سیبیل طلا


ارث من از پدرم سیبیلی نسبتآ کلفت بود که بسیار مایه دردسر بودی! در عنفوان نوجوانی که همه دختران را عشقی بودی سر من بی کلاه بودی. آنگاه دوستی مرا بگفتی که تو سیبیل خود بزنا اوخود به سراغ تو آمدندی. من نیز سیبیل خود را کنداندیدم و ابروان خود را برداشتیدم و آنگاه بود که خوشبختیدم.
اما دیری نپایید که مرا از مدرسه بجرم بی سیبیلی اخراج کرده و گفتند که هرگاه سیبیلت دوباره رویید بازگرد.
لاجرم من سیبیل خود را رویاندم. ولی چون مخفی کردن سیبیلی یه آن کلفتی ازمعشوق دشوار بودی راه چاره میبایستی.
مادرم هر بار که مرا وعده معشوق بودی سیبیلم را با مواد شیمییائی طلائی نمودی و صبح بعدی دوباره رنگ سیاه نمودی. آنگاه بودی که مرا سیبیل طلا نامیدند
.