آدم ها بر دو دسته اند، آنها که چون دریدا زندگی می کنند و آنها که چون فوکو.
دفاعیات مهدی را از ابتذال (کدام ابتذال؟ با چه "ز" ای؟) بخوانید.
[…]وبلاگ سيبيل طلا، از نظر من، در صورت و معنا، سرشتی اقتدارستيز و نظمشکن دارد. به خود عنوان «سيبيل طلا» (وجه تسميه آن را در نخستين نوشته اين وبلاگ بخوانيد) بنگريد: مرز زنانهگی و مردانهگی را در يک تعبير شکسته است. سيبيل - که، به ويژه چرب و چخماقیاش، روزگاری است نشانه مردی و مردانهگی شده - در مجاورت با طلا که سايهمعنايی تزيينی دارد و ظرافت و نازکی را به خاطر میآورد، از مردی افتاده است. تنها از چنته طنز میتوان چنين تيری به هدف زد.
برای من مدرنيته سرشتی سلبی دارد. مدرنيته يعنی دودکردن و بر هوا فرستادن آن هنجاری که سنت شده است. امر مدرن يعنی نفی لحظهای که گذشت و از آنجا که زمان حال به صورت ايجابی وجود ندارد، امر مدرن به معنای ايجابی هم بیمعناست. امر مدرن يعنی کشف يا ابداع امکانات گذشته برای نفی آن. از اين منظر زبان کلثوم ننهای اگر بتواند در نفی دمی که گذشت موثر باشد، سخت مدرن است. از همين روست که از نگاهِ من، هنر و ادبيات مقامی والاتر از فلسفه و همه شاخههای علمی مفهومساز دارند. حقيقت تاب گنجيدن در هيچ مفهوم و نظام مفاهيمی را ندارد. در مفهومسازی سختوارهگی و سنگوارهگی، تحجر و تصلبی ناگزير هست که ضدمدرن است و با درک نوين از معنا و حقيقت نمیسازد. در ادبيات و هنر سياليتی هست که بيشتر به کار نفی میآيد. طرح مدرنيته در بنياد خود، نقادی است، اوراق کردن است و دوباره ساختن و دوباره اوراق کردن. کشيدن آموزهها و ايدهها و شهودات حاشيهای به مرکز و از مرکز به بيرون راندن است. برای کسی که در جستوجوی خلاقيت است حاشيهها در هر دورانی بيشتر از متن اهميت دارند؛ چون متن، ساخته دست اقتدارهای حاکم است که بايد شکافته و شکسته شود. به اين معنا آنارشيستها مدرنترند، چون هماره به سويه نابسنده و گمراهکننده اقتدارهای حاکم نقد میکنند و در پی نفی و اوراق کردن آن هستند […]
دفاعیات مهدی را از ابتذال (کدام ابتذال؟ با چه "ز" ای؟) بخوانید.
[…]وبلاگ سيبيل طلا، از نظر من، در صورت و معنا، سرشتی اقتدارستيز و نظمشکن دارد. به خود عنوان «سيبيل طلا» (وجه تسميه آن را در نخستين نوشته اين وبلاگ بخوانيد) بنگريد: مرز زنانهگی و مردانهگی را در يک تعبير شکسته است. سيبيل - که، به ويژه چرب و چخماقیاش، روزگاری است نشانه مردی و مردانهگی شده - در مجاورت با طلا که سايهمعنايی تزيينی دارد و ظرافت و نازکی را به خاطر میآورد، از مردی افتاده است. تنها از چنته طنز میتوان چنين تيری به هدف زد.
برای من مدرنيته سرشتی سلبی دارد. مدرنيته يعنی دودکردن و بر هوا فرستادن آن هنجاری که سنت شده است. امر مدرن يعنی نفی لحظهای که گذشت و از آنجا که زمان حال به صورت ايجابی وجود ندارد، امر مدرن به معنای ايجابی هم بیمعناست. امر مدرن يعنی کشف يا ابداع امکانات گذشته برای نفی آن. از اين منظر زبان کلثوم ننهای اگر بتواند در نفی دمی که گذشت موثر باشد، سخت مدرن است. از همين روست که از نگاهِ من، هنر و ادبيات مقامی والاتر از فلسفه و همه شاخههای علمی مفهومساز دارند. حقيقت تاب گنجيدن در هيچ مفهوم و نظام مفاهيمی را ندارد. در مفهومسازی سختوارهگی و سنگوارهگی، تحجر و تصلبی ناگزير هست که ضدمدرن است و با درک نوين از معنا و حقيقت نمیسازد. در ادبيات و هنر سياليتی هست که بيشتر به کار نفی میآيد. طرح مدرنيته در بنياد خود، نقادی است، اوراق کردن است و دوباره ساختن و دوباره اوراق کردن. کشيدن آموزهها و ايدهها و شهودات حاشيهای به مرکز و از مرکز به بيرون راندن است. برای کسی که در جستوجوی خلاقيت است حاشيهها در هر دورانی بيشتر از متن اهميت دارند؛ چون متن، ساخته دست اقتدارهای حاکم است که بايد شکافته و شکسته شود. به اين معنا آنارشيستها مدرنترند، چون هماره به سويه نابسنده و گمراهکننده اقتدارهای حاکم نقد میکنند و در پی نفی و اوراق کردن آن هستند […]