خدا این سیما را خیر دهاد که همیشه به داد من می رسد. افکار این نافمنیست مبتذل را بخوانید.
............
برخورد آدم حسابانه با زبان
بعد از سه دقیقه، با تکان های شديد کون اش را داد بالا. حالا، هردو دست اش روی کیرش است. آب اش جهيد روی حفره روی مشت اش، به بلندی دو يا سه شاخه چهار اينچی و به شفافی آب دماغی که در سرمای نوامبر جاری می شود. یکی از دست هاش را بلند کرد و پشت سه انگشت اش را به درون دهان اش فشار داد. مشت اش را چرخاند و آب منی را از روی دست اش مکید. این بار با دقت بيشتر دست دیگرش را بلند کرد تا باقی منی را بمکد. نوک زبانش تیز شد، بیرون آمد و پهن تر شد. آرام، بزاق و منی اش را که در انعکاس نور فیلم ویدویی می درخشيدند، لیسید.
متن بالا را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده ام. سؤال من این است: به نظر شما این متن متعلق به کدام ژانرهای نوشتاری است؟ سیاسی؟ نقد اجتماعی؟ ادبی؟ آیا این متن پورنوگرافی است؟ (بماند که اصلا من با لغت پورنوگرافی مشکل دارم).
این پارگراف کوچک از مقاله "ناگفتنی" نوشته سام دیلانی استاد دانشگاه تمپل، نظريه پرداز فراهنجار و نویسنده معروف آمریکايی است که هم اکنون صحیح و سالم در قید حیات است و مانند کلثوم ننه به زباله دان تاریخ سپرده نشده است. این مقاله در کتاب معروف آقای دیلانی با عنوان "ديدگاه هايی سخت کوتاه: انديشه های فراهنجار و سياست های پيراادبی" آمده است. نويسنده به بحث نظری درباره آنچه در زبان ناگفتنی است می پردازد. فرق عمده ديدگاه او با سایر بحث های نظری زبان شناسانه در این است که آقای دیلانی ادبیات اش خطی نیست. یعنی نقد او نقطه ای آغازين، میانی، و پایانی (نتیجه گیری ) ندارد. آن چه دیلانی به خواننده ارائه می دهد، مجموعه ای از نظريه هایش درباره "آنچه ناگفتنی است" و عملکرد این نظريه ها بر مبنای مشاهدات اوست. برای اقای دیلانی نقد تظری آنچه ناگفتنی است، با خود آن چیزی که "ناگفتنی" است تفاوتی ندارد. به عبارت ديگر، برای اینکه بتواند نظريه ای برای امر ناگفتنی بسازد، باید خود امر ناگفتنی را نیز بگويد و وقتی آن چه نگفتنی است، گفته شود، دیگر آن چیز ناگفتنی نیست.
به همین دليل، بحث و نقد نظری آقای دیلانی در خیابان هشتم، شمال خیابان چهل سوم منهتان، در نیویورک آغاز می شود. وی در سینماهای پورنوگرافیک همین خیابان نشان می دهد امر گفتنی یا امر ناگفتنی در زبان، الگویی از تقسیم بندی های اجتماعی موجود است.
