به مناسبت وبلاگ نويسی من- مامان عزيزم که فقط در امور فنی و يدی استعداد داره هم خواننده وبلاگشهر شد. برادرم بهش کليک کردن ياد داد و الان دوران بازنشستگی خود را به کليک کردن میگذرونه. چند وقت پيش مامانم تعريف ميکرد که مادر بزرگم هم وقتی مامانم خونه نبوده رفته پای کامپیوتر و خلاصه خودش يک جورهايی به خودش کليک کردن ياد داده و حالا مادربزرگم هم وبلاگ خوان شده. خلاصه اینکه از کامپوتر و اینترنت مادر و مادربزرگم همين وبلاگ خواندن را بلدند. باقی این پست نامه بنده به مامانم هست چون مطمئن هستم امروز بالاخره اینجا يک کليکی خواهد کرد
مامان جون گل ماه درختم
خواهش ميکنم از بابا نامه برقی فرستادن هم ياد بگير که من مجبور نشم اینجا برات پيغام بگذارم. با بهداد کلی پشت سرت حرف زديم و گفتيم احتمالا با تیپ دامن مشکی کفش نايکيت رفتی و دنيای مد ایتاليايی ها رو دگرگون کردی. من طبق معمول کار هامو نکردم و همه مقاله هام جمع شده رو هم. اميدی نيست که پخی بشم. خواهش ميکنم برام دعا کن، چون واقعا بدبختم این هفته. من کارت تلفن ندارم، و نميتونم الان بهت زنگ بزنم. باباگفت که کارت تلفن خريده، به من يک زنگی بزن که بدونم رسيدی. الهی قربونت برم...و بابایی رو ماچ کن...دلم براتون خيلی تنگ شده