Yo, lady what’s your problem?

نشسته بودم داشتم ماستم را می خوردم که نازی کاويانی ایميل زد که "چه نشسته ای خواهر که این خانم مهستی شاهرخی فکر می کند من تو ام و تو منی و صنم هم همان ماست!" ماست؟ که ما نشته بوديم می خورديم؟
کاشف به عمل آمد که قضيه بر می گردد به آن شهر معروف خانم شاهرخی که درش شادی و محبوبه و فمنيسم ایرانی را در چاه فاضلاب فرو برد.
خانه دوستی شاعر بودم که ایميل رسيد که این شعر مهستی شاهرخی را بخوانيد و پشتش چندين و چند ایميل رسيد که این "خشونت زبانی" است و من به دوست شاعرم نشان دادم و او مهر تايید زد که "بعله...این فقط فحش داده است." و من هم يک ایميل به همه دوستان زدم که "بابا بی خيال نقدش کنيد...همين فمينيسم آبکی ما هم تقدسی ندارد که حالا يقه و يقه کشی کنيم." يکی ديگر گفت بابا این جهانشاه گندش را در آورده "اسمش این هست که هيچ چيز تقدس ندارد، اما عملاً تنها نظر های خاصی را منعکس می کند" و خلاصه بحث ادامه داشت.
حالا گويا يک جايی این وسط ها يک نازی کاويانی نامی هم نقدی به استفاده از استعاره های خشونت آميز خانم شاهرخی نوشته است و او هم فکر کرده "نون" و "کاف" خود خود خود پدر سوخته اش هست و این نازی همان نازلی است.
حالا بيا و درستش کن این وسط توهم هم ایشان را برداشته که شادی صر وسط دادگاه و دادگاه کشی و انفرادی و زندان و اخيراً يقه کشی با شريعتمداری وقت و زمان این را داشته که يار و يارکشی کند و در غربت يارانش را به جان خانم شاهرخی بياندازد.
چقدر همه ما دايسپورای ایرانی بی کاريم واقعاً.
این مطلبی که در جوابش نوشته ام و جهانشاه در ایرانيان چاپ کرده است را اینجا می گذارم که بخوانيد و از خاله زنکی اش لااقل بهره جويید:

خانم شاهرخی،

من درباره ی شما مقاله ای ننوشته ام. شعر شما ( بعد از خواندش دیدم که ربطی هم به نوشته های من دارد)، به نظر من، نمی بایست مورد حمله قرار بگیرد. من با شعار جهانشاه، در این مورد که هيچ چيز تقدس ندارد، کاملاً موافق ام و فکر می کنم به همين دليل نیز اعتراضی به شعر شما نکردم. حتی اگر شعر شما سخن خشونت آميز هم محسوب شود، من دليلی نمی بينم که چاپ نشود، اما قبول دارم که می تواند نقد شود. با این حال اما، راستش بنده هيچ نقدی هم بر آن ننوشتم.

شما در نوشته تان قسمتی از مطلبی را که من درباره ی تصوراتم از سلول انفرادی نوشته بودم را به عنوان مثال استفاده کرده اید و به اعتراض گفته اید که "اگر ایرادی در استعاره هست ایراد به روش و زبان ایشان [يعنی من نويسنده ی آن مطلب] و افراد دور و بر و حلقه ی طرفداران خانم صدر است، و نه بر من."

بنده اصلاً از استعاره ای استفاده نکرده ام. این که آدم در سلول انفرادی با موهای در آمده ی صورت اش چکار خواهد کرد، يا با دست خشک شده ی ناشی از نداشتن کرم مرطوب کننده چه باید کند، در نگاه اول شاید به نظر احمقانه يا سطحی بيايد اما از نظر من می توانست مشکلی بزرگ باشد. البته این تصورات من هم با توجه به خاطرات زنان زندانی در سلول های جمهوری اسلامی شکل گرفته است. بسياری از زنان در ميان کتک خوردن ها، کابل خوردن ها، و شکنجه شدن ها از روش های تأديبی ای نوشته اند که شايد به نظر اصلاً مشکل عظيمی نباشند اما در زندان می توانند حسابی اعصاب زندانی را خرد کنند. اینکه آدم شورت تميز برای خونريزی و نوار بهداشتی نداشته باشد به نظر شما استعاره ی چه می تواند باشد؟ خوب البته شما از تمام آن نوشته ی من به این نتيجه رسيده اید که "فمینيسم ما پشمالو است"،"بوی شورت های نشسته ی شادی و محبوبه و ديگران محله را برداشته است" و در جمله ای دیگر شديداً نگران این هستيد که "فمینيسم ريشوی ما بدون بند انداز" چه کند. حالا ااین پشم آلو همان آلوده به پشم است يا آلودگی پشمناک را من هنور نفهميده ام. در فهم شعر زیاد باهوش نيستم اما همان مختصر اخت که با زبان فارسی دارم به من می فهماند که ما بين خطوط مطلب کوتاه من احساس نگرانی و همدردی وجود دارد و در مابین خطوط شما نفرت و خشونت و نگرانی از وضعيت فمینيسمی که با وضعيت دلخواه شما متفاوت است. اینکه من نوچه يا طرفدار شادی صدر هستم يا نه که خوب اصولاً بی معنی است. من شادی را اولين بار در کنفرانسی در واشنگتن ديدم و چون برای آن کنفرانس به عنوان داوطلب دانشجو کار می کردم و مشغول حمالی بودم، گمان می کنم شادی تصور کرد که "آدم حسابی" نيستم و جواب سلام من را با سردی داد. به عبارتی محل ام نگذاشت