آقای دیلانی برای این که از ناگفتنی صحبت کند باید به سراغ آن چه در زبان ناموجوداست برود؛ یعنی آن چه می دانیم وجود دارد، ولی از آن سخن نمی گوییم. به همین خاطر به سینما کاپری در نیویورک می رود، جايی که فیلم های پرنوگرافیک نشان می دهد و پاتوقی است برای مردان و زنانی که می دانیم وجود دارند، ولی در ادبیات معدوم اند. در سینمای کاپری، سام دیلانی، مردی را می بیند که آلت اش در دست گرفته و بعد از جلق زدن، آب منی خود را از روی دستان اش می لیسد. دیلانی، رزِ روسپی را می بیند که معتاد به کوکائين است. معتادی روی زمین آغشته به شاش و الکل و منی، در میان ته سیگارها و شیشه های الکل و نوشابه به دنبال ریزه کریستال های مت (نوعی مواد مخدره) می گردد. زن روسپی، "کير" مشتری اش را که به سقف خیره شده، در دهان گذاشته، می مکد. اینجا با همان منطق دیلانی لغت "کیر" را می آورم و به جایش نمی گویم "آلت تناسلی مردانه" یا هر لغت اتو کشیده دیگری که در زبان فارسی به جای لغت "کیر" موجود است. توجه داشته باشید که دیلانی این ادبیات داستانی را برای متنی اروتیک استفاده نمی کند، دیلانی لغت "کیر" را در کتاب "سیاست پیراادبی" به کار می برد؛ کتابی بسیار جدی، که اینجا در دانشگاه تورونتو، کتاب درسی بسیاری از کلاس های مطالعات زنان و مطالعات درباره جنسيت است. چنين است که آقای دیلانی نمی تواند مرز آنچه را که در زندگی روزمره ما اتفاق می افتد و آنچه را که ناگفتنی است پیدا کند. اگر این ها چیزهایی است که آقای دیلانی در پرسه زدن در حوالی سینما کاپری مشاهده می کند، چرا نمی تواند آن ها را بیان کند؟
اقای دیلانی معتقد است اگر زبان را به سه بخش امر گفتنی، امر ممنوع و امر ناگفتنی تقسیم کنیم، ممنوعه، آن زبانی است که با توجه با بافت اجتماعی قدغن است. در این شکی نیست که در هر بافت اجتماعی، تنها بکار بردن زبان خاصی، برابر با عرف آن، قابل قبول است. به عنوان مثال، زبانی که دو هم دانشکده ای در ارتباط روزانه شان باهم استفاده می کنند، با زبانی که دو معشوق هنگام معاشقه بکار می گیرند، متفاوت است. مرز بین زبان ممنوعه و امر گفتنی از نگاه ديلانی، همین قراردادهای اجتماعی است که بکار بردن لغات خاصی را قدغن می کنند و به کاربرد کلماتی ديگر اجازه می دهند. نکته ديگر مقاله اين نويسنده، رابطه امر ممنوع با سکسواليته است. او می گويد هر جا پای سکس به ميان می آيد سايه قدغن ها بی رحمانه سنگين می شود. بنابراين امر ناگفتنی تنها در صورتی به بيان می آيد که با ادبيات و بلاغت خاصی همراه شود که آن را گفتنی کند و به عبارت ديگر "زهر آن را بگيرد". همين منطق است که موجب می شود پورنوگرافی، بيان صريح و بی پرده سکس، به امری ناگفتنی بدل شود. مرز بين ناگفتنی و گفتنی ثابت نيست، با قانون دولت يا هزار آداب و رسوم و تغييرات اجتماعی عوض می شود. از نظر اين نويسنده همين است تفاوت پورنوگرافی که در بعضی از محافل بیانی غیر قابل توجیه و غیر قابل قبول است با ديگر شکل های بيان سکس که در همان محافل در لفافه ادبيات و بلاغت متعارف پچيده می شود. همین منطق در مورد در تجربه های جنسی مثل ساديسم و مازوخيسم هم رواست.
ديلانی می نويسد خيلی از ماها ياد نگرفته ايم چگونه هر چه را می خواهيم هر جا بگوييم؛ مثلا چگونه به پدر و مادرمان بگوييم ما هم جنس گرا هستيم يا چگونه به رييس خود بگوييم اضافه حقوق می خواهيم. گفتن همه اين چيزهای ناگفتنی؛ مسأله اين است. اما ترس ما از تلافی جويی ديگران يا ناکامی خود با جهالت ما به طرز بيان آن چيز يکی می شود. اين خود از اشکال ستم و سرکوب است.
ديلانی می گويد امر ناگفتنی هميشه در همان ستونی است که شما نمی خوانيد. نگفتن امر نگفتنی خودش مصونيت آور است. قانون، مردم، رفتارها، متن ها، و ثروت مانع از گفتن امر ناگفتنی می شوند و ناگفتنی را از گفتن بازمی دارند و خودشان هم با اين کار مصون می مانند. يعنی مرز بين امر گفتنی و امر ناگفتنی در واقع مرز بين يک نظارت منفعل به نام مصون سازی و يک تعرض و تعدی فعال به نام کيفر است. امر گفتنی آن چيزی است که تحت نظارت آرام و بی سر و صدای جامعه توليد می شود و مصونيت می آورد، اما امر نگفتنی آن چيزی است که هدف تعدی و حمله قرار می گيرد وبه اين وسيله کيفر داده می شود.
