جامائيکايی هم نشديم که لااقل با موسيقی مون حال کنيم وراحت کره خوری مون رو بکنيم!
داستان موسيقی جامائیکا در چندین قسمت
1
2
بقيه اش هم از همين بقل يو تيوب پيدا کنيد.
حيف اون درس موسيقی باب مارلی که تموم اش نکردم!

Fucking eh!

قسمت مورد علاقه من از این داستانِ تراژيک خانم ایرانی ای که بعد از ماه ها حبس در فرودگاه مسکو به کانادا آمده است، این نقل قول از روزنامه گلوب اند ميل است.

In 1986, Mr. Kamalfar was arrested for handing out leaflets calling for the return of the Shah, and was imprisoned for two years. The family lay low, and Ms. Kamalfar ran a boutique selling women's clothes while raising their two children. But in 2001, they returned to passing out leaflets, protested against Iranian President Mohammed Khatami and the death of several university students, and converted to Christianity.

ببنيد چه بلايی سر مردم داريد می آوريد که برای زندگی بهتر(به فرض زندگی بهتر) و گرفتن يک ناقابل پناهندگی هم درويش می شوند، هم سلطنت طلب، هم مخالف خاتمی و در نهايت هم به عيسی مسيح پناه می برند. در حالی که معلم ها در مملکت نفت خيز شما از فقر فغان دارند و شما به جرم اعتراض زندان شان می کنيد، دولت فخيمه کانادا ماليات مغز هایِ فراریِ ایرانی* را می گيرد و با آن برايشان جشن چهارشنبه سوری برگزار می کند. باورتان نمی شود؟ عکس هايش را ببينيد.

آنوقت آن چند نفر هم که مانده اند آنجا به خلق الّله خدمت می کنند را زندانی و شکنجه می کنيد و فراری شان می دهيد:
200 ميليون تومان وثيقه!!
شوخیتان گرفته! مگه شادی صدر کارمند دادستانی و وصل به بيت رهبری است که دويست مليون وثيقه بدهد به شما!!
شادي صدر و محبوبه عباسقلي زاده ديروز با خانواده هايشان تماس گرفتند. شادي صدر در اين تماس عنوان كرد كه براي پايان بازداشت، از او 200 ميليون تومان وثيقه خواسته اند و وي نيز گفته است كه قادر به فراهم كردن چنين وثيقه سنگيني نيست.
---------
*حالا اگر همين حامد آقا قدوسی که اینقدر رويش سرمايه گذاری کرده اید برگشت ایران که شما را به بازار های بين المللی وصل کند.


تحليل خود را از اینکه جمهوری اسلامی چرا چند روز مانده به عيد "گندش را در آورده" بنويسيد.
در همين رابطه:
ز مثل زندان؛معلمان نیز مهمان اوین شدند:
ادوارنیوز: موج برخورد نیروهای امنیتی سرانجام اجتماعات آرام معلمان را نیز در برگرفت و نیروهای امنیتی و انتظامی با شدیدترین وضع ممکن تجمع روز چهارشنبه معلمان در برابر مجلس و وزارت آموزش پرورش را سرکوب و دستکم 100 معلم از جمله فعالان صنفی معلم را بازداشت و به اوین منتقل ساختند .
----------
زنان و تمام دفتر و دستک شان را بسوزانيد:
عصر روز پنجشنبه، 24 اسفند ماه 1385، دفتر موسسه حقوقي راهي و مرکز کارورزي سازمانهاي غيردولتي جامعه مدني از طرف مامورين دادگاه انقلاب مورد بازرسي قرار گرفته و سپس پلمب شد.
-----------
لاپوشاني محجوبانه يا صراحت مسئولانه؟/امید معماریان:
دستگيري زنان به بهانه تجمع، بازجويي هاي طولاني درامورشخصي، حرفه اي، عقيدتي وغيره به منظور بازکردن پروژه ديگري ازهمان ها که روزنامه توپخانه دهانش براي آن آب افتاده است، تابتواند بارونويسي از برگه بازجويي هاي تحت فشار سرمقاله نويسي کند، نه برمنزلت شما وآقاي شاهرودي مي افزايد نه براعتبار قوه قضاييه.

داشتن سگ و خال کوبی هم ممنوع

و مگر اینهمه لطف ممکن ممکن است بدون کمک قدرت های جهانی:

پیش نویس قطعنامه ایران تسلیم شورای امنیت شد

--------
رنگ لينک ها به درخواست دکتر احمد سيف عوض شد.


تظاهرات ضد جنگ همين شنبه



من بيشتر این تظاهرات ها را می رم. تعداد ایرانی هايی که شرکت می کنند خيلی کم هست. خواهش می کنم اینقدر بی غيرت نباشيد. تظاهرات در مقابل کنسولگری آمريکا ساعت 1:00 شروع می شه.
من خودم ساعت 12:00 تا 12:20 منتظر تک تک شما خوانندگان این وبلاگ در در خيابان يانگ مقابل ميدان مل لستمن (همان جايی که هزار تا هزار تا برای رقص و آواز و چهارشنبه سوری و این بساط ها می رويد) خواهم نشست. خواهش می کنم شعار هاتون يادتون نره. اگر شعار خوبی به فکرتون می رسه در کامنت دونی این وبلاگ بگذاريد.
هرچقدر تعدادمون بيشتر و منسجم تر باشيم علاقه کانال های تلوزيونی به ما بيشتر خواهد بود. دوستان موسيقی دان تنبک منبک هاتان يادتان ترود.
هرکسی که این پتيشن فيلم سيصد را امضا کرده و دنيا را بمب باران گوگی کرده است، وظيفه ملی-شرعی اش هست که در این تظاهرات شرکت کند و اگر نکند کوروش کبير آن دنيا حق اش را کف دستش خواهد گذاشت.

خبر را بين فک و فاميل هاتان پخش کنيد.
1:00pm - Rally
Saturday, March 17 at 1:00pm
United States Consulate
360 University Avenue TTC: (Osgoode or St. Patrick)

3:00pm - Rally Against Nuclear Weapons and the formation of a giant Peace Sign at Nathan Phillips Square

Organized by the Toronto Coalition to Stop the War. stopthewar-at-sympatico.ca Humanist Movement and the Hiroshima Day Coalition

برای پيدا کردن تظاهرات در شهر خودتان به این وب سايت مراجعه کنيد.

