این "سخن سر دبير" شاهکار از سردبير جديد نشريه چراغ، ساقی قهرمان، را از دست مدهيد....آی سيما کجايی که اگر بودی بايد این ساقی را شيتيلش می دادیم تئوری ها مان را آدم حسابانه جلوه دهد.
خواندن مقاله ساقی را در باب يا يک چيزی در مايه های "زبان همجنسگرا" را به تمامی آقايان متخصص مهندسی زبان شاخه "از رو شکمی" که بعد از تفکر بسيار واژه های "نر گا" و "ماده گا" را اختراع کردند توصيه می کنم:

"زبان" مجموعه ی قرارداد هاست.

قانون دارد.

طبق قانون جمله می سازد. مطابق قانون کلمه را به جمله راه می دهد. اگر غیر از این عمل کند متن دیوانه و شیزوفرنیک می شود/خوانده می شود. گوش شخصی را می رماند، و از گوش عمومی رانده می شود. زبان مجموعه ی قراردادهایی است که در یک چرخه( که گاهی نمی چرخد)، فرهنگ را می سازند تا زبان را بسازد. فرهنگ، نماد چهار دیوار درهم رفته است که (بعضی) از اعضای جامعه ی تحت تکلف خود، (فرهنگ) را: پناه می دهد، حبس می کند، (حذف می کند). کلمات، مثل آحاد اجتماع، اگر از چهارچوب فرهنگ به در روند، رسوایی به بار می آورند و رسوا می شوند. برای ادای کلمات غیرقانونی، که ابزار کش آمدن فرهنگ اند، باید جنگید. گاهی باید سر داد. گاهی باید به چیزهایی تن داد که تن را زخم می کند. زبان مجموعه ی قراردادهایی است که هیچ لزومی نمی بینند به اطلاع همه ی ما برسند. این قراردادها، نانوشته، قانون ثبت شده اند. اگر به این قانون رأی ندهیم، این قانون نیست که از اعتبار می افتد، در قدم اول، ما از اعتبار افتاده ایم. ما، در نقش افراد بی اعتبار جامعه، از فرهنگ کلمات و اسامی فرهنگی، یا، کلمات و اسامی معتبر فرهنگ، به بیرون رانده می شویم. در حاشیه قرار می گیریم. حذف می شویم، یا می برندمان زیر ذره بین. زبان رسمی، ما را از خود می راند، به ما می خندد، همانگونه که به همه ی دزدها و دیوانه ها و بیمارها و بی اعتبارها می خندد. ما، پا را که از چارچوب امن(ناامن) فرهنگی بیرون می گذاریم، قدری از امنیتش را دزدیده ایم. بخشی از نظم جامعه را تاراج کرده ایم. افراد متعهد به فرهنگ، اعضای جامعه ی رسمی، حتی اگر کدهای زبان رسمی را تأیید نکنند، از آن تبعیت می کنند. ما، به نام افراد غیر رسمی جامعه، به این کدها/قراردادها اعتراض می کنیم. این اعتراض همیشه با مشت گره کرده بیرون نمی آید. گاهی مشتی می شود که از جیب بیرون نمی آید و دست در دست دیگران نمی گذارد. ما، یعنی جامعه ی اقلیت های جنسی، چون کدهای مرسوم را تأیید نمی کنیم، به ناچار، و به اختیار، کدهای خودمان را می سازیم. زبان اقلیت، و یا اکثریت پنهان را می سازیم. پنهانی بودن این زبان طبیعت این زبان است، آشکار نمی تواند بشود، اگر بشود، اگر کلمات زبان جامعه ی در اقلیت، در ملاء عام به گفتگو در آیند، غوغا می شود. می ریزند، می گیرند، می زنند، می بندند، آویزانش می کنند تا خفه شود و ساکت بماند.

پنهان ماندن، یکبار آزادی خلوت را به زبان جامعه ی پنهان هدیه می دهد، تا این زبان ببالد و تولید زبان بکند، یکبار هم آزادی اش را سلب می کند، در تاریکی و در تنهایی و اسیر نگاهش می دارد. این زبان جسور است، اما شرمگین است. بی پرده است، اما عذرخواه است. بی کله است اما نابلد است. پرشور است، اما در هر مرحله ای از سواد، بی سواد است. راه و چاه نمی داند. راه و چاه دانستن همیشه در حریم زبان رسمی است که اتفاق می افتد. بیرون از آن حریم، سمک عیار، که از تمام سوراخ ها سر بیرون می کرد، در خیابان و در وسط ظهر، که زمان/مکان رسمی است، راه/چاه گم می کرد. گم کردن راه/چاه آنقدرها که به نظر می آید بد نیست، فقط سرگیجه آور است. دوباره باعث شرم حضور می شود، چیزی که جامعه ی اقلیت های جنسی، مایل است، (برای به دست آوردن حقوق شهروندی) از آن عبور کند.

