سوسن ملقب بود به سوسن کوری نه از آن جهت که با ماری کوری نسبتی داشت بلکه او چشمانی بسيار رييز و تنگ داشت. از آوازه خوانهای لوتی کاباره ها، ظاهرا اولين بار توسط مرحوم فريدون فرخزاد (شهيد راه پر حرفی) به شوی موزيکال ميخک نقره ای آمد و معروف شد. قبل از آن سوسن تنها يک آوازه خوان کوچه و بازار و کاباره ای بود. اما، و اما نامردی، نا لوتی گری، و بی مرامی که موسيقی شناسان و تاريخ نگاران ما که به این نوع ژنرا از هنر روا داشتند. هنر کاباره ای و کوچه بازاری پيشينه تاريخی جالبی دارد. ريشه های آن را در موسيقی روحوزی که تا حدودی با موسيقی عرب و عثمانی ادغام شده ميتوان يافت که البته این مهم را فقط گوش بنده يافته و احتياج به تحقيق بيشتر است. باز من از این فراموشکاری تاريخی مينالم که يقه سياست را تا خر خره چسپيده و باقی تاريخ را به امان خود ول کرده. مگر نه آنکه لاله زار جزوی از تاريخ هنر معاصر ماست؟ يکی محمد رضا درويشی بايد که همت بگمارد و این کار آغاز نمايد
در اینجا لازم ميدانم که ابراز عشق فراوان کنم به سوسن کوری برای صدای آسمانيش که لوتی بود. به فريدون فرخزاد به خاطر خدمات ارزنده اش به موسيقی و علوم ارتباطات. اولين بار که در تلوزيون ديدمش يادم ميامد که پدرم گفتند همجنس گرا است (نه البته با این لحن،) و کلی او را مسخره کرد-- و آنجا بود که مهرش بر دلم افتاد زيرا که آخر به کسی چه. و از محمد رضا درويشی هم تشکر ميکنم که عمرش را و زندگيش را فدای تحقيقات بسيار بی نظيرش در شناخت گوناگونی موسيقی ایران زمين کرده فقط کمی برای موسیقی مطربی کلاس میگذارد
از مادر گرامی هم معذرت ميخواهم که به فکر گرسنگی در دنيا نيستم و يقه کاباره ها رو چسبيدم...هرکسی به کار خودش
اگر دوست داريد این مقاله در سوگ سوسن را بخوانيد
این را هم بخوانيد و این هم
بيشنهاد ميشود به ترانه کلاه مخملی گوش دهيد که بیشتر حس بگیرید