بابا غلط کردم
مقدار بسيار زيادی فحش خوردم برای پست قبلی که تنها نتيجه اخلاقی که گرفتم این هست که جهان پلوان تختی رو هرگز نقد نکنم. آقا جان بنده هيچ خصومت شخصی با بهنود و نبوی ندارم، از فرح کريمی هم خوشم مياد. طنز بنده هم شوخی بود، بر مبنی تخيلات بنده و يک مقدار واقعيات که از این ور اون ور شنيده بودم
چيزی که من دارم نقد ميکنم نوعی اليتيسم هست (نخبه گری) هست که مابين روشنفکران ما وجود داره و يک جور نخبه گری گله ای انحصارگرایانه است، يعنی مثلا هر کی تو گله ما بود خوبه بقييه هم کارشون ارزش نداره. نقدم به فرح کريمی این هست که بابا جون تو که پول دستت مياد بيا يک فکری براش بکن که جوری خرج بشه که به هدف ارجمندت نزديکتر باشه. مثلا در ميان این همه روزنامه نگار تبعيدی که در خارج از ایران وجود داره چطور شده که این ده نفر با هم همکار شدند؟ قسمت شناسنامه وب سايت این توضيح را نميدهد. البته قرار هم نيست بدهد، اما من فضول دلم ميخواهد بدونم. شناستامه وب سايت ميگويد:
شناسنامه
روزنامهُ «روز» هر صبح به وقت تهران فعلا در اینترنت منتشر می‌شود. نخستین شمارهُ آن در روز سه شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۴مصادف با دهم ماه مه ۲۰۰۵ منتشر شد.
این روزنامه توسط روزنامه‌نگاران اصلاح طلب مستقل و هوادار آزادی وحقوق بشر منتشر می‌شود.
این روزنامه جمعه‌ها و شنبه‌ها منتشر نمی‌شود.
ناشر: شرکت "ايران گويا" (ثبت شده در فرانسه)- زير نظر: شورای نويسندگان

من دارم همين مساله رو به نقد ميکشم. حالا بگذريم که من از سبک نگارش بهنود خوشم نمياد و این مساله سليقه شخصی هست و البته نقدی هايی که به متودولژی (کدام متودولوژی؟) تاريخ نگاری بهنود دارم. خواهش ميکنم هی نگيد که بهنود روزنامه نگار است- تاريخ نگار معاصر نيست. اگر روزنامه نگاری تصميم بگيره که تاريخ نگاری معاصر کنه کارش ارزش نداره اگر منابع و ماخذش را در کتب و مطالبش درج نکنه. بابا آدم در تختش نمخوابه قلم بدست که تاريخ نگاری کنه که...شما که داری وقت ميذاری مينويسی تحقيقاتت را هم به ثبت برسون. باز هم من سر پيازم يا ته پياز اما در مملکتی که بنده دارم در اون درس ميخونم من هرکسی که دلم بخواد رو ميتونم نقد کنم، هرکی هم دلش بخواد ميتونه من رو نقد کنه
در مورد روز بايد بگم که خيلی نشرييه خوبی ميتونه باشه اگر واقعا زير نظر شورای سردبيری به هرکسی اجاز چاپ مقاله بدهند و سيستم انحصارگرايانه يک مشت پيش کسوت نشه
يک مساله ديگری هم که برای من خيلی جالبه این فرايند بت سازی-قهرمان سازی جمهوری اسلامی هست. وقتی داشتم شعر های خانم سيمين بهبهانی دامت برکات رو به گند ميکشيدم به این نتيجه رسيدم که يکی از دلايل معروفيت خانم بهبهانی سياسی گويی ایشون هست و اینکه این سياسی گويی باعث شده که قبل و پس از انقلاب ادبيات بسيار مسؤل خانم بهبهانی توجه خيلی از روشنفکران رو به خودش جلب کنه. به عنوان يک نيو کلاسيست خانم بهبهانی خيلی در غزل سرايی شق القمر نکرده، و بيشتر اشعارش از يک جور ناهمگونی صوتی تصويری رنج ميبره. من هرچی فکر کردم فقط به این نتيجه رسيدم که این بانوی شعر و ادب شانس آورده که جمهوری اسلامی ایران باهاش چپه! همانطور که براهنی عزيز و بسیاری دیگر شانس آورده اند