باید.

باید کسانی پیدا شوند از میان ما و این زبان را، زبان جامعه ی اقلیت های جنسی ایرانی را، فرهنگ کلمات و کلمات اهدایی این جامعه به زبان را، آشفتگی و اغتشاشی که در دستور زبان مرسوم فارسی ایجاد کرده است را، و ناهمزمانی ادبی اش با جریان ادبیات رسمی( حتی ادبیات غیررسمی جامعه ی رسمی و نیز ادبیات آلترناتیو در مقایسه با ادبیاتی که توسط اقلیت های جنسی خلق می شود، رسمی به شمار می آید) در سه دهه ی اخیر، شناسایی کنند، ارزیابی کنند، کدهای قراردادی اش را کشف کنند، و فرهنگش را، از روی کدهای زبانی اش، ترسیم کنند، تا بدانیم این جامعه، در نهایت سلامت چقدر بیمار است و زخم هایش در کجای سلامتش جا گرفته اند. تا بدانیم که در دو سه دهه ی آینده به کدام سمت و سو قرار است برویم؛ در حال حاضر، حال ما در این قافله بسیار مشوش است. به زبانی خودساخته سخن می گوییم، تنهاییم، در جمع، در جمع های بیرون از جمع خودمان اگر سخن بگوییم، به زبان خود، تنها می مانیم، یا مرکز جمع می شویم، و دوباره تنها می مانیم.

باید کسانی پیدا شوند، دوباره از میان ما، و زبان رسمی جامعه ی رسمی ایرانی را زیر ذره بین ببرند، ارزیابی کنند، کدهایش کشف کنند، فرهنگ بی حوصله و بی مدارایش را افشا کنند، مهربانی ها و رواداری هایش را اعلام کنند، تا زبان جامعه ی رسمی از بن بست بیرون بیاید. این زبان/فرهنگ رسمی ایرانی، مثل گربه در سه کنجی دیوار گیر کرده است، خطر آن است که هر آن، از ناچاری، برگردد به روی اقلیت های غیر رسمی پنجه بکشد. (این جمله در واقع یک جور یوفوریسم است چون زبان/فرهنگ/جامعه رسمی خیلی وقت است مثل گربه در سه کنجی دیوار گیر کرده است، و خیلی وقت است که دارد به صورت ما پنجه می کشد و حالا وقت آن است که)

این زبان، زبان رسمی، که حدود آزادی ها و مسیر زندگی ما را در چارچوب ظرفیت خود تعیین می کند، باید ارزیابی و افشا شود. زبان فارسی، البته که قابلیت راست گفتن دارد، اما در یک معامله ی نه چندان پنهانی با فرهنگ، قرار به دروغ گفتن گذاشته است. ظاهر و باطن را پیدا/پنهان می کند. امکان بازیگری ایجاد می کند، امنیت بازی را سلب می کند. حضور افراد و اعتقادات داخل جامعه ی خود را انکار می کند و حضور این افراد/اعتقادات را در متن جامعه منع می کند. در اینجا زبان مکتوب و زبان محاوره ی فرهنگ رسمی متفاوت عمل می کنند. کون و کونی که که اجازه ی ورود به زبان مکتوب رمان و روزنامه ندارند، در زبان محاوره مورد مصرف عام و روزانه دارند. اما، اگر زبان مکتوب این کلمات را از متن حذف می کند، زبان محاوره، این افراد را از کوچه و محله حذف می کند. برای جلوگیری از این خشونت باید میان ظاهر و باطن فرهنگ رسمی، بین زبان اکثریت (اقلیت) رسمی، و زبان اقلیت (اکثریت) غیر رسمی توازنی ایجاد کرد. در حال حاضر رشته های ارتباطی قطع اند. قطع ارتباط، همیشه، برای بدنه ی جامعه معنای خطر، معنای بیماری مرگبار دارد. چون شاهد خطریم نیاز به رفع خطر داریم.