دستگیری گروه زيادی از معلمين که در مقابل مجلس تحصن کرده بودند

این وسط معلم ها را فراموش نکنيم. شايعاتی مبنی بر اینکه هزار معلم را گرفتن و تقريباً تمام اعضای کليدی کانون صنفی جزو این هزار نفر هستند. کسی از این موضوع خبر داره؟
امروز صبح:
رقم دقيق البته در دست نيست ولی گويا تعداد معلمان دستگیر شده بقدری زياد بوده که با چندين اتوبوس بردنشون به ساختمان های اطراف مجلس از جمله يک دبيرستان و ساختمان تبليغات اسلامی. قرار بوده معلمين با مسئولين آموزش و پرورش مذاکره کنند. گويا کشوندنشون برای مذاکره و بعد مامورين امنيتی آمدند و باقی اش هم خدا می داند. خبر ها فعلاً غير رسمی هست تا يک خبر گزاری لطف کند و نظر توجهی به معلمين نشان دهد.


وزير آموزش و پرورش:

از دستگيري معلمان اطلاعي نداشته و آنرا تكذيب ميکنم

وزير آموزش و پرورش در واكنش به اخباري مبني بر دستگيري تعداد قابل توجه معلمان معترض كه صبح امروز در مقابل مجلس و وزارت آموزش و پرورش تجمع كرده بودند، گفت: من از دستگيري معلمان اطلاعي ندارم و به دليل عدم اطلاع چنين موضوعي را به طور كامل تكذيب مي‌‏كنم.
-----------------
این مال ديروزه:

حضور امنيتي ها بر سر ميز مذاکره با معلمان


سلام..من یک خانم برا صیغه میخام

وسط این همه جنگ و دعوا و بگير بگير و غصه و افسوس و تلاش که البته مجموعاً باعث شده من هيچ کدوم از کارهای دانشگاهم را درست و حسابی انجام ندم و مراسم چهارشنبه سوری را هم از عصبانيت از دست جمهوری فخيمه اسلامی شرکت نکنم، چند روز پيش متوجه شدم که این کامنت دونی بنده همچون در توالت های سينما راديو سيتی بنگاه معاملات محبت وشادمانی است. گويا دوستان فارسی زبان حشری از غفلت بنده در سانسور کردن سو استفاده کردند و با استفاده از منابع جتستجو در گوگل چند عدد از کامنت دونی های پست های خاص را تبديل به صفحه -آشنايی- بالای هيجده سال کرده اند. من تا حالا فکر می کردم که ملت علاقه به نوشته های بنده دارند که می آيند اینجا. نگو ما خودمان بدون آگاهی خودمان ديتينگ سرويس که نه اما بلا نسبت عشرتکده ديجيتال باز کرده ایم. خودتان يک دو نمونه اش را ملاحظه بفرماييد. کامنت دونی این پست ها را باز کنيد.
1
2

ا در ضمن این "سلام" کردن دوستان من را کشته...وسط اینهمه شور و هيجان سفارش به سلام دادن يادشان نمی رود
پی نوشت: نظر آباد کجاست! این رفيق ما دنبال عشق در نظر آباد می گردد.

مرضیه مرتاضی لنگرودی:

استدلالي كه زنان و مردان اصلاح طلب صاحب مجوز در انتقاد به اصلاح طلبان بي مجوز به كار مي برند اين است كه امروز، زمان مناسبي براي تجمع نيست. وضعيت كشور بحراني است و در مخاطره است. من مي پرسم در صد سال اخير چه زماني وضعيت مملكت مخاطره آميز نبوده است؟ و نكته ديگر اينكه در مملكت كه انواع مجوز در اختيار زور و قدرت است. رسم است كه از كساني كه زور و قدرت دارند نمي پرسند چرا مي زني و از آنكه ضعيف است و زوري ندارد هميشه مي پرسند چه كاري كردي كه كتك خوردي؟ صد ها و هزاران سال است كه هميشه آنكه زور دارد، مجوز دارد و مي زند؛ كسي از او نمي پرسد چرا؟ و آنكه زور ندارد فقط مجوز كتك خوردن، محاكمه و زندان رفتن دارد.
-------
پروين اردلان
متهم اقدام علیه امنیت مدنی کیست؟
سال هاست که گروه هاي فعال و برابرخواه در جنبش زنان براي تحقق موقعيت حقوقي شان به هر اقدام مسالمت آميزي دست زده اند تا در عرصه علني ديده شوند. از مکتوب کردن خواست ها گرفته تا برگزاري کارگاه و سمينار و تجمعات مسالمت آميز، از تشکيل جمع هايي چون هم انديشي زنان، حرکت هاي جهاني زنان، زنان و صلح، كارزار ورود به استاديوم و... تا کمپين يک ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز، و ارتباط چهره به چهره با زنان ومردان... سعي و انديشه وافر به کار برده اند تا هريک به شيوه خود فضاي کم وسعت زنان را باز و گسترده کنند، هرچند هربار به خاطر چوب هاي زيادي که لاي چرخ حرکت شان گذاشته مي شود، هزينه پرداخته و تغيير روش مي دهند. زيرا مصلحت انديشي هاي امنيتي که از شيوه هاي کنترل زنان هستند، مانع از فعاليت مدني زنان مي شوند
-----------------
آزاده فرقاني:
خانم شهبانو! شما وجدان شخصي خودتان را يا يک وجدان ناظر را گواه کنيد و بگوييد چه ربطي، واقعاً چه ربطي، با تلاشگران زن در 22 خرداد و 13 اسفند داشتيد و داريد. وجه مشترک آنان سال ها مبارزه براي آزادي واقعي، رفع ستم، استقلال و رسيدن به حداقل هاي حقوق انساني زنان است. آن ها را نيروي اجتماعي و احساس مسئوليت و همزيستي با زنان محروم، مفلوک، بيکار، فقير، کارگران فرودست، معلمان شريف، پرستاران خادم، کارمندان و مانند آنها به اين مسيرها مي کشاند. شما چه پيوندي مي توانيد با اينان داشته باشيد، مگر در بهترين و راستگوترين شرايط، احساس دلسوزي. اما آيا اين کافي است، که ناگهان بپريد وسط معرکه و بخواهيد فرصت شکار کنيد.
---------------
نگران تغيير مسير پرونده هستيم
دخترمحبوبه عباسقلي زاده

