وبلاگ های حزب الّلهی را در يابيد....

تحليل و گزارش به اين خوبی نوشته طرف، هيچکس نمی خونه

بالاخره توپ تغییر در زمین کدام کشور است؛ ایران یا آمریکا؟


اما با این وضع آینده چه خواهد شد؟ وزیر خارجه ایران در اظهار نظری گفته بود: «معمولا روسای جمهور آمریکا در زمان انتخابات و زمانی که در کاخ سفید هستند مواضع متفاوتی را اتخاذ میکنند». از شواهد هم اینطور به نظر می آید که اوباما پس از رسیدن به ریاست جمهوری دچار محافظه کاری شده و سکان سیاست خارجی خود را به دست عوامل حرفه ای در تهدید و فشار و تحریم ایران سپرده است. مشکلات اقتصادی و داخلی آمریکا به حد کافی فرصت و نیروی اوباما را خرج می کند آنقدر که او مجبور شود در سیاست خارجی به امثال کلینتون، دنیس راس و جو بایدن اطمینان کند و اجازه بدهد که دمکرات های قدیمی به هر تصمیمی که درباره ایران می رسند همان تصمیم به مرحله اجرا گذاشته شود. اوباما قبل از انتخاب شدن گفته بود: «من تهدید ایران را درک می‌کنم، اما آنچه به آن اعتقاد دارم این است که تنها نباید با دوستان خود گفتگو کنیم، باید جسارت این را داشته باشیم که با دشمنان نیز وارد مذاکره و تعامل شویم». اما همین اظهار نظر ظاهرا مثبت با انتقاد شدید هیلاری کلینتون مواجه شد که از شدت عمل در برابر ایران حمایت می‌کرد. خانم کلینتون اکنون در راس دیپلماسی خارجی باراک اوباما قرار گرفته است ..

قر و فر مداحی

تازه گی ها که اينجا نمی نویسم از بس از همه شما خواننده های مستهجن سيبيل بدم آمده، در فرند فيد که يک وب سايت نمی دونم دقيقاً چیست (من برای لاس زدن ازش استفاده می کنم)، مشغول کل کل کردن با مردم هستم.

از خوبی های اين فرند فيد اين است که کلی دوست حزب الّلهی پيدا کرده ام. از بدی هايش اين است که هرچی دوست مارکسيست داشتم گفتند که تو خيلی حزب الّلهی شده ای (حزب الّلهی جنده هم برای خودش ژانری است) و فعلا کلهم چپی های عالم از دست من شاکی اند. به هر حال يکی از اين بچه های "موسوم" به حزب الّلهی (من عاشق اين اسم مفعول موسوم ام که روزنامه کيهان هم عاشقش است)، يک آدمی است که با اسم مستعار دانشطلب می نويسد.

اين دانشطلب** خيلی آدم جالبی است تا جايی که ناگهان شروع می کند به بهايی ها بد و رد به سبک "مودب مدرن" گفتن و مچ تاريخی بهايی ها را گرفتن و اثبات های تئوری توطئه که اين بهايی ها همه جاسوس اسرائيل اند که خوب چند باری هم دعوامان شده سر اينجور مسائل. الان ديدم که يک مطلب خوبی در وبلاگش در مورد هنر مداحی (لابد به مناسبت اربعين حسينی) نوشته که من شروع کردم به نقد کردنش و همينطور که در فرند فيد نوشتم ديدم يک صفحه کامل شد. گفتم از فرصت استفاده کنم و اين نقد را يک نوشته وبلاگی کنم که بلکه راه بيافتم. دانش (من بهش می گم دانش)، متوجه يک تغيير تحول در موسيقی مداحی شده و از آنجا که اصولگراست (يعنی من دارم نيت خوانی می کنم وگرنه من چه می دانم چرا!) تصميم گرفته اين تغيير در فرم موسيقی مداحی را به سياست های فرهنگی اصلاح طلب ها ربط دهد.

مطلب دانش را اينجا بخوانيد.

من خودم از طرفداران شديداً پر و پا قرص موسيقی مداحی بوده ام و هستم و خلاصه اين نقد من است به دانش با زبان محاوره اي فرند فيدی که اميدوارم مورد پسند شما قرار گيرد (همچنان آدم های بی خودی هستيد و من هم آنچنان برايم مهم نيست که مورد پسندتان قرار گيرد).