نويسنده کتاب "سياست پيراادبی" می گويد مرزها ثابت نيستند و می توانند تغيير کنند، اما همين حرفی که می زنم و مرزها را تغييرپذير می دانم، برای خيلی ها امری ناگفتنی است. همين که می گويم امرناگفتنی محصول سايه های اجتماعی نظام زبانی هستند، برای خيلی ها ناگفتنی است؛ همان طوری که در خيلی جاها نمی شود مردی را فمنيست خواند. خيلی ها فکر می کنند ممکن است مردی هوادار فمنيسم باشد، اما مرد بودن و فمنيست بودن دو مفهومی هستند که با هم نمی سازند. اين بود قسمت اول انشای من درباره رابطه قدرت و زبان.
---------------------------
مجموعه از پرسش های مهدی جامی درباره این پست
پاسخ من به این پرسش ها:
مهدی عزیز،
تعصبی به دیلانی ندارم. خودم خیال دارم فردا نقدش کنم. این نوشته/ترجمه/انشا کوتاه من هم رسالت پاسخ گویی به تمام پرسش های شما را ندارد. و قرار هم نیست داشته باشد. سعی می کنم تا فردا قسمت هایی از کتاب را اسکن کنم تا بتوانید منظورم را بهتر برسانم..
این کتاب تلاشی است برای نظریه پردازی با در نظر گرفتن فراهنجاری های جنسی و ارتباط شان با سیاست های پیرامون ادبیات. حوزه بحث دیلانی سکس است. نظریه هم نظریه جنسیت است در زبان با توجه به گفتمان قدرت..
تعصبی به دیلانی ندارم. خودم خیال دارم فردا نقدش کنم. این نوشته/ترجمه/انشا کوتاه من هم رسالت پاسخ گویی به تمام پرسش های شما را ندارد. و قرار هم نیست داشته باشد. سعی می کنم تا فردا قسمت هایی از کتاب را اسکن کنم تا بتوانید منظورم را بهتر برسانم..
این کتاب تلاشی است برای نظریه پردازی با در نظر گرفتن فراهنجاری های جنسی و ارتباط شان با سیاست های پیرامون ادبیات. حوزه بحث دیلانی سکس است. نظریه هم نظریه جنسیت است در زبان با توجه به گفتمان قدرت..
نقدی که به این کتاب شده است این است که به عنوان نظریه چیزی بیشتر به مجموعه نظریه های موجود در بحث فراهنجاری های جنسی اضافه نمی کند. اهمیت کتاب در نوع عرضه این نظریه است. دیلانی معتقد است که شما نمی توانید، در مورد ناگفتنی های جنسی نظریه بدهید اما زبان جنسی مربوط به آن نظریه را استفاده نکنید. توجه داشته باشید که اگر کسی بخواهد در حوزه سیاست نظریه پردازی کند، مجموعه از لغت ها و واژگان موجود در زبان سیاسی را برای رساندن منظور خود استفاده خواهد کرد. اما گفتمان جنسی/جنسگونگی/فراهنجاری... مشکلات زبانی خودش را برای نظریه پرداز دارد. کاش کتاب را بخوانید. دیلانی در این کتاب داستان می گوید (نه لزوما تخیلی که البته به نظر من اهمیتی هم ندارد). در میان این داستان هاست که نظریه اش را بیان می کند. این روش بیانی اش است که به کار او اهمیت می دهد.