این سی و سه زن به طبل شما نمی رقصند

"صحنه های "دفاع مقدس" آنچنان که از تلوزيون صدا و سيمای جمهوری اسلامی ایران پخش می شدند زنانی را نشان می دادند که با اشک شوق شوهران، پدران، و پسران شان را راهی جبهه های "حق بر علیه باطل" می کردند. آنها که عزيزی را برای "قربانی شدن" نفرستاده بودند به دفتر بسيج محل می رفتند و به حاجی التماس می کردنند که آخرين النگو شان، گوشواره مادری شان را بگيرد و خرج رزمندگان کند. زنان جنگ زده آبادانی که ديگر "کَس و کاری" نداشتند پشت خط مقدم جبهه نان می پختند، برنج دم می کشيدند و قيمه بار می گذاشتند تا انتقام خون مردانشان را بگيرند. اگر هم عزيز از دست رفته شان قابل شمرده می شد، مادران، همسران و خواهران بودند که در مقابل دوربين مرتضی آوينی اشک می ريختند از فضايل اسلامی-انسانی شهيد شان می گفتند. این بود سهم زنان از جنگ، از "روايت فتح" که اگر فتحی در کار بود،فتح مردانی بود که جنگ را جنگيده بودند. "

این قسمتی از مقاله ای بود که قرار بود برای ويژه نامه روز زن روزنامه شهروند بنويسم. مقاله ای که به خاطر دستگيری فعالان جنبش زن هرگز تمام اش نکردم. می خواستم از زن و جنگ بنويسم. از اینکه قربانيان اصلی جنگ زنان اند. می خواستم از تاريخ مثال بياورم. از جنبش های زنان بنويسم که تحت شعاع جنگ ها از بين رفتند. می خواستم از ملی گرايی مردانه بنويسم. همان ملی گرايی ای که هميشه آنچه را که خود سعادت "وطن" تصور می کند به حق و حقوق زنان ترجيح می دهد. همان ملی گرايی مردانه ای که از جنگ "نان" می خورد. همان که تمام افتخارات جنگ نصيب اش می شود. چرا که "کير" دارد، چرا که "خايه" دارد، چرا که می تواند ادعا کند که "اگر آمريکا به ایران حمله کند بر می گردد و می جنگد." چرا که سال های سال جلادی بوده است، مثل محسن رضايی، که تخصص اش جنگ است. پس می آيد در تلوزيون و می گويد که "خود را برای جنگ آماده کنيد که منِ فرمانده ی سلحشور هوايتان را خواهم داشت." قربانيان جنگ زنان اند. قربانی جنگ جنبش زنان است. افتخاراتش نصيب "کير دارانی" خواهد شد که ادعاهای غير خشونت آميز دارند و هيزم بيار جنگ اند.

وقتی "مام وطن" در خطر باشيد چه جای حرف از حقوق زنان است. وقتی "مام وطن" در خطر است وطن احتياج به "مادر" دارد و "خواهر" نه "زن." لوگوی "زنان در بند را آزاد کنيد" را که درست می کرديم يکی گفت "ننويسيم زن بنويسم «خواهر،» بنويسيم «خواهران در بند مان.»" می گفت این ایرانی ها به واژه «زن» حساسيت دارند. زن تنها ست. زن بدون مرد است. زن بدون فرزند است. چون اگر با مرد بود که ديگر زن نمی شد. می شد ناموس. می شد خواهر. می شد مادر. برای همين است که آقايان مشارکتی که در عمر سياسی شريف شان پشيزی هم برای جنبش زنان دل نسوزانده اند امروز نگران "دلسوزی های مادرانه فعالين جنبش زنان برای جنبش هستند." از جنبش زنان که نمی شود "زنانه" حمايت کرد. حمايتِ عاقلانه، حمايتِ دلسوزانه، حمايت مادرانه است__نه زنانه! زن است که خطرناک است. زن است که شورشی است. زن است که می خواهد قدرت های مردانه را به چالش بکشد. با زن بايد مقابله کرد. بايد مادرش کرد. بايد خواهرش کرد. بايد ناموس اش کرد. نگوييد جنبش، مگر جنبش زنان در ایران جنبش است؟ از آقای جلايی پور بپرسيد که به شما بگويد: "حاجی، بابا، اینها که جنبش نيستند! اینها شورشی اند! اینها فوق فوق اش اگر خيلی بخواهيم حال پخش کنيم «پويش» اند!"

در لحظات حساس تاريخی که آقای شريعتمداری خيال دارند اعضای کليدی جنبش زنان در ایران را بسوزانند، در لحظات تاريخی که تمام فعالين حقوق زنان شب ها را نمی خوابند و در حال کارند، برای جنبش زنان نسخه می پيچند. اولش با حماقت تمام جنبش زنان را به "خوب" و "بد، به "سکولار" و "اسلامی" تقسيم می کنند و بعد که دوزاری شان می افتد که گند زنده اند به "گه خوری" می افتند. نسخه نپيچيد قربان.........نسخه تان بخورد توی سرتان!

شما فکر کرديد که تئوريسن های جنبش زنان و فعالين جنبش زنان در طی این بيست و هشت سال، کارهايشان هردمبيل بوده است؟ فکر می کنيد پشت فعاليت هاشان تئوری نيست که نشسته اید نقد تئوريک شان می کنيد! جواب همه شما منتقدانِ يک شبه منتقد و متخصصِ امورِ زنان شده را افسانه نجم آبادی قبلاً داده است.