چرا متنت- دانش- تحليل خوبي است؟ متوجه تغيير تحولی که در موسيقی، شعر، و برپايی مراسم مداحی شده، شده اي (که کی نشده؟ کم مونده در مراسم مداحی مثل ديسکو ها برقصند). تحليل خوبيه که متوجه همزماني اين مساله تغيير در "فرم" مداحی و عزا با پيروزی سياسی جنبش اصلاحات شدی و می گی اين اولی يک ربطی به دومی داره. تا اينجا عالی. تحليل مشکل داري است چون اين دوگانه سنت/مدرنيته (که هرگز از همه جدا نيستند و هميشه باهم مربوط اند و تفکيک بی موردي مگه اينکه دقيق باشی در این تفکیک) را به نوعی با دوگانه سکولار/اسلامی قاطی کردی که اين خيلی اشتباه کشنده اي می تونه باشه چون بسيار مبهم ولش کردی و توضيح ندادی که اين سکولار شدن چه ربطی به مثلاً "ابتذال موسيقی و شعر" دارد و خود اين "ابتذال" از کجا اومده. نمی شه که اين "ابتذال يک شبه از شکم مادر زاييده شده باشه. اينجاست که اين نگاه دوگانه شما به اينکه اول سنتنی و اسلامی بود و بعد سکولار و مدرن شده و اين يک ربطی به پيروزی اصلاحات داشته ايراد اساسی دارد. اين چيزی که شما می گيد بهش "ابتذال" (چون من نمی گم، من به هيچ چيز نمی تونم بگم "مبتذل".چون بايد بتونم توضيحش بدم که چيه، بدون اينکه برچسب "ابتذال" بزنم روش) هميشه در موسيقی و ادبيات مداحی يا مثلاً در موسيقی و ادبيات جشن های مولودی بوده و هست. من فيلم ديدم از قبل از انقلاب در مولودی های حضرت علی که مردم قربان چشم و ابروی امام ها به جنسناک ترين شکل ممکن می رند. من مدرک تاريخی دارم به قدمت انقلاب مشروطه که در روزنامه در مورد امام حسين روضه نوشتن، که شامل همين چيزی می شه که شما بهش "ابتذال ادبيات مداحی می گيد. من شايد چهار-پنج سالم بود که در خيابان گيشا با بابام رفتم دسته تماشا کنم و يادمه که موسيقی ملا ممد جان رو برداشته بودند روش مداحی نوشته بودند. مثال هزار تا برات می تونم بيارم. اما نکته اصلی که تو به سادگی از روش گذشتی اينه که اين ادبيات به قول تو مبتذل به قول من جنسناک (حاوی مفاهيمی غير فاخر و بعضا عامی و حتی جنسی)، هميشه بوده. چيزی که ادبيات مداحی رو فاخر کرد به طور دقيق انقلاب اسلامی بود، مساله فاخر شدن موسيقی و کلام دقيقا گفتمانی بود که با مساله شان اسلام و شان عزا و شان هر کنش اسلامی مطرح شد. ادبيات و موسيقی کوچه و بازار که الان تو داری شيفت پرادايمی اش حساب می کنی در دوران اصلاحات و به آن برچسب مدرن سکولار می زنی، اهميت تاريخی داره و وجود تاريخی داشته و صرفا يک اتفاق جديد نيست.

فاخر بودن، که شد سياست فرهنگی بعد از انقلاب، در نگاهی دیگر يک برداشت "مدرن" از فرهنگ است. يعنی اين برداشتی که کلاً از مساله فاخر بودن بعد از انقلاب می شه و من بهش می گم زيبای شناسی "فاخرانه" خيلی برداشت نخبه گرا و "مدرنی" از زيبايی شناسي است: هر آنچه که عوام دوست دارند بد است (از جمله قربان-صدقه امام هاشان رفتن و بعضا آهنگ شاد قری گوش دادن؛ مثال موسيقی رو حوضی) و هر آنچه که زيبايی شناسی نخبه گرای خيلی مدرن اسلامی شده به نظرش مناسب است، خوب است (مثال شجريان). پس اين شيفت ادبياتی که تو می خواهی ثابت کنی با اصلاحات اتفاق افتاده، پارادايمی است که شيفتش قبلاً با انقلاب، و سياست های فرهنگی دولت انقلابی عوض شده بود. در بطن سنت مردم، در مولودی های زنانه، در جاهايی که پليس فرهنگی حضور نداشت، مردم همچنان عُمَر-کشون می گرفتند، برای امام علی مولودی می گرفتند، برای امام حسين عزا می گرفتند و در همه اينها کارهای بسيار جنسناک "مبتذلی" هم می کردند.

