به مهراد
قسم به شن های ساحل
آفتاب داغ
و دریای آبی
قسم به اتوبوس های وصله پينه شده
دندان های پوسيده
و لبان پر خنده
آن رام که نمی نوشی
و آن سيگار که نمی کشی
زندگی
تنها در سرزمين مردی جريان دارد
که انگشتش را هوا کرد
و با لبخندی به جهانيان گفت
بياييد کيرم را بخوريد