آقايان، آقای درخشان، آقای الپر، آقای سيد آبادی، آقای عليزاده ، تئوريسينِ بزرگ هميشه همراه با جنبشِ زنان، آقای جلايی پور، برای من (درست مثل افسانه نجم آبادی) مشخص نيست که چرا نقد های شما در این چهار چوب های خاص مطرح شده است و می شود. منطق سياسی این "نقد ها" چيست؟درست مثل افسانه نجم آبادی من هم از شما می پرسم:

"چه برداشتي از مبارزات و تلاش‌هاي كنوني زنان براي گسترش مردم‌سالاري در جامعه و دستيابي به حقوق خود زمينة طرح چنين سؤالاتي [نقد های] را فراهم آورده است؟ از اينها مهم‌تر مي‌پرسم: اثرهاي سياسي اين‌گونه پرسش‌ها [نقدها] چه خواهد بود؟"

من هم مثل نجم آبادی" چندان دلِ خوشي از سؤال‌هايي كه منطق آن طبقه‌بندي است ندارم!":

"(مثلاً طبقه‌بندي ميان جنبش و «نه ـ جنبش».) دليل اين دلخوري هم آن است كه معمولاً طبقه‌بندي، برخلاف ادعاي بسياري از استادان جامعه‌شناس، امري بي‌طرفانه و مبتني بر عينيتي ناب نيست. طبقه‌بندي خود آفرينندة ميداني از قدرت است كه با قرار دادن برخي مقوله‌ها در داخل و برخي ديگر در حاشيه يا در خارج از اين ميدان، جزئي از مناسبات قدرت بين دروني‌ها و بيروني‌ها مي‌شود."

این نقد های شما هم بسان نقد های مکرر آقای جلايی پور از جنبش زنان "اثر نظامت" دارد:

" [...] ، يعني مثل ناظم مدرسه كه براي شاگردان تعيين تكليف مي‌كند، مثلاً آنان را به ترتيب قد در صف رديف مي‌كند، اگر قامت حركت‌هاي زنان با اين تعريف نخواند، زنان بايد دست از اظهار موجوديت بردارند (و خيال اصلاح‌طلبان منكر وجود مسائل زنان را راحت كنند)، و اگر قامت اين حركات با آن اندازه خواند، زنان مي‌توانند با شادي اعلام كنند كه پس «وجود داريم» و پس «حق داريم كه اظهار وجود كنيم». يعني «حق اظهار وجود» ما را در گرو آن قرار مي‌دهد كه چه كساني مقولة «جنبش» را تعريف مي‌كنند، چگونه قامت ما را اندازه مي‌گيرند و به چه قضاوتي مي‌رسند. پاسخ مثبت يا منفي به اين سؤال بي‌شك اثرهاي سياسي و فرهنگي مهمي در پي دارد و شايد به همين سبب است كه اصلاً چنين پرسشي [نقدهایی] مطرح شده است."
.

. آقای شريعتمداری، جناب آقای دکتر رامين احمدی، آقای جلايی پور، آقايانی که امروز درسراسر این کره ی خاکیبرای جنبش زنان تعيين تکليف می کنید، آقایانی که از جنبش زنان برای اهداف انقلاب مخملی گوگولی تان استفاده می کنيد، آقايانی که از زنان برای تبليغات جنگ طلبانه تان استفاده سياسی می کنيد، اصلاح طلبان ناز و گوگولی ای که مدام در حال طبقه بندی جنبش زنان به خوب و بد هستيد، جامعه پدرسالاران محترم که از شنيدن واژه زن کهير می زنيد، وطن پرستان آبکی که وطن تان تنها در حول و حوش "خايه های" مبارک تان مرز دارد، جملگی بدانيد که هر یک از شما به نوعی سد راه جنبش زنان هستید.

در پايان این شعر را به شما آقايان محترم تقديم می کنم چرا که حاضر نيستم به ساز شما برقصم!!



لینک های مربوط که در داخل متن وجود ندارند:

خانم‌ها،‌ به یک سال بعد فکر کنید حسین درخشان

جمهور

پای تخته یا پشت میله؟ امیر علیزاده

عقلانیت حکم می کند ،شادی صدر را آزاد کنید! علی اصغر سیدابادی

سوالهائی از منتقدین جنبش زنان نیما

نکته‌ مغفول در نقد حرکت زنان روح

تبرئه خشونت کنندگان علی معظی

الپر جان! حالا حتمأ که نبايد بابت همه چيز نظر داد. آزاد نویس

ما هر چه را که باید از دست داده باشیم از دست داده ایم
سارا لقمانی


فقط خود را يک لحظه در سلول انفرادی تصور کنيد

قراربازداشت یک ماهه شادی صدر و محبوبه عباسقلی زاده با تفهیم پنج اتهام صادر شده است.


از وقتی روزبه برايم از سلول انفرادی گفته است و از وقتی که می دانم شادی صدر در سلول انفرادی است__ تمام زندگی ام تحت شعاع داستان های روزبه و وضعيت فعلی شادی و محبوبه قرار گرفته است.

روزبه می گفت هميشه سلول تاريک است. شب و صبح را بايد از ساعت های بازجويی ات بفهمی. تصورِ اتاقی به بزرگی يک آسانسور، به مرطوبی انباری های قديمی و با موکتی سرد و کثيف دارد ديوانه ام می کند. خودم را در حال کتک خوردن با چشمان بسته تصور می کنم. چشمانم بسته است و در حالی که دارم حرف می زنم مشت است که بر سينه ام فرود می آيد. به درک اگر آدم را موقع بازجويی می زنند. آيا می شود روزی هشت ليوان آب خورد؟ می گذارند آدم درست و حسابی دست شويی برود؟ کرم می دهند آدم دستش را بعد از شستن نرم کند؟ سيبيل های آدم چه می شود؟ آدم يک ماه ريش و سيبيل اش را نکند که بسان مادر ناصر الدين شاه خواهد شد؟ شورت تازه از کجا آدم بياورد؟ وضعيت حمام چطور است؟ پرییود بشوی بايد چه خاکی بر سرت بکنی؟ برای درد ابوبروفين می دهند؟

اینها شايد به نظر دغدغه های يک بچه بورژوایِ لوس باشد، اما ساعتی نيست که يکی از روزمرگی های زندگی ام من را به فکر حالت های ممکن از روزمرگی های انفرادی نياندازد. روزبه دستش را به ديوار ها می کشيده که شايد بتواند طرح های قابلِ تصوری روی ديوار پيدا کند. ديشب دستم را به ديوار کُمُدی که در آن می خوابم کشيدم و از تصور اینکه مجبور باشم در تاريکی مطلق ساعت ها در این کُمُد بمانم احساس خفگی کردم. درِِ کُمد را باز کردم و با سرعت هرچه تمام تر صورتم را بيرون بردم که نفس بکشم.

