"صحنه های "دفاع مقدس" آنچنان که از تلوزيون صدا و سيمای جمهوری اسلامی ایران پخش می شدند زنانی را نشان می دادند که با اشک شوق شوهران، پدران، و پسران شان را راهی جبهه های "حق بر علیه باطل" می کردند. آنها که عزيزی را برای "قربانی شدن" نفرستاده بودند به دفتر بسيج محل می رفتند و به حاجی التماس می کردنند که آخرين النگو شان، گوشواره مادری شان را بگيرد و خرج رزمندگان کند. زنان جنگ زده آبادانی که ديگر "کَس و کاری" نداشتند پشت خط مقدم جبهه نان می پختند، برنج دم می کشيدند و قيمه بار می گذاشتند تا انتقام خون مردانشان را بگيرند. اگر هم عزيز از دست رفته شان قابل شمرده می شد، مادران، همسران و خواهران بودند که در مقابل دوربين مرتضی آوينی اشک می ريختند از فضايل اسلامی-انسانی شهيد شان می گفتند. این بود سهم زنان از جنگ، از "روايت فتح" که اگر فتحی در کار بود،فتح مردانی بود که جنگ را جنگيده بودند. "
این قسمتی از مقاله ای بود که قرار بود برای ويژه نامه روز زن روزنامه شهروند بنويسم. مقاله ای که به خاطر دستگيری فعالان جنبش زن هرگز تمام اش نکردم. می خواستم از زن و جنگ بنويسم. از اینکه قربانيان اصلی جنگ زنان اند. می خواستم از تاريخ مثال بياورم. از جنبش های زنان بنويسم که تحت شعاع جنگ ها از بين رفتند. می خواستم از ملی گرايی مردانه بنويسم. همان ملی گرايی ای که هميشه آنچه را که خود سعادت "وطن" تصور می کند به حق و حقوق زنان ترجيح می دهد. همان ملی گرايی مردانه ای که از جنگ "نان" می خورد. همان که تمام افتخارات جنگ نصيب اش می شود. چرا که "کير" دارد، چرا که "خايه" دارد، چرا که می تواند ادعا کند که "اگر آمريکا به ایران حمله کند بر می گردد و می جنگد." چرا که سال های سال جلادی بوده است، مثل محسن رضايی، که تخصص اش جنگ است. پس می آيد در تلوزيون و می گويد که "خود را برای جنگ آماده کنيد که منِ فرمانده ی سلحشور هوايتان را خواهم داشت." قربانيان جنگ زنان اند. قربانی جنگ جنبش زنان است. افتخاراتش نصيب "کير دارانی" خواهد شد که ادعاهای غير خشونت آميز دارند و هيزم بيار جنگ اند.
در لحظات حساس تاريخی که آقای شريعتمداری خيال دارند اعضای کليدی جنبش زنان در ایران را بسوزانند، در لحظات تاريخی که تمام فعالين حقوق زنان شب ها را نمی خوابند و در حال کارند، برای جنبش زنان نسخه می پيچند. اولش با حماقت تمام جنبش زنان را به "خوب" و "بد، به "سکولار" و "اسلامی" تقسيم می کنند و بعد که دوزاری شان می افتد که گند زنده اند به "گه خوری" می افتند. نسخه نپيچيد قربان.........نسخه تان بخورد توی سرتان!
شما فکر کرديد که تئوريسن های جنبش زنان و فعالين جنبش زنان در طی این بيست و هشت سال، کارهايشان هردمبيل بوده است؟ فکر می کنيد پشت فعاليت هاشان تئوری نيست که نشسته اید نقد تئوريک شان می کنيد! جواب همه شما منتقدانِ يک شبه منتقد و متخصصِ امورِ زنان شده را افسانه نجم آبادی قبلاً داده است.