افراد از زبان به زبان به کلمه به گفتار به ناچار تن می دهند، تن اما در چهارراه های فرهنگی زبان سردرگم می شود. حافظه به دروغ گفتن می افتد، ذهن مشوش می شود. دیالوگ، که قرار بود ایجاد شود، نمی شود، قطع می شود. ما روزه ی ارتباط می گیریم. به جای حرف زدن دهن وا می کنیم می خندیم. لوله می شویم می خندیم. گریه می کنیم. می خندیم. فراموش کرده ایم که "زبان" ابزار ارتباط است. که زبان ابزار ارتباطی خوبی است. بهترین وسیله است. اولین وسیله ی ارتباطی است. با نوک پستان که تماس می گیرد ناگهان شیر جاری می شود. با انحنای گلو که تماس می گیرد، دست های افتاده بلند می شوند دور شانه می پیچند. با لب های کس که مماس می شود، راه را تا خود زهدان وا می کنند. با سر کیر که تماس می گیرد، از جا می جهد. با کف دست که تماس می گیرد، انگشت ها برای نوازش وا می شوند. زبان، ارتباط می گیرد، و آنچه را که می خواهد می گیرد. تماس زبان با تن، ذهن را به حرکت وا می دارد، دل را، اگر حواس فرهنگی اش شروع به دروغ بافتن نکند، به دلهره می اندازد. ارتباط زبانی مستقیم است، بی اشتباه، بی شک. نوک زبان که می مالد، هر چه از جا بجهد یعنی خواسته است که از جا بجهد، بی شک. یعنی زبان چیزی در گوش پوست گفته، آنچه گفته شنیده شده، پاسخ رسیده. ارتباط بی واسطه، بی حساب و کتاب، و کلک و دوراندیشی، بی احتیاط. زبان وسیله ی ارتباط است. بهترین وسیله ارتباط است. با پوست که تماس می گیرد اگر پوست ناجور باشد، زبان تلخ یا ترش می شود، به داخل حفره ی دهان برمی گردد، حالش بد می شود، مزه ی پوست ناجور را تف می کند. بیرون می خزد لب ها را از مزه ی پوست ناجور پاک می کند و باز در دهان پنهان می شود. پوست ناجور، نیز مورمور می شود، به هم کشیده می شود. پوست ناجور، غلت می زند می رود بر نمی گردد. برنمی گردد بگوید حالا دوباره بیا زبان بزن، کمی بالاتر، ببینم اینجوری چه جوری است. پوست که بدش بیاید از تماس با زبان، حنجره اش می غرد، از لذت به ناله نمی افتد. یعنی ارتباط مستقیم. بدون دخالت احتیاط، بدون دخالت شک. زبان باید به طیبعت زبان نزدیک شود تا فرهنگ، قابلیت اتساع کسب کند. زبان اقلیت غیر رسمی، که به دلیل نیاز طبیعی و به دلیل اختیار، ساخته شده، چیزی از زبان سرخ وام گرفته است، در زبان رسمی اما، زبان سرخ در حد ابزاری برای ادای کلمه پایین آمده است، ابزاری بی احترام، بی استقلال. عضوی که سر سبز را بر باد می دهد، اگر مطابق قانون عمل نکند. عضوی که اگر از دهان بیرون بزند نشانه ی بی ادبی است، یا عدم بلوغ. همان برخوردی که با گفتار و یا با ابراز هویت اعضای جامعه ی اقلیت های جنسی می شود. ادبیات تولیدی اقلیت های جنسی ایرانی مسئولیت دارد، در زمان ِ اکنون ِ ناهنجار، با تکیه بر صداقت غریزی زبان، و ایجاد توازن در قراردادهای زبانی زبانی، کارآ تر و باهوش تر، و فرهنگ ساز باشد. شاید بشود گفت که آشکارسازی فردی، در شرایط فعلی، می تواند جای خود را به آشکارسازی فرهنگی/زبانی بدهد. باید این زبان را، زبان ادبیات جامعه ی اقلیت های جنسی را، پالود، ساخت و پرداخت، و آشکار کرد، اسم نویسنده هر چه می خواهد باشد مهم نیست. اسمی است که می تواند اسم هر کسی باشد که به رشد این زبان کمک کرده است. باید زبان را بالاند، و امکان رشد فرهنگی ایجاد کرد تا امکان ابراز هویت فردی ایجاد شده باشد. باید ادبیات خوب، خوب، تولید کرد. تولید ادبیات خوب، گاهی، از جمله ی ضروریات است و زبان ساز.