خبرهای بد

از صنم دزدیدم:
برای شادی و محبوبه قرار بازداشت موقت صادر شده. یعنی اینکه ولشون نمی
کنن. وکیل هم نمی تونن داشته باشن تو این مدت. می ترسم همون بلایی که سر سینا و جهانبگلو و خانوم کار اومد سرشون بیاد. پروژه اعتراف گیری و شکنجه روحی...


ساکت نمونین تو رو خدا...


صدور قرار بازداشت موقت براي شادي صدر و محبوبه عباسقلي زاده


تا نپذيرفتن وكالت ها فقط صدر مي تواند به حكم خود اعتراض كند

نماز جمعه تورونتو-فردا به امامت يک زن!.


نماز جمعه فردا به امامت خانم پملا تايلور يادتان نرود.
The Canadian Muslim Union is honoured to announce the
1st International Women's Day Juma [Muslim Congregational Prayer] to be held in Toronto, Ontario
on
March 9, 2007
The Service will begin @ 1:20
The Prayer will be led by Pamela Taylor, former co-chair of the Progressive Muslim Union. Ms. Taylor made history in 2005 by being the first woman to lead mixed gender Muslim Congregational Prayers in a Mosque. She is making history again by leading mixed gender Muslim Prayer on the occassion of International Women's Day 2007.

All are invited to participate, regardless of gender, race, creed, belief, orientation, class, etc etc.

Venue: Steelworker's Hall, 25 Cecil Street, Toronto [1 block south of College b/n University & Spadina] For more information: secretary@muslimuni on.ca

Canadian Muslim Union: www.muslimunion. ca
در ضمن سخنرانی خانم پملا تايلور شنبه در دانشگاه تورنتو همراه با نمايشگاه عکاسی از زنان در جوامع مسلمان و صد البته عکس های زنانی که این چند روز مهمان اوين بودند و هستند:

The Iranian Association at the University of Toronto (IAUT) is pleased to host "Pamela Taylor" for an special International Women's day event on Saturday, March 10th 2007. Pamela Taylo will deliver a talk entitled: " Muslim Women in the Crosshairs". The speech will be followed by a photo exhibition.

Pamela Taylor received her Masters of Theological Studies from Harvard Divinity School. She served as co-chair of the Progressive Muslim union for two years and is the co-founder of Muslims for Progressive Values. She is also a free-lance writer currently writing for the
Newsweek-Washington Post On Faith panel. You can visit her website at:
www.pktaylor. com.

In this talk she will discuss how the intersection of Fundamentalism and Authoritarianism/ Totalitarianism negatively impacts Muslim women. She will address the surge in the popularity of fundamentalist thinking (although not all are necessarily fundamentalist, some of
them are actually highly revisionist, but position themselves as a return to true Islamic values) and the trend toward totalitarianism in Islamic societies. The fundamentalist upsurge is a global phenomenon (the Christian right here in the US, Hindu nationalism in India) and it seems that the expansion of government into private lives is moving forward on many fronts as well. She will further elaborate on how this very negatively impacts Muslim women.

Time: Saturday, March 10th 2007, 4:00PM to 7:00PM.
Location: Room 4422, OISE, 252 Bloor Street West.

خبر های تجمع امروز را از هرجا گير آوردم این جا می گذارم

ژيلا بنی يعقوب آزاد شد.

گزارش کامل و دقيقه به دقيقه از تجمع امروز را در وبلاگ عروسک کوکی بخوانيد.
خبر جديد اين‌که: نيروی انتظامی بازداشتِ 4 نفر را در تجمعِ آرامِ جلوی مجلس تأييد کرده.
تجمع با کمی خشونت و با حضور تعداد زیادی نیروی پلیس و لباس شخصی تمام شد. شهلا انتصاری بیانیه را خوانده و تجمع کنندگان در حال پراکنده شدن هستند.
نیلوفر و علی عبدی میگن ده دوازده نفر را گرفتند.

رکسانا ستایش گیسو احمدی و مارال فرخی دو نفر از دستگیرشده ها هستند.

پ.ن. آخرین آمار دستگیرشده ها ۱۵ نفر است.

منزل برخی از آزادشدگان شب گذشته را تفتیش کرده اند .

از خبرهای رسیده خیلی مطمئن نیستم. بچه ها پشت تلفن واضح حرف نمی زنند و بعضی چیزها را سربسته میگو یند.

الان خبردار شدم يکی از دانشجويان دختر را بازداشت کرده‌اند که اسمش مارال است و نمی‌دانم که ديگر چند نفر ديگر...

نيروهای ضد شورش و انتظامی مردم را، که می‌گويند حدود هزار نفر هستند، با ضرب و شتم(بيشتر با باتوم) پراکنده کرده‌اند. خيابان‌های اطرافِ مجلس شلوغ است و ملت را گروه‌گروه کرده‌اند که کنترل‌شان راحت‌تر باشد. چهره‌های فعال سياسی و اجتماعی از جمله خشايار ديهيمی و بابک احمدی هم در ميان جمع ديده شده‌اند و بسياری از سازمان‌های غيردولتی و گروه‌های فعال زنان حضور داشته‌اند.

خانم گوارايی و مرضيه مرتاضی را به شدت زده اند با باتوم و لگد. می‌گويند اطرافِ مجلس به شدت شلوغ است و نمی‌گذارند آدم‌ها به
هم نزديک شوند. نيروهای انتظامی فعال‌اند

ترجمه های خبر ها رو هم من سريع می کنم...هرکی عشقش کشيد بر داره بذاره هرجا خواست
البته دارم از خواب می ميرم...اگه استفاده کرديد يک اديت کوچيک هم بکنيد.