آقايان، آقای درخشان، آقای الپر، آقای سيد آبادی، آقای عليزاده ، تئوريسينِ بزرگ هميشه همراه با جنبشِ زنان، آقای جلايی پور، برای من (درست مثل افسانه نجم آبادی) مشخص نيست که چرا نقد های شما در این چهار چوب های خاص مطرح شده است و می شود. منطق سياسی این "نقد ها" چيست؟درست مثل افسانه نجم آبادی من هم از شما می پرسم:
"چه برداشتي از مبارزات و تلاشهاي كنوني زنان براي گسترش مردمسالاري در جامعه و دستيابي به حقوق خود زمينة طرح چنين سؤالاتي [نقد های] را فراهم آورده است؟ از اينها مهمتر ميپرسم: اثرهاي سياسي اينگونه پرسشها [نقدها] چه خواهد بود؟"
من هم مثل نجم آبادی" چندان دلِ خوشي از سؤالهايي كه منطق آن طبقهبندي است ندارم!":
"(مثلاً طبقهبندي ميان جنبش و «نه ـ جنبش».) دليل اين دلخوري هم آن است كه معمولاً طبقهبندي، برخلاف ادعاي بسياري از استادان جامعهشناس، امري بيطرفانه و مبتني بر عينيتي ناب نيست. طبقهبندي خود آفرينندة ميداني از قدرت است كه با قرار دادن برخي مقولهها در داخل و برخي ديگر در حاشيه يا در خارج از اين ميدان، جزئي از مناسبات قدرت بين درونيها و بيرونيها ميشود."
این نقد های شما هم بسان نقد های مکرر آقای جلايی پور از جنبش زنان "اثر نظامت" دارد:
" [...] ، يعني مثل ناظم مدرسه كه براي شاگردان تعيين تكليف ميكند، مثلاً آنان را به ترتيب قد در صف رديف ميكند، اگر قامت حركتهاي زنان با اين تعريف نخواند، زنان بايد دست از اظهار موجوديت بردارند (و خيال اصلاحطلبان منكر وجود مسائل زنان را راحت كنند)، و اگر قامت اين حركات با آن اندازه خواند، زنان ميتوانند با شادي اعلام كنند كه پس «وجود داريم» و پس «حق داريم كه اظهار وجود كنيم». يعني «حق اظهار وجود» ما را در گرو آن قرار ميدهد كه چه كساني مقولة «جنبش» را تعريف ميكنند، چگونه قامت ما را اندازه ميگيرند و به چه قضاوتي ميرسند. پاسخ مثبت يا منفي به اين سؤال بيشك اثرهاي سياسي و فرهنگي مهمي در پي دارد و شايد به همين سبب است كه اصلاً چنين پرسشي [نقدهایی] مطرح شده است.".
. آقای شريعتمداری، جناب آقای دکتر رامين احمدی، آقای جلايی پور، آقايانی که امروز درسراسر این کره ی خاکیبرای جنبش زنان تعيين تکليف می کنید، آقایانی که از جنبش زنان برای اهداف انقلاب مخملی گوگولی تان استفاده می کنيد، آقايانی که از زنان برای تبليغات جنگ طلبانه تان استفاده سياسی می کنيد، اصلاح طلبان ناز و گوگولی ای که مدام در حال طبقه بندی جنبش زنان به خوب و بد هستيد، جامعه پدرسالاران محترم که از شنيدن واژه زن کهير می زنيد، وطن پرستان آبکی که وطن تان تنها در حول و حوش "خايه های" مبارک تان مرز دارد، جملگی بدانيد که هر یک از شما به نوعی سد راه جنبش زنان هستید.
در پايان این شعر را به شما آقايان محترم تقديم می کنم چرا که حاضر نيستم به ساز شما برقصم!!
لینک های مربوط که در داخل متن وجود ندارند:
خانمها، به یک سال بعد فکر کنید حسین درخشان
آفت های یک جنبش جمهور
پای تخته یا پشت میله؟ امیر علیزاده
عقلانیت حکم می کند ،شادی صدر را آزاد کنید! علی اصغر سیدابادی
سوالهائی از منتقدین جنبش زنان نیمانکته مغفول در نقد حرکت زنان روح
تبرئه خشونت کنندگان علی معظی
الپر جان! حالا حتمأ که نبايد بابت همه چيز نظر داد. آزاد نویس
ما هر چه را که باید از دست داده باشیم از دست داده ایم سارا لقمانی