اما تو يک جای تحليل ات بسيار درست و شايان اهميت است. چيزی که تو متوجه اش شدی اما چون اينکاره (يعنی مثل من فضول) نيستی و نفهميدی که جريانش نيست، يک "شيفت پارادايمی" نيمچه-نيمه در موسيقی مداحی است و نه ادبيات کلامی اش. اتفاقی که در دوران اصلاحات افتاد، يک اتفاق جهانی در دنيای موسيقی بود و آن هم اين بود که به مدد کامپوتر و تکنولوژی، ساختن موسيقی برای هرکسی ممکن شد. يعنی هر کسی امکان اين رو پيدا کرد که در خانه اش بشينه و با کمک نرم افزار های آهنگسازی موسيقی اي بسازه که به ژانر موسيقی هاوس (و حالا مثلا تکنو یا تکنو هاوس) در دنيا معروف شد. اتفاقی که در فرم هنر مداحی افتاد، اتفاقی بود که در همه جهان افتاد و لزوماً به اصلاحات ربط مستقيم نداشت (و داشت و حالا می گم چرا). موسيقی هاوس (يعنی خانگی) شد بطن موسيقی اصلی اين مداح ها که تو به خاله زنکی از آنها نام برده اي (و من خيلی دوستشون دارم و سی دی هاشون رو هم اينجا دارم....جدا چه ربطی داشت که شاگرد تنبل حوزه بودن؟). اما ربطی که به اصلاحات داشت، اين بود که با شل گرفتن وزارت ارشاد و توليد انبوده موسيقی پاپ در کشور (از شادمهر عقيلی بگير تا رضا صادقی همين اواخر)، اون پليس خاموش فرهنگی که اوايل انقلاب مدام مواظب شان اسلام و فاخر بودن موسيقی بود رفت کنار و مردم با خيال راحت هم قربان ائمه شان رفتند و هم در عزای حسين با موسيقی تکنو شور گرفتند. اين بود انشا من در مورد اينکه شما کلاً خيلی خوب متوجه اين پرادايم شيفت ها شديد، اما چون کلاً کم به اين مساله فکر کرده ايد نتونستيد، خوب اين روابط پيچيده تاريخی رو به هم وصل کنيد چه در حوزه ادبيات مداحی چه موسيقی. همانا هر وقت اين دوگانه ها را کنار هم گذاشتيد که آی سنت و مدرنيته و سکولار و دينی، به خودتان شک کنيد.
البته همانطور که دوست عزيزمان مازيار معروف به ماضی فرمودند:

سهل الوصول شدن و گسست از پیوستار تاریخی مداحی ها، موسیقی، ترانه که اگر زهر گفتار رو نگیری میشه "ابتذال" رو می تونستی علاوه بر شرایط مشخص ایران، تو متن یه روند عمومی تر هم ببینی. عامیانه بودن مداحی دویست سال پیش متفاوته از عامیانه بودن فعلیش که "پاپ" شده و مدرنه به هر حال. دیگر هم این که مداحی های فعلی سکولاریزاسیون هستند، ولی نه مطابق جهت گیریت در توضیح این روند، بلکه به عکس در معنایی که احمدی نژاد سکولاریزاسیون تلقی بشه...که میشه،

که اين برداشت ايشان از سکولارايزيسيون فرهنگی بماند برای بعد که من آی با اين تريپ نگاه به فرهنگ مشکل دارم که نگو. البته سکولار همانا برچم جمهوری اسلامی است، که روش کلمه الّله دارد.
--------------------------------------
زرشک: اين مطلب اصلاً نويسنده اش دانشطلب نبود...يک بابايی به اسم مستعار ميزان بود که فرقی در ماجرا نمی کنه....من نمی دونستم چون تو همون وبلاگ بود که ظاهراً گروهيه.

حسين درخشان صد و شش روز است که در زندان است و خبری از او نيست

از حسين درخشان هيچ خبری نيست. خانواده اش داغون اند. اگر کسی در موقعيت مشابه با حسين باشه و خانواده اش هم نتونند به او کمک کنند، اين عدالت رو کجا بايد جست؟ از حسين هيچ خبری نيست، داره دستی دستی از بين می ره...دوستان من همه بند های عمومی رو چک کردند و حسين در هيچ بند عمومی در زندان هايی که اينجور آدم ها رو می برند نيست. حيسن کجاست؟ کجا می تونه باشه؟ دولت کانادا هيچ کاری برای حسين نمی کنه چون نمی خواد با ايران درگير شه و تا خانواده و نزديکان و دوستان حسين فشار نيارند هيچ اتفاقی نمی افته. خانواده و نزديکان و دوستان حسين هم که قربانشان برم يک مشت محافظه کار اند که راه و چاه رو بلد نيستند. چی کار کنيم؟
هيچ حرفی از حسين نيست. زندان شوخی نيست. انفرادی آدم ها رو ديوانه می کنه. چی کار کنيم؟ من نگران حسين ام....وحشتناکه....حقوق بشری ها، گيرم يکی هيچ مدعی نداشته باشه که حقش رو بگيره، وکيل نداشته باشه، خانواده نداشته باشه...چی کار بايد بکنيم؟ هیچ سیستم مدعی العومی نسیت که جلوی تخلفات دولت رو بگيره؟
کمک کنيد. راجع به حسین بنويسد...نذاريد مردم يادشون بره.
من نمی دونم چی کار کنم، خانواده اش وارد نيستند و من نگرانم که در اين ميان حسين از دست بره