Despite the mass arrests of prominent members, women organizations inside Iran have decided to go ahead with a previously planned event of peaceful gathering in front of the Parliament (Majlis). Anti-riot squad police have a visible presence and violence has been used to disperse the crowd into smaller groups to further control them. Two prominent members of the women’s movement, Fatemeh Govarayi and Marziyeh Mortazi were severely beaten in front of the Parliament. Fifteen people have been arrested among them Maral Khorami and Gisoo Ahmadi.

The authorities have been prepared for this gathering and have been taking cautionary measures. All wireless network services have been discounted within a 2 kilometers radius around the Parliament. Cell phone users are unable to make/receive calls. The same strategy was used by the Iranian authorities during the July 1999 mass protest of students to make communication impossible. The houses of some of the released women activists, who were arrested on March 4th in front of the Revolutionary Courts, were searched last night in intimidation.

Many non-governmental organizations and women’s groups have decided to participate in today’ protest. There are around one thousand people gathered today and many famous faces are present including Babak Ahmadi and Khashayar Deyhimi. These numbers do not include the number of teacher’s who have been protesting on the same site for the past five days. The teachers are demanding the education minister Mahmoud Farshidi to step down, their salaries to be raised and that colleagues fired for political reasons be re-hired. The protesters are exercising their right to freedom of peaceful assembly according to article 27 of the Islamic Republic of Iran’s constitution.

Today’s peaceful gathering came to end in a violent atmosphere with heavy police presence. Shahla Entesari read the organizers’ statement and the crowd started to disperse. The Police has confirmed four arrests so far.



با تمام بی خوابی ام نشسته ام بيدار... دل در دل بنده نيست. نگران منتظرم ببينيم که چه می شود. اینقدر حرف برای گفتن دارم...اما فعلاً اینجا بيلبورد تبليغاتی جنبش زنان است.

از پرستو:
دوستِ خبرنگارم از جلوی مجلس رد می‌شده، تماس گرفت که: آرام نشسته‌اند همه. معلمان و زنان. در هم. محوطه‌ی جلوی مجلس پـُر است و پلاکاردهايی دستِ چند نفر است که می‌گويد "يک با يک برابر است" و غيره. تخمينِ او از جمعيت، چيزی حدود دو هزار نفر است. ساعتی که گروهِ هماهنگ‌کننده‌ی مراسم 8 مارس برای جمع شدن جلوی مجلس اعلام کرده، 2 تا 3 بعدازظهر است و از الان کسانی جمع شده‌اند به پاس‌داشتِ روزِ زن. خبرها را، تا جايی که بتوانم، می‌نويسم در اين ساعت‌ها.
اين زنان ترسناك

تدابير شديد امنيتي در اطراف مجلس

تمام خطوط موبايل تاليا و خطوط دولتي در شعاع يكي دو كيلومتري اطراف مجلس از شبكه خارج شده اند،‌ اين اتفاقي بود كه اگر اشتباه نكنم براي اولين بار در اوج شلوغ بازيهاي اطراف دانشگاه به عنوان يكي از راهكارهاي امنيتي از آن استفاده شد. اين اتفاق حتا در تجمع چند هزار نفري معلمين در مقابل مجلس هم تكرار نشد. حالا ببينيد اين خانمهايي كه قرار است امروز جلو مجلس تجمع كنند،‌ چقدر موجودات خطرناكي تلقي مي شوند كه از اول صبح تلفنهاي منطقه را به خاطرشان قطع كرده اند. از نگاهي ديگر، اتفاقات اين چند روز نشان از قدرت عجيب و غريب جنس لطيف در حركتهاي بزرگ اجتماعي دارد و اينكه دولتمردان دگم ما با همه ي ندانم كاريشان از اين نيمه ي جامعه وحشتي خاص دارند و وحشتشان هم به جاست... دست مريزاد دختران.

همبستگي براي آزادي ، برابري، عدالت جنسيت


اطلاعيه شماره 2 برگزاری مراسم روز جهانی زن 8 مارس

فعالان جنبش زنان سالهاست كه با چشم‌انداز همبستگی زنان ايران و جهان و طرح مطالبات مدنی، خواهان برگزاری روز جهانی زن بوده‌اند. متأسفانه به‌رغم تلاش‌های مستمر گروه‌های مختلف زنان در مسير احقاق حقوق انسانی و شهروندی، همواره با محدوديت‌ها و موانع بی‌شماری روبرو بوده‌ايم.

امسال نيز بر آن شديم تا با طرح مطالبات زنان، در تجمعی مسالمت‌آميز(طبق ماده‌ی 27 قانون اساسی) در مقابل نهادی كه به باور ما بايد برآمده از آرای ملت باشد، با تأكيد بر خواسته‌های دمكراتيك و برحق خود روز جهانی زن را گرامی بداريم.
اينك اعلام می‌كنيم كه به علت برخورد خشونت‌آميز نيروهای انتظامی با فعالان جنبش زنان در 13 اسفند كه منجر به بازداشت 33 نفر از آنان—از جمله گروه هماهنگ‌كننده—شد و با ادامه‌ی بازداشت سه نفر از فعالان جنبش زنان در زندان اوين، كه دو تن از ايشان عضو گروه هماهنگ‌كننده هستند، و همچنين به علت آزادی تعدادی از افرادِ گروه هماهنگ‌كننده‌ی مراسم در اولين ساعات روز 17 اسفند، امكان مديريت و سازماندهی مراسم روز جهانی زن از گروه هماهنگ‌كننده سلب شده است.

به همين دليل با تبريك مجدد روز جهانی زن كه امسال به نام "همبستگی برای آزادی، برابری، عدالت جنسيتی" نام‌گذاری شده است، دست كليه حمايت‌كنندگان را می‌فشاريم و تقاضا داريم به منظور جلوگيری از بروز هرگونه خشونت و يا سوءاستفاده، با اخلاق مدني و صلح‌جويانه، گروه هماهنگ‌كننده را در مقابل مجلس، ياری كنيد.


گروه هماهنگ كننده : شهلا انتصاری، فاطمه گوارايی، مرضيه مرتاضی‌لنگرودی، رضوان مقدم.

