سر ميز صبحانه ساعت چهار بعد از ظهر:
فرح خانم: "این سايت ويديو های قديمی خيلی خوب بود من کلی خاطره برام زنده شد!"
من: "بابا این ابی چه خوشگل بوده خيلی تيپ و قيافه باحالی داشته!"
فرح خانم: "اه...کجاش خوشگله با اون قيافه کج و کوله اش..."
من: "بابا تو حاليت نيست...خوشگله...دخترا خوششون نمی اومد اون موقع ها...کشته مرده نداشت؟"
فرح خانم در حالی که پشت چشم نازک می کند: "من نمی دونم دخترايی که با ما می گشتن اهل این چيز ها نبودند!"
من به چشمانی که دارد با زبان بی زبانی می گويد "واه واه" :" ها .... دخترهايی که با شما می گشتن داشتن انقلاب پرولتريا می کردن که ما رو بدبخت کنن!"
فرح خانم: "این سايت ويديو های قديمی خيلی خوب بود من کلی خاطره برام زنده شد!"
من: "بابا این ابی چه خوشگل بوده خيلی تيپ و قيافه باحالی داشته!"
فرح خانم: "اه...کجاش خوشگله با اون قيافه کج و کوله اش..."
من: "بابا تو حاليت نيست...خوشگله...دخترا خوششون نمی اومد اون موقع ها...کشته مرده نداشت؟"
فرح خانم در حالی که پشت چشم نازک می کند: "من نمی دونم دخترايی که با ما می گشتن اهل این چيز ها نبودند!"
من به چشمانی که دارد با زبان بی زبانی می گويد "واه واه" :" ها .... دخترهايی که با شما می گشتن داشتن انقلاب پرولتريا می کردن که ما رو بدبخت کنن!"
فرح خانم: "مقاله فرخ رو خوندی؟"