این فرح خانم ما - مسئول روابط عمومی سيبيل-هر روز صبح يک خلاصه اخبار وبلاگ ستان را به من می دهيد که فلانی فلان چيز را نوشته و آن يکی در پيغام گيرش اینچنين گفته... خدا را شکر این مادر من باز نشسته است و وقت دارد وگرنه من اصلاً نصف این مطالب خوبی را که هر روز فرح خانم کشف می کند را نمی توانستم بخوانم. مزايای اش که جای خود- اما -خدا آن روز را نرساند که این مادر ما پيله کند به اینکه به فلانی لينک بده يا اینکه حال فلان وبلاگ نويس را بپرس. من که خودم در امورات ادب حسابی بيغ هستم و باينکه چهار پنج سال با يک اصفهانی مودب زندگی کردم هنوز يادم می رود بعد از رفتن به مهمانی فردايش زنگ بزنم و تشکر کنم. اصلاً ميانه خوبی با عرض ارادت و لطف و محبت هم ندارم-اما در حق این فريد مشهور به سی بی سی ديگر ناجور بی مرامی کرده ام...کلی وقت هست که دوباره به وبلاگستان باز گشته و از آنجا که با آق مهدی سيبستان زياد می پرد و اسم های ستانی هم همه تمام شده اسم وبلاگش را گذاشته نی-ستان (گده فسفر سوزندی ها). از روزی هم که آمده چند مطلب دندان گير نوشته که توجه شما را به
آناتومی فحش
جنده
و
عامليت
جلب می کنم. در ضمن خدا الهی سايه این سی بی سی را از سر ما کم نکناد که تنها پای کله پاچه خوری ساعت چهار صبح من است.
-----
حالا که افتاده ام به مرام گذاشت- این شعر از نزار را با ترجمهياشار از گوراب از دست مدهيد

1

در محله ما

خروسي است ساديسمي و خونريز.

صبح به صبح

پر مرغ‌هاي كوي و برزن را مي‌كـَند،

به آنان نوك مي‌زند،

به تعقيب و گريزشان مي‌پردازد،

و با آنان هم‌بستر مي‌شود...

... ... ...

سپس رهايشان مي‌كند

اما نام جوجه‌ها را به خاطر ندارد.

2

در محله ما..

خروسي است كه بامدادان

چون «شمشون» مستبد

فرياد مي‌زند.

ريش سرخش را نمي‌تراشد

اما شب و روز به سركوبمان مي‌پردازد.

ميان ما وعظ مي‌كند و خطبه مي‌خواند..

ميان ما سرود سر مي‌دهد..

ميان ما زنا مي‌كند..

او يگانه است

جاوادنه است

مقتدر و چيره و مسلط است


3

در محله ما..

خروسي است دژخيم، فاشيستي،

با افكاري نازيستي.

قدرت را به توپ و تانك ربود..

و آزادي و آزادگان را دستگير كرد.

و ميهن،

ملت،

و زبان را بي‌اعتبار ساخت.

و به ابطال حوادث تاريخ پرداخت..

به لغو ميلاد كودكان..

و نام گل‌ها..

4

در محله ما..

خروسي است كه روز جشن ملي

لباس ژنرال‌ها مي‌پوشد..

جنسيت مي‌خورد..

جنسيت مي‌نوشد..

و از جنسيت مست مي‌افتد..
و سوار بر كشتي‌هايي از اجساد

به شكست مي‌كشاند

ارتشي از نوك‌هاي پستان‌ها را

5

در محله ما..

خروسي است از تباري عربي

كه هستي را با هزاران زن و همسر فتح كرده!!


6

در محله ما..

خروسي است بي‌سواد

در مسند رياست گروهي از شبه‌نظاميان..

هرگز نياموخته..

جز تهاجم.. و مرگ..

جز كاشت حشيش و بنگ..

و جعل انواع پول.

ها اين همان است كه زماني..

لباس پدرش را مي‌فروخت..

و حلقه ازدواجش را گرو مي‌گذاشت..

و حتي دندان مردگان را مي‌دزديد..


7

در محله ما..

خروسي است

و همه هنرش اين كه

با اسلحه كمري‌اش

بر سر واژه‌ها آتش بگشايد..

8

در محله ما خروسي است

تندخو و ديوانه.

روزي چو حجّاج خطبه مي‌خوانَد..

و چو مامون به نخوت و غرور گام برمي‌دارد..

و از گلدسته مسجد جامع فرياد برمي‌آورَد:

«پاك و منزهم منِ سبحان.. پاك و منزهم منِ سبحان..»

«منم دولت و قانون،

منم دستور و ديوان»..!!

9

چگونه بر ما باران خواهد باريد؟

چگونه گندم رشد خواهد كرد؟

چگونه خير بر ما سرازير مي‌شود

و بركت ما را در خود غوطه‌ور مي‌كند؟

اين وطني است كه خدا بر آن حكم نمي‌راند..