تجمع جنبش زنان برای روز جهانی زن-همچنان به قوت خود باقی


(خواهش مي‌كنم با توجه به شايعاتي در خصوص لغو تجمع روز 5‌شنبه مقابل مجلس در انتشار اين اطلاعيه همكاري كنيد. چرا كه برگزاري اين تجمع به قوت خود باقي‌ست):


روز جهانی زن را زمانی گرامی می‌داریم که هنوز قوانین تبعیض‌آمیز بر سر زنان میهنمان سنگینی می‌کند. سیاست‌های جداسازی و سهمیه‌بندی جنسیتی با شدت هرچه تمام‌تر اعمال می‌شود. جنگ طلبان با کوبیدن بر طبل جنگ، آرامش و امنیت را از مردم سلب می‌کنند، حقوق بشر به طور مستمر نقض می‌شود. زنان، کودکان و سایر قربانیان خشونت و بی‌عدالتی، پناهی نمی‌یابند و آسیب‌های اجتماعی و فقر هرچه بیشتر چهره‌ای زنانه به خود می‌گیرد. در این شرایط، زنان با تلاش‌های خستگی‌ناپذیر در مسیر احقاق حقوق انسانی، شهروندی و جنسیتی هم‌چنان پای می‌فشارند.
ما با تاکید بر خواسته‌های دموکراتیک و مسالمت جویانه خود، از همه زنان و مردان آزاداندیش دعوت می‌کنیم برای ابزار همبستگی تا رفع هر گونه تبعیض و بی‌عدالتی علیه زنان و اعتراض به دستگیر شدن عده‌ای از فعالان زنان، به تجمع ما که در روز 8 مارس، 17 اسفند 85 از ساعت 2 تا 3 بعد از ظهر در مقابل در اصلی مجلس برگزار خواهد شد، بپیوندند.

پ.ن1: اين تجمع بدون سر دادن هيچ‌گونه شعاري و در سكوت برگزار خواهد شد. لطفن اگر مي‌آييد حتا اگر به شما توهين كردند با آن‌ها درگير نشويد و حرفي نزنيد.

پ.ن2: با توجه به كمبود وقت و شايعه‌ي لغو اين مراسم، تا جايي كه امكان دارد براي انتشار اين اطلاعيه بكوشيد.

پ.ن3: اين تجمع تنها براي بزرگداشت مراسم 8 مارس و در اعتراض به بازداشت فعالان زن برگزار خواهد شد و هيچ هدف ديگري را دنبال نمي كند و وابسته به هيچ سازمان يا فرد خاصي نيست و فقط تصميم جمعي از فعالان زن است كه دستگير نشده‌اند!
وبلاگ هشت مارچی که الان حاميان اش در زندان هستند.

کسی پايه هست با آقای ما بره دم در سازمان ملل شکايت!
پیشنهاد عمل:
دوستان نیویورک آیا کسی آماده گردهمایی در مقابل نمایندگی ایران در سازمان ملل هست؟

ما قبلا در رابطه با بازداشت اسانلو این کار را کرده ایم.
Location: 622 Third Avenue (between 40th and 41st Streets) Iranian Mission to the United Nations
------------------------------------

سايت ميدان - طبق آخرين اخبار 15 نفر ديگر از بازداشت شدگان تجمع مسالمت آميز روز 13 اسفند در جلوي دادگاه انقلاب از زندان آوين آزاد شدند.

زارا امجديان، الناز انصاري، مينو مرتاضي، محبوبه حسين زاده، نوشين احمدي خراساني، نسرين افضلي، سوسن طهماسبي، رضوان مقدم، مهناز محمدي، پروين اردلان، آسيه اميني، جلوه جواهري، مريم حسين خواه، فاطمه گوارايي و شهلا انتصاري، حدود ساعت 2 بامداد روز 17 اسفند از زندان اوين آزاد شدند.

خانمها محبوبه عباسقلي زا

ده، شادي صدر و ژيلا بني يعقوب همچنان در زندان بسر مي برند.
_______________

نبايد بگذاريم که به مرگ بگيرند مان تا که به تب راضی شويم. سه نفر همچنان در زندان اند. وضعيت بچه هايی هم که احضار شده بودند همچنان نا معلوم هست. در حين خوشحالی نبايد يادمان برود.

آخرین خبر


سه تن از زنان بازداشت شده به بند عمومی منتقل شدند

بنابر آخرین اخبار، نسرین افضلی در تماس با همسر خود اعلام کرده است که حال پروین اردلان، فاطمه گوارایی و مهناز محمدی به شدت وخیم است و مسولان از آوردن دکتر خودداری می کنند.

نسرین افضلی به همسرش نیما نامداری گفته است که او، مریم حسین خواه و زارا امجدیان را به دلیل اعتراض به عدم آوردن دکتر به بند عمومی منتقل کرده اند و هر سه با ضرب و شتم نیز مواجه شده اند.

نسرین ستوده یکی از وکلای زنان راهی دادگاه انقلاب شده است تا تقاضا کند دکتر بر بالین این سه زن بیمار ببرند و داروهای آنها را تحویل گیرند.

خانواده سارا لقمانی نیز اعلام کرده اند که با آنها نیز تماس گرفته اند تا کفیلی را به دادگاه معرفی کنند تا امروز لقمانی نیز آزاد شود.

Nasrin Afzali has called her husband, Nima Namdari, expressing distress that the health conditions of Fatemeh Govarayi, Mahnaz Mohammadi, and Parvin Ardalan who suffers from Macular Sclerosis has severely deteriorated because the authorities refuse to bring in a physician. According to Nima Namdari, Nasrin Afzali, Maryam Hossienkhah, and Zara Amjadian had expressed concerns for their friends’ health and objected the authorities’ negligence in providing health care. The three women who objected were violently beaten and taken to the criminal’s ward of Evin Priosn. So far the illness of the three women who had prior health problems have escalated and Rezvan Moghaddam is now suffering from a painful skin condition which has been described as shingles, although in the absence of a healthcare professional diagnosis is impossible.

Nasrin Sotoudeh, of the women’s lawyers team has taken the women’s medication to the Revolutionary Court and demanded that they would be seen by a physician.

Sara Loghmani’s family was contacted and she is to be released today on bail.

