بدليل سوختگی کامپیوتر نيک آهنگ محبان خاطرات ايشان ميتوانند ادامه خاطرات را در وبلاگ من دنبال کنند. توجه داشته باشيد که چون حقير تا کنون زندان نرفته ام و تاج زاده، داور، شمس الواعضين، حجارييان، علوی تبار، سعيد امامی، و غيره را نميشناسم شما بايد به کارکترهايی چون مامانم، بابام، عموهام، عمه هام، خاله خانم، خان باجی، و غيره بسنده کنيد
خاطرات قبل از زندان -47
ساعت يک پانزده دقيقه صبح روز دو شنبه چهارده اسفند ماه سال1357 شمسی برابر با پنجم مارچ سال 1979 ميلادی فرحناز برازنده در بيمارستان ملکه دره واقع در شهر کوينای غربی در ایالت کاليفرنيا دختری زاييد که نام او را نازلی نهادند. دکتر شيفت نيمه شب نازلی خون آلود را بلند کرد که تا او را به پدرش دهد و نازلی اولين اعتراض اجتماعی خود را با شاشيدن به این دنيا آغاز کرد. پدر نازلی بهروز، که در خانه به او بابا گويند، این اقدام سلحشورانه تنها دخترش را بارها و بارها با عشق فراوان برای دوستان آشنايان تعريف کرده. فرحناز بعد از زايمان بهترين خواب زندگيش را کرد. بهروز بعد از آنکه بسيار قربون نازلی و فرحناز رفت سراسيمه از اتاق عمل خارج شد. وقتی که آفتاب بی همتا سرزمين کفر را روشن کرد، بهروز به تمامی گل فروشی های شهر رفته و از طرف تمام انسان های بی ربط و با ربط برای مادر جوان تنها در غربت گل خريد. در روايات آمده است که حقوق يک ماهش را خرج گل کرد. بهروز که يک وطن پرست واقعی بود سپس به سانفرانسيسکو رفته و برای دختر تازه اش شناسنامه ایرانی تهييه کرد که يک وقت خدای ناکرده هويت آمريکايی غلبه نکند. در روايات آمده است که وقتی بهروز به کنسولگری ایران رسيد، محمد هاشمی رفسنجانی با بر بکس انقلابی مسئول حفظ منافع ایران اسلامی در بلاد کفر بودند. گويند که شناسنامه نازلی را محمد هاشمی رفسنجانی خودش با دست خودش تقديم بهروز کرد و هويت نازلی همانجا رقم خورد. و اینچنين بود که نازلی در تمام دوران کودکيش مشغول آتش زدن پرچم آمريکا و سرودن سرود آمريکا آمريکا مرگ به نيرنگ تو" بود. گويند که حتی در مدرسه رازی بارها نازلی را ديده اند که پرچم آمريکا را لگد کوب کرده است
هنگامی که نازلی را برای روييت کردن به پيش اقوام و دوستان آوردند به غير از مادر بزرگ گراميش مامبو، عمو ایرج، فرزانه جون، عمو احسان، و عمو جلال نيز حضور داشتند. مامبو که به خاطر انقلاب اسلامی با کلی درد سر توانسته بود که از مملکت خارج شود برای دوستان آشنايان در غربت يک چمدان روزنامه انقلابی آورده بود. و اینچنين بود که همه حضار در کنار گاهواره نازلی مشغول خواندن روزنامه و بحث سياسی بودند. بعدها دکتر روانشناس نازلی به مادرش توضييح داد که علت اصلی بوی بد قورمه سبزی که از کله نازلی ميايد تاثير منفی همين روزنامه خوانی ها و بحث ها بوده
ادامه دارد
خاطرات قبل از زندان -47
ساعت يک پانزده دقيقه صبح روز دو شنبه چهارده اسفند ماه سال1357 شمسی برابر با پنجم مارچ سال 1979 ميلادی فرحناز برازنده در بيمارستان ملکه دره واقع در شهر کوينای غربی در ایالت کاليفرنيا دختری زاييد که نام او را نازلی نهادند. دکتر شيفت نيمه شب نازلی خون آلود را بلند کرد که تا او را به پدرش دهد و نازلی اولين اعتراض اجتماعی خود را با شاشيدن به این دنيا آغاز کرد. پدر نازلی بهروز، که در خانه به او بابا گويند، این اقدام سلحشورانه تنها دخترش را بارها و بارها با عشق فراوان برای دوستان آشنايان تعريف کرده. فرحناز بعد از زايمان بهترين خواب زندگيش را کرد. بهروز بعد از آنکه بسيار قربون نازلی و فرحناز رفت سراسيمه از اتاق عمل خارج شد. وقتی که آفتاب بی همتا سرزمين کفر را روشن کرد، بهروز به تمامی گل فروشی های شهر رفته و از طرف تمام انسان های بی ربط و با ربط برای مادر جوان تنها در غربت گل خريد. در روايات آمده است که حقوق يک ماهش را خرج گل کرد. بهروز که يک وطن پرست واقعی بود سپس به سانفرانسيسکو رفته و برای دختر تازه اش شناسنامه ایرانی تهييه کرد که يک وقت خدای ناکرده هويت آمريکايی غلبه نکند. در روايات آمده است که وقتی بهروز به کنسولگری ایران رسيد، محمد هاشمی رفسنجانی با بر بکس انقلابی مسئول حفظ منافع ایران اسلامی در بلاد کفر بودند. گويند که شناسنامه نازلی را محمد هاشمی رفسنجانی خودش با دست خودش تقديم بهروز کرد و هويت نازلی همانجا رقم خورد. و اینچنين بود که نازلی در تمام دوران کودکيش مشغول آتش زدن پرچم آمريکا و سرودن سرود آمريکا آمريکا مرگ به نيرنگ تو" بود. گويند که حتی در مدرسه رازی بارها نازلی را ديده اند که پرچم آمريکا را لگد کوب کرده است
هنگامی که نازلی را برای روييت کردن به پيش اقوام و دوستان آوردند به غير از مادر بزرگ گراميش مامبو، عمو ایرج، فرزانه جون، عمو احسان، و عمو جلال نيز حضور داشتند. مامبو که به خاطر انقلاب اسلامی با کلی درد سر توانسته بود که از مملکت خارج شود برای دوستان آشنايان در غربت يک چمدان روزنامه انقلابی آورده بود. و اینچنين بود که همه حضار در کنار گاهواره نازلی مشغول خواندن روزنامه و بحث سياسی بودند. بعدها دکتر روانشناس نازلی به مادرش توضييح داد که علت اصلی بوی بد قورمه سبزی که از کله نازلی ميايد تاثير منفی همين روزنامه خوانی ها و بحث ها بوده
ادامه دارد