بلكه خروس‌ها بر آن حاكمند!!

10

در شهر ما

خروسي مي‌رود.. خروسي مي‌آيد..

و سركشي همان است و همان.

حكومتي لنيني سرنگون مي‌شود..

حكومتي آمريكايي مي‌تازد..

و آنچه خُرد و گَرد مي‌شود..

انسان است، انسان

11

آنگاه كه خروس

با نخوت و غرور

و پرهاي رنگين

از بازار روستا مي‌گذرد..

و بر كتف‌هايش نشان‌هاي آزادي مي‌درخشد

مرغان روستا با شيفتگي فرياد مي‌زنند:

«اي سرور ما! خروس».

«مولاي ما! خروس».

«ژنرال جنسيت.. يل اين ميدان..».

«تو محبوب ميليون‌ها زني».

«به كنيز نياز نداري؟».

«خدمتكار زن نمي‌خواهي؟».

«مشت‌ومال و ماساژ چطور؟».

12

وقتي حاكم داستان را شنيد..

به جلاد دستور داد

خروس را سر ببرد

و با صدايي پر از خشم گفت:

«چگونه يك خروس

از بچه‌هاي محل

جسارت كرده

حكومت از من بربايد؟..»

«چگونه اين خروس جرات كرده؟

در حالي كه من يگانه‌ام و بي‌شريك و بي‌همتا»!!..

اصل شعر نزار قباني:

1
في حارتنا
ديك سادي سفاح .
ينتف ريش دجاج الحارة ،
كل صباح .
ينقرهن .
يطاردهن .
يضاجعهن .
ويهجرهن .
ولا يتذكر أسماء الصيصان!!

2
في حارتنا ..
ديك يصرخ عند الفجر
كشمشون الجبار .
يطلق لحيته الحمراء
ويقمعنا ليلاًَ ونهاراً .
يخطب فينا ..
ينشد فينا ..
يزني فينا ..
فهو الواحد . وهو الخالد
وهو المقتدر الجبار .

3
في حارتنا ..
ثمة ديك عدواني ، فاشيستي ،
نازي الأفكار .
سرق السلطة بالدبابة ..
ألقى القبض على الحرية والأحرار .
ألغى وطناً .
ألغى شعباً .
ألغى لغة .
ألغى أحداث التاريخ ..
وألغى ميلاد الأطفال ..
و ألغى أسماء الأزهاء ..

4

في حارتنا ..
ديك يلبس في العيد القومي
لباس الجنرالات ..
يأكل جنساً ..
يشرب جنساً ..
يسكر جنساً..
يركب سفناًَ من أجساد
يهزم جيشاً من حلمات !!..

5
في حارتنا ..
ديك من أصل عربي
فتح الكون بآلاف الزوجات !!

6
في حارتنا ...
ثمة ديك أمي
يرأس إحدى الميليشيات ..
لم يتعلم ..
إلا الغزو .. و إلا الفتك ..
و إلا زرع حشيش الكيف ..
وتزوير العملات .
كان يبيع ثياب أبيه ..
ويرهن خاتمه الزوجي ..
ويسرق حتى أسنان الأموات ..

7
في حارتنا ..
ديك . كل مواهبه
أن يطلق نار مسدسه الحربي
على رأس الكلمات ..

8
في حارتنا ..
ديك عصبي مجنون .
يخطب يوماً كالحجاج ..
ويمشي زهواً كالمأمون ..
ويصرخ من مئذنة الجامع :
«يا سبحاني .. يا سبحاني ..»

«فأنا الدولة ، والقانون»!!.

9
كيف سيأتي الغيث إلينا ؟
كيف سينمو القمح ؟
وكيف يفيض علينا الخير ، وتغمرنا البركه ؟
هذا وطن لا يحكمه الله ..
ولكن .. تحكمه الديكه !!

10
في بلدتنا ..
يذهب ديك .. يأتي ديك ..
والطغيان هو الطغيان .
يسقط حكم لينيني ..
يهجم حكم أمريكي ..
والمسحوق هو الإنسان ..

11
حين يمر الديك بسوق القرية
مزهواً ، منفوش الريش ..
وعلى كتفيه تضيء نياشين التحرير
يصرخ كل دجاج القرية في إعجاب :
« يا سيدنا الديك».
«يا مولانا الديك».
«يا جنرال الجنس .. ويا فحل الميدان..».
«أنت حبيب ملايين النسوان» .
«هل تحتاج إلى جارية؟» .
«هل تحتاج إلى خادمة؟».
«هل تحتاج إلى تدليلك؟».

12
حين الحاكم سمع القصة ..
أصدر أمراً للسياف بذبح الديك .
قال بصوت غاضب :
« كيف تجرأ ديك من أولاد الحارة»
«أن ينتزع السلطة مني..»
«كيف تجرأ هذا الديك»؟؟
«وأنا الواحد دون شريك»!!..