آنچه من از دیلانی یاد می گیرم این است که نظریه و عملکرد، باهم معنی پیدا می کنند. بیان این دو کنار هم است که کار دیلانی را با سایر نظریه پردازان سکسوالیته متفاوت می سازد. شما نمی توانید در مورد سکس در زبان انگلیسی نظریه بدهید و اهمیت لغت "فاک" را در نظر نگیرید. مخصوصا اگر نظریه شما مربوط به زبان باشد
در مورد سوالات شما تا جایی که به همین حوزه بحث دیلانی مربوط می شود باید بگویم شما یک برداشت نادرست از این نظریه دارید که شاید مقصر اصلی من باشم. آنچه دیلانی به عنوان ناگفتنی ها بیان می کند همان معنی "اسرار" را نمی دهد. اسرار شخصی، سیاسی، نظامی قابل بیان هستند، برای آنها لغت و واژه در زبان موجود است (به خاطر بحث فرض می کنیم که این طور است). آنچه دیلانی ناگفتنی می نامد، آن چیزی است که در زبان موجود نیست، یا که هنوز به وجود نیامده است. در" کامنتدونی" ام به مریم مومنی این را توضیح دادم که باز اینجا می آورم:
در نوشته من فرق بین ممنونه و ناگفتنی معلوم نیست، ولی در نوشته دیلانی هم معلوم نیست. دیلانی بعضی جاها دست به دامن دیکانستراکشن می زند و از این لحاظ مثل دریدا، خواننده را مجبور می کند که کمی فسفر بسوزاند. آنچه که من دستگیرم شد این است که در زبانشناسی (به نظر دیلانی) آن مفهومی که برایش واژه موجود است ولی بکار بردن آن واژه یا مجموعه از واژه ها در کانتکست خاصی ممنوع است را حوزه ممنوعه می خواند. آما آن چیزی که اگر تمام لغات آن زبان را بگردی، نمی توانی بیانش کنی و باید دست به دامن توضیح های اضافه و مفصل بشوی و در نهایت هم بگویی "باید می دیدی تا بفهمی!"، در حوزه غیر قابل بیان است. اینکه مثلا یک کیک چه مزه ای دارد را، به شکل کلاسیک می گویند غیر قابل بیان است. باید کیک را خورد تا فهمید. دیلانی با این تقسیم بندی در نهایت مشکل دارد. یعنی معتقد است بین ممنوع و ناگفتنی مرزی نیست. بحث اش فلسفی است، و می گویند به دلیل وجود لغت "ناگفتنی" در زبان، آنچه ناگفتنی است در درون زبان است، نه در خارج آن. با همین منطق مرزی بین ناگفتی، که آن را حوزه ای بیرون زبانی فرض کرده/شده است، و ممنوع که در داخل زبان است. وجود ندارد. دیلانی کلا این مرز را پاک می کند. در نهایت به نظر دیلانی، آنچه ممنوع است، ناگفتنی است و مرز این ناگفتنی با گفتنی، مرزی ثابت نیست. این مرز به نظر دیلانی همیشه وجود دارد، و همیشه یک قدم جلوتر از کسی است که می خواهد به آن برسد. به عبارتی همه چیز را هم که بخواهیم بگوییم، باز هم مرزی از گفتنی ها و ناگفتنی ها داریم که سایه ای از قرارداد های اجتماعی است.
پرسش های شما را نمی توانم پاسخ دهم. زیرا که ربطی به چهار چوب نظری که من در این مقاله خاص بیان کرده ام ندارند. دیلانی از ستیز صحبت نمی کند. او از مرز هایی که ما چه بخواهیم، چه نخواهیم با توجه به ساختار های قدرت در جامعه در حال حرکتند، صحبت می کند. دیلانی در نظریه اش اصلا نمی جنگد، چه رسد که بخواهد برای جنگ، بجنگد. او دارد نظریه پردازی می کند، برای آنچه که مشاهده می کند و آن واژه هایی در زبان گفتمان سکسوالیته را که در دست دارد را به کار می گیرد.
گوانتانومو، اکبر گنجی، شکنجه، مافیا در حوزه اسرار است، نه ناگفتنی های جنسی. دغدغه فعلی من این گفتمان جنسی است، پس در همین چهار چوب بحث خواهم کرد.
در مورد بچه بازی مفصل خواهم نوشت.
در مورد ارتباط این بحث ها به ایرانی بودن هم، مفصل خواهم نوشت که آن خودش یک پست طولانی است که باید روی آن کمی تحقیقات کنم.
