همجنس خواهی ایرانی -کانادايی
مهاجران ایرانی که البته من بيشتر از باقی مهاجران با آنها سر و کار دارم بسيار زياد از آزادی همجنس خواهان در کشور عزيزم کانادا در شگفتند. بحث همجنس خواهی از بحث های داغ مهمانی های ایرانی های تازه به افرنگ آمده هست، که البته این خانواده هايی که کودکان خود را برای زندگی بهتر به کانادا هجرت داده اند، آنها را نصيحت می کنند که همجنس خواهی بد است و ما به کانادا آمده ایم که "از امکانات خوب استفاده کنيم و امکانات بد را بدور بريزيم." این را بارها خودم از پدر و مادر خودم و ديگران شنيده ام. بيشتر دوستان و نزديکانم که به روش های ایرانی با مساله همجنس خواهی کنار مي آيند سعی ميکنند قضيه را برای خود طبيعی جلوه دهند. مثلا ميگويند که همجنس خواهی مشکل ژنتيکی هست که بعضی ها دارند. يا که مثال از سگ و گربه همجنس خواه همسايه مي آورند. در ایران که بوديم، پدرم ياد دوران کودکی اش ميکرد که در رودبار خروس هايی را که خاطر ديگر خروس ها را ميخواستند سر مي بريدند
روش بعدی کنار آمدن با قضيه از طريق نرماليزه کردن همجنس خواهان است. گفتمان های، "این ها عين خودمان هستند. همسايه ما جک عاشق سينه چاک همسرش مايک هست-ده سال هست که باهم هستند و هر روز برايش آبگوشت مي پزد و هرگز تولدش را فراموش نمی کند. باور کنيد این اصغر اقا هرگز تولد من يادش نمی ماند و هيچوقت در کارهای خانه کمک نمی کند. حالا رابطه جک و مايک بهتر است يا که رابطه من و اصغر؟" البته این گفتمان معمولا رابطه همجنس خواهی را با ارزش های رابطه تک-همسری دگر جنس خواهانه می سنجد
يک نوع ناسيوناليستی پذيرش مساله همجنس خواهی هم وجود دارد که استدلال می کند ایرانی ها اصلا وجودشان همجنس خواه نيست. طرفداران این گفتمان با جک و مايک همجنس خواه مشکلی ندارند ولی کار به اصغر و اکبر که ميرسد - شاکی ميشوند
يک گفتمان ترحمی هم هست که دلش برای همجنس خواهان به عنوان بيماران روانی روحی مي سوزد و خلاصه هرزگاهی نذر ميکند که خدا همه همجنس بازان را شفا دهد. ولی تا روزی همجنس بازان شفا يابند با آنها با ملايمت و مهربانی رفتار خواهد کرد. يکی از دوستان همجنس خواهم که برای اولين بار به مادرش اعتراف کرد مجبود شد مقدار بسيار زيادی آب قند بنوشد چراکه مادرش به این باور بود که دوستم هذيان می گويد
بعضی ها هم اصلا با مساله همجنس گرايی کنار نمی آيند و برچسب هوموفوبيا به معنی ترس از همجنس گرايان را به جان می خرند. يکی از وبلاگ هايی که ميخوانم متعلق به پیمان نامی از اهالی تورنتو هست که اخيرا همجنس خواهی برايش معضل شده. برايم خيلی جالب بود وقتی این مطلب را چند روز بعد از مطلب نگرانی اش از مسالی همجنس خواهان خواندم. دوست ناشناسم رفته و کتاب های جناب آقای اسکار وايلد، همجنس خواه معروف قرن نوزده را گرفته و دارد مطالعه ميکند. با ادبيات وايلد زياد آشنايی ندارم، فيلم "اهميت ارنست بودن" را ديده ام و ميدانم آقای اسکار وايلد با رمز و راز خاص خودش در نمايشنامه هايش اعلام همجنس خواهی ميکرده است. ادبيات همجنس خواهی ميتواند روی دگر جنس خواهان تاثيرات جالبی بگذارد. نمايشنامه "فرشتگان در آمريکا" را که به يکی دو نفر قرض دادم، خيلی بی سر و صدا معضل "همجنس بازی" برايشان ديگری معضلی نبود که هيچ ارتباط خيلی عميقی هم با کارکتر های همجنس خواه این نمايشنامه برقرار کردند. برای آدمی مثل پيمان احترام زيادی قائلم، و از این تحقيقات اخيرش در باب همجنس خواهی بسی خرسندم. به آقای مجيد زواری که این مقاله را درباره "ایدز و همجنس بازی" نوشته اند پيشنهاد ميکنم که نمايشنامه "فرشتگان در آمريکا" را مطالعه و در صورت امکان ترجمه کنند
خيلی از مهاجرين جديد نمی دانند که بسياری از حقوقی که همجنس خواهان در کانادا بدست آورده اند را در چهل سال اخير بدست آورده اند. امروز در وب گردی در آرشيو سی بی سی (صدا و سيمای کانادا) يک گزارش از پديدار شدن مساله همجنس خواهی در برنامه های این رسانه پيدا کردم که خيلی جالب است. همين قدر بدانيد که در سال هزار نهصد پنجاه نه در ميزگردی سی بی سی مساله همجنس خواهی را بعنوان يک بيماری روانی برسی کرده و در سال هزار نهصد شصت و هفت يک مکانيک به جرم همجنس خواهی به زندان محکوم شده کافيست. اگر وقت کنم قسمت هايی از این آرشيو را
ترجمه خواهم کرد، فعلا به انگليسی مطالعه اش کنيد تا که بدانيد همجنس خواهان کانادايی از کجا به
کجا رسيده اند