حالا گويا يک جايی این وسط ها يک نازی کاويانی نامی هم نقدی به استفاده از استعاره های خشونت آميز خانم شاهرخی نوشته است و او هم فکر کرده "نون" و "کاف" خود خود خود پدر سوخته اش هست و این نازی همان نازلی است.
حالا بيا و درستش کن این وسط توهم هم ایشان را برداشته که شادی صر وسط دادگاه و دادگاه کشی و انفرادی و زندان و اخيراً يقه کشی با شريعتمداری وقت و زمان این را داشته که يار و يارکشی کند و در غربت يارانش را به جان خانم شاهرخی بياندازد.
چقدر همه ما دايسپورای ایرانی بی کاريم واقعاً.
این مطلبی که در جوابش نوشته ام و جهانشاه در ایرانيان چاپ کرده است را اینجا می گذارم که بخوانيد و از خاله زنکی اش لااقل بهره جويید:
خانم شاهرخی،
من درباره ی شما مقاله ای ننوشته ام. شعر شما ( بعد از خواندش دیدم که ربطی هم به نوشته های من دارد)، به نظر من، نمی بایست مورد حمله قرار بگیرد. من با شعار جهانشاه، در این مورد که هيچ چيز تقدس ندارد، کاملاً موافق ام و فکر می کنم به همين دليل نیز اعتراضی به شعر شما نکردم. حتی اگر شعر شما سخن خشونت آميز هم محسوب شود، من دليلی نمی بينم که چاپ نشود، اما قبول دارم که می تواند نقد شود. با این حال اما، راستش بنده هيچ نقدی هم بر آن ننوشتم.
بنده اصلاً از استعاره ای استفاده نکرده ام. این که آدم در سلول انفرادی با موهای در آمده ی صورت اش چکار خواهد کرد، يا با دست خشک شده ی ناشی از نداشتن کرم مرطوب کننده چه باید کند، در نگاه اول شاید به نظر احمقانه يا سطحی بيايد اما از نظر من می توانست مشکلی بزرگ باشد. البته این تصورات من هم با توجه به خاطرات زنان زندانی در سلول های جمهوری اسلامی شکل گرفته است. بسياری از زنان در ميان کتک خوردن ها، کابل خوردن ها، و شکنجه شدن ها از روش های تأديبی ای نوشته اند که شايد به نظر اصلاً مشکل عظيمی نباشند اما در زندان می توانند حسابی اعصاب زندانی را خرد کنند. اینکه آدم شورت تميز برای خونريزی و نوار بهداشتی نداشته باشد به نظر شما استعاره ی چه می تواند باشد؟ خوب البته شما از تمام آن نوشته ی من به این نتيجه رسيده اید که "فمینيسم ما پشمالو است"،"بوی شورت های نشسته ی شادی و محبوبه و ديگران محله را برداشته است" و در جمله ای دیگر شديداً نگران این هستيد که "فمینيسم ريشوی ما بدون بند انداز" چه کند. حالا ااین پشم آلو همان آلوده به پشم است يا آلودگی پشمناک را من هنور نفهميده ام. در فهم شعر زیاد باهوش نيستم اما همان مختصر اخت که با زبان فارسی دارم به من می فهماند که ما بين خطوط مطلب کوتاه من احساس نگرانی و همدردی وجود دارد و در مابین خطوط شما نفرت و خشونت و نگرانی از وضعيت فمینيسمی که با وضعيت دلخواه شما متفاوت است. اینکه من نوچه يا طرفدار شادی صدر هستم يا نه که خوب اصولاً بی معنی است. من شادی را اولين بار در کنفرانسی در واشنگتن ديدم و چون برای آن کنفرانس به عنوان داوطلب دانشجو کار می کردم و مشغول حمالی بودم، گمان می کنم شادی تصور کرد که "آدم حسابی" نيستم و جواب سلام من را با سردی داد. به عبارتی محل ام نگذاشت
ممنونم
نازلی کاموری نويسنده ی وبلاگ سيبيل طلا