این را می نويسم برای اینکه حمايت ام از شادی و محبوبه اعتبار اجتماعی ایشان را از بين نبرد و شما بدانيد که هسته مرکزی از افرادی که باهم دور و بر شادی صدر جمع شده اند نوچه وار از او حمايت می کنند چیزی نیست جز تخيلات شما. همانا که آن مطلب کوتاه من ضرر اش گويا بيشتر از متفعتش بود. به هر حال شما به عنوان منتقد جنبش زنان در داخل ایران از مطلب من ایده گرفتيد و به شادی و محبوبه و فمنيسم ایرانی فحاشی کرديد. حالا وسط دادگاه رفتن ها و زندان کشيدن ها، جنبشی که دارد توسط جمهوری اسلامی سرکوب می شود و منتظر راه نجات است بايد نگران و آزرده "دوستی خاله خرسه" بنده در این ور دنيا و شعر شما در آن کله دنيا باشد؟ آنچنان که لوتی ها می گويند: "غلط نکنم آبجی خوشی زده زير دلمون!" من چرا از شادی حمايت می کنم؟ برای اینکه برايش احترام قائلم. این به آن معنا نيست که نقدی به او ندارم که نقد هم سياست خودش را دارد. من از شادی حمايت می کنم همانطور که از دیگر فعالان حقوق زنان در ایران حمايت می کنم و خب البته این که حمايت بنده در این کله ی دنيا به جنبش زنان داخل ایران چه فایده ای می تواند برساند هم خودش جای بحث دارد.

شما در پاراگراف آخر مقاله تان من را به اعتراض مورد خطاب قرار داده اید. سئوال من این است: "این که دقيقاً شما از چه استعاره ای چطور استفاده می کنيد، به شکل مستقيم يا غير مستقيم اش، چه ربطی به من دارد! مگر من به شما در راستای استفاده از استعاره اعتراضی کرده ام يا نقدی نوشته ام؟ نوشته ی حاضر اولین توضيحی است که من نسبت به نقد شعرگونه ی شما به مطلب کوتاه همدردی ام نسبت به زندانی شدن شادی و محبوبه در سلول انفرادی نوشته ام. حالا این تئوری توطئه ی شما که من همان نازی کاويانی هستم را شايد جهانشاه بهتر بتواند پاسخ بدهد. به هر حال او دست رسی به مشخصات تمام کاربرانی که به او ایميل می زنند را دارد و می تواند بگويد کی به کی است. ممنون می شوم که در توضیحی به متن خود اضافه کنید که بنده ربطی به این ماجرا نداشته ام. البته اگر نداديد هم نداديد! ما (من و عيال ام) به هر حال از خواندن تخيلات شما اولش تعجب کرديم، بعد ناراحت شديم، و حالا هم می خنديم.

در مورد جنسيت من هم، چون اظهار تمایل کرده اید که بدانید، بنده آخرين باری که به دکتر مراجعه کردم بعد از اینکه من را معالجه کرد در پرونده ام نوشت: زن!! حالا شما اگر با سيبيل زنانه ی من مشکل داريد و معتقديد زنان سيبيل ندارند و اگر داشته باشند خيلی بد است و فمینيسم ما پشمالو می شود، خود دانید، تصمیم با شما که من را در فمینيسم، داخل بدانید یا ندانید.

در پايان، مایلم خيلی دوستانه بپرسم که شما از چه روشی برای از بين بردن موهای زائد بدنتان استفاده می کنيد، و سؤال من به این خاطر است که از نوجوانی به من گفته اند بند بهترين راه است زيرا به شکل سنتی ريشه ی مو را تضعيف می کند و آدم که پا به سن می گذارد ديگر لازم نيست مدام بند بياندازد. راستش پاريس را نمی دانم اما اینجا يک بند و ابرو حداقل سی دلار خرج بر می دارد و من که دانشجو هستم و آنقدرها پول ندارم، از تجربيات احتمالی شما در این زمينه می توانم نهايت استفاده را بکنم و علاوه بر آن انشااللّه در راستای مو زدايی و اپيلاسيون فمینيسم پشم آلو هم قدمی بردارم. اگر هم شما ذاتاً مشکل پشم نداشته اید که خب خوش به حالتان.

ممنونم

نازلی کاموری نويسنده ی وبلاگ سيبيل طلا