از وبلاگ مریم مومنی

مرثیه ای برای سرزمین ام

این جا خانه من نیست.
قلب ام جای دیگری می تپد
.اگر هنوز بتپد
گاهی در بعد از ظهر های کوتاه زمستان
فکر می کنم که هرگز
هرگز
این اندازه دور نبوده ام
از درد
، فقر
، ظلم
و سیاهی
من در شهری با شیروانی های قرمز زندگی می کنم.
و گاهی که هوا ابری نباشد
آسمانی آبی می بینم
آن قدر آبی
که گاه به چشم های خودم شک می کنم.

اینجا در زمستان مردم لباس های فاخر می پوشند
و به مجالس رقص می روند
در سرزمین من اما
آدم ها گروهی می میرند
من هر شب خوابشان را می بینم
وهربار که تلفن زنگ می زند
بعدش خم می شوم
و از روی زمین
خرده ریزه های قلبم را جمع می کنم
هر بار گوش هایم آماده اند
که بشنوند
چه کسی مرده است؟
کدام دوست ام طلاق گرفته؟
وکدام آشنای دور جان خویش را
و جنگ اگر بشود چه خواهد شد.

در سرزمین من
رنج بی داد می کند
حماقت سر به آسمان می زند
سرزمین من دشت هایی وسیع،
کوه هایی سر به فلک
چنارهایی پیر
و کویری تفتیده دارد

من سرزمینم را دوست دارم
و نمی دانم
این باتلاقی که می بینم
و عده ای به آنجا نسبتش می دهند
کابوس است
یا
خوابی سبک

من حساب خنده هایی که روز به روز
از پشت سیم تلفن کمتر می شوند را دارم
دلم می خواهد
از همان سیم تلفن
و یا صفحه کامپیوتر
یکی یکی بیرون بکشمتان
و در آغوشتان بگیرم.
بعد دور هم بنشینیم
چای بنوشیم
و
غم هایمان را مساوی تقسیم کنیم.
در بعد از ظهر کوتاه زمستانی.

مریم مومنی




وسط این همه چهره های دوست ها و آشنايان چهره يک معلمِ قديمی ام حسابی اعصابم را به هم ريخت. پير و شکسته شده است، اما مگر می توانسته پير و شکسته نشود؟ عزيز ترينِ عزيزانش را در زندان های آقايون از دست داده است و عزيزانی هم که برايش در این دنيا باقی مانده اند را بمب های صدام از او گرفته اند و او را در برزخ خانواده شهيد بودن (چه آنها که جمهوری اسلامی کشت و چه آنها که صدام زحمت اش را کشيد) رها کردند.
از این ناراحت ام که چقدر این آدم در زندگی اش محترم، مستقل ، و زحمت کش بوده و هست و الان بايد چه بی حرمتی ها از دهان يک مشت بی شرمِ رذلِ کثيف بی همه چیز بشنود. از این خوشحال ام که با تمام سختی های زندگی اش همچنان در مقابل دادگاه انقلاب ایستاده و خطراتش را به جان خريده است. خطری که شايد در بهترين حالتش بازديد دوباره از زندانی باشد که سال ها ملاقاتی اش بوده است.
******
این لينک ها را هم از وبلاگ شب نامه ها دزديدم:

گزارش یك شاهد عینی: من آنجا بودم !

بازداشت گسترده زنان در آستانه روز جهانی زن/مریم شبانی

بازداشت بيش از 40 تن از فعالين حقوق زنان/خبر روزنا

دستگيري گسترده زنان در برابر دادگاه انقلاب/ فهیمه خضرحیدری

دستگیری فعالان زن در آستانه 8 مارس /آمنه شیرافکن

حالی درون پرده بسی فتنه ها می رود.../ایمان پاک نهاد

هشت مارس در زندان/ ساسان آقایی

بازداشت زنان در مقابل دادگاه انقلاب/نفیسه زارع کهن

سرمقاله ای برای اجرا/مهدی افشارنیک

بازداشت 27 تن از فعالان زن /هنوز

جنبش یعنی همین/مهجاد

باز هم بچه ها را بردند؛اینبار قبل از روز زن/آزاده عصاران

به استقبال روز زن/سمیه توحیدلو

زنان هم سوار قطار ترمز بریده اند!!/سولماز شریف

بازداشت گسترده زنان در مقابل دادگاه انقلاب تهران/سعید پورحیدر

دستگیری زنان؟دوباره؟/ امید معماریان



ترجمه از آزاده پورزند....پخش کنید سر جدتان

Iran-Emrooz,Tehran, Iran, Sunday, March 04, 2007

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/news1/12208/

50 of the women's rights movement activists were arrested in front of the Revolutionary Court in Tehran.

The security police forces attacked a peaceful gathering of women's rights activists that had taken place at 8:30 am in front of the Revolutionary Court in Tehran in objection to the recent governmental oppressions and the summoning of some of these activists. The police forces who used violence to scatter the crowd, arrested at least 21 of the protesters.

According to the report published by Advar News, the list of the arrested is as follows:

Asieh Amini, Jila Bani Yaghoub, Mahboubeb Abbasgholizadeh, Mahboubeh Hosseinzadeh, Sara Loghmani, Zara Amjadian, Mariam Hossein Khah, Jelveh Javaheri, Niloofar Golkar, Parastoo Dokoohaki, Zeinab Peyghambarzadeh, Maryam Mirza, Saghar Laghayee, Khadijeh Moghaddam, Saghie Laghayee, Nahid Keshavarz, Mahnaz Mohammadi, Nasrin Afzali, Tal'at Taghinia, Fakhri Shadfar, Maryam Shadfar, Elnaz Ansari, Fatemeh Govarayee, Azadeh Forghani, Sommayeh Farid, Minoo Mortezayee, Sara Imanian.

Nooshin Amhadi Khorasani, Parvin Ardalan, Shahla Entesari and Susan Tahmasebi—five prominent members of the women's rights movement—who had to attend their court hearing left the court session in support of their fellow activists. They, too, got arrested upon their departure from the court....

The police officers hit Nahid Jafari's head to the police van and as a result of such violent actions, her teeth broke and the officers are currently refusing to take her to the emergency room.