آنچه من از دیلانی یاد می گیرم این است که نظریه و عملکرد، باهم معنی پیدا می کنند. بیان این دو کنار هم است که کار دیلانی را با سایر نظریه پردازان سکسوالیته متفاوت می سازد. شما نمی توانید در مورد سکس در زبان انگلیسی نظریه بدهید و اهمیت لغت "فاک" را در نظر نگیرید. مخصوصا اگر نظریه شما مربوط به زبان باشد
در مورد سوالات شما تا جایی که به همین حوزه بحث دیلانی مربوط می شود باید بگویم شما یک برداشت نادرست از این نظریه دارید که شاید مقصر اصلی من باشم. آنچه دیلانی به عنوان ناگفتنی ها بیان می کند همان معنی "اسرار" را نمی دهد. اسرار شخصی، سیاسی، نظامی قابل بیان هستند، برای آنها لغت و واژه در زبان موجود است (به خاطر بحث فرض می کنیم که این طور است). آنچه دیلانی ناگفتنی می نامد، آن چیزی است که در زبان موجود نیست، یا که هنوز به وجود نیامده است. در" کامنتدونی" ام به مریم مومنی این را توضیح دادم که باز اینجا می آورم:
در نوشته من فرق بین ممنونه و ناگفتنی معلوم نیست، ولی در نوشته دیلانی هم معلوم نیست. دیلانی بعضی جاها دست به دامن دیکانستراکشن می زند و از این لحاظ مثل دریدا، خواننده را مجبور می کند که کمی فسفر بسوزاند. آنچه که من دستگیرم شد این است که در زبانشناسی (به نظر دیلانی) آن مفهومی که برایش واژه موجود است ولی بکار بردن آن واژه یا مجموعه از واژه ها در کانتکست خاصی ممنوع است را حوزه ممنوعه می خواند. آما آن چیزی که اگر تمام لغات آن زبان را بگردی، نمی توانی بیانش کنی و باید دست به دامن توضیح های اضافه و مفصل بشوی و در نهایت هم بگویی "باید می دیدی تا بفهمی!"، در حوزه غیر قابل بیان است. اینکه مثلا یک کیک چه مزه ای دارد را، به شکل کلاسیک می گویند غیر قابل بیان است. باید کیک را خورد تا فهمید. دیلانی با این تقسیم بندی در نهایت مشکل دارد. یعنی معتقد است بین ممنوع و ناگفتنی مرزی نیست. بحث اش فلسفی است، و می گویند به دلیل وجود لغت "ناگفتنی" در زبان، آنچه ناگفتنی است در درون زبان است، نه در خارج آن. با همین منطق مرزی بین ناگفتی، که آن را حوزه ای بیرون زبانی فرض کرده/شده است، و ممنوع که در داخل زبان است. وجود ندارد. دیلانی کلا این مرز را پاک می کند. در نهایت به نظر دیلانی، آنچه ممنوع است، ناگفتنی است و مرز این ناگفتنی با گفتنی، مرزی ثابت نیست. این مرز به نظر دیلانی همیشه وجود دارد، و همیشه یک قدم جلوتر از کسی است که می خواهد به آن برسد. به عبارتی همه چیز را هم که بخواهیم بگوییم، باز هم مرزی از گفتنی ها و ناگفتنی ها داریم که سایه ای از قرارداد های اجتماعی است.
پرسش های شما را نمی توانم پاسخ دهم. زیرا که ربطی به چهار چوب نظری که من در این مقاله خاص بیان کرده ام ندارند. دیلانی از ستیز صحبت نمی کند. او از مرز هایی که ما چه بخواهیم، چه نخواهیم با توجه به ساختار های قدرت در جامعه در حال حرکتند، صحبت می کند. دیلانی در نظریه اش اصلا نمی جنگد، چه رسد که بخواهد برای جنگ، بجنگد. او دارد نظریه پردازی می کند، برای آنچه که مشاهده می کند و آن واژه هایی در زبان گفتمان سکسوالیته را که در دست دارد را به کار می گیرد.
گوانتانومو، اکبر گنجی، شکنجه، مافیا در حوزه اسرار است، نه ناگفتنی های جنسی. دغدغه فعلی من این گفتمان جنسی است، پس در همین چهار چوب بحث خواهم کرد.
در مورد بچه بازی مفصل خواهم نوشت.
در مورد ارتباط این بحث ها به ایرانی بودن هم، مفصل خواهم نوشت که آن خودش یک پست طولانی است که باید روی آن کمی تحقیقات کنم.