سيبستان وبلاگی که پرده عصمت اش پريده بود

خوانندگان مستهجن سيبل طلا ممکن است بگویند سيبستانی که پرده عصمت اش پريده باشد چه شود، که بايد بگويم آدمیزاد درباره شارون مقاله بنويسد و عنوان اش را بگذارد" مردی که پرده عصمت دريده بود"؟ يعنی چه!؟ بشریت برای نوشتن مطلبی درباره مهمترین حادثه خاورمیانه عنوانی این چنین بی ناموسی می گزیند؟
لازم به توضيح نيست که من از اين يادداشت کوچک صاحب ارض سيبستان" لج ام" درآمده است. و البته بحث برمی گردد به اين که سيبستان همچون سرمقاله نویس خودگماشته روزنامه ای به نام وبلاگستان پنداری معذور است که هر اتفاقی که در دنيای واقعی يا مجازی بیافتد يک کلی گویی درباره اش بنويسد و حالا کاری هم نداریم که در اين زمينه چقدر صاحب نظر است. مثلا همين مقاله یادبود خراشناک شارون را نگاه کنيد، که اگر شما سيبستان را خوانده باشيد هيچ گاه سابقه نداشته است. يعنی آقای سيبستان ناگهان اسراييل شناس شده آن هم از سر مرده خوری شارون؟ اگر شارون رو به موت نبود، دليل منطقی وجود نداشت که سيبستان اسراييل شناس شود و از کتاب مهم رستم التواريخ درباره سبک سياست مداری شارون مطلب بنويسد.
آدم لازم نيست حتا اسراييل شناس باشد و بفهمد مطلبی که سيبستان نوشته چقدر از مرحله پرت است و در واقع چرت است. مطلب سيبستان با کلی گويی هايی شروع می شود درباره اين که شارون سياست مدار بود و مهرورز نبود. حالا کدام سياست مداری مهرورز است يا مثلا روشنفکر است يا چيز ديگر فقط سيبستان می داند. کی گفته شارون سرنمون سياستمدار بودن است؟ و تازه سياست مدار بودن در کجا؟ و با چه معياری مهم تر از بقيه سياست مدارهای اسراييل است؟ چه کسی گفته شارون در وضعيتی بود که نمی توانست ماهيت سياست مداری را با روکشی از زبان ديپلماتيک غربی بپوشاند؟ اتفاقا شارون در بازی ديپلماتيک فوق العاده قوی و غربی مآب بود، شايد خيلی بيشتر از نتنياهو که احتمالا جانشين او خواهد شد.
بعضی از جمله های يادداشت سيبستان تقريبا بی معنی است «او با مردم خود بد نکرد – هرچند به صلح طلبان داخل اسراييل پشت کرد – و هرچه کرد با حريفان خارجی کرد و با فلسطينيانی که رويای او را مخدوش می کردند». واقعا بهتر از اين نمی شود آدم همه چيز بگويد و هيچ چيز نگويد. واقعا شارون مظهر تبعيض نژادی کامل بود؟ و هر کس مظهر تبعيض نژادی کامل باشد سياست مدار است؟ بعد سيبستان چه نکته مهمی در يادداشت اش گفته که آخرش وعده می دهد «دوباره به اين سخن» برمی گردد؟
جالب اين است که سيبستان مدعی هم هست و خشتک کلی وبلاگ را به اسم ابتذال پرچم می کند. آخر خود ايشان فکر نمی کنند که اين همه اظهارنظر" تخمی" درباره مسائل مهم دنيا از هر ابتذالی بدتراست؟ راستش اين ژست "من فارسی بلدم پس حق دارم هر جفتگی را با زبان ملکوتی به خورد ملت بدهم" من را کشته است. در پایان به سبک خود مهدی جامی که برای وبلاگستان (و البته زنان) حکم کلی صادر می کند باید بگویم که وبلاگ برای اين است که آدم هر چی دلش خواست درباره هر چه بنويسد اما به شرطی که اظهارنظر شخصی را با اظهارفضل های علمايی و پيش کسوتی اشتباه نگيرد.
اين نکته را داشته باشيد که هرگز به آن برنمی گردم.