خواهش می کنم در این بحث من با حميد رضا شرکت کنيد. چند روز پيش به خاطر مطلبی که درباره افغان ها نوشته بود با او تماس گرفتم. احساس خطر شديد کرده بودم از این که قتل و غارت و تجاوز را گردن مهاجران افغان می انداخت. می گفت اگر حق و حقوقشان حرف می زنيد، لااقل بگوييد که "آنها" مسئول نا امنی اند، مسئول نصف قتل های تهران اند. می گفت که آمار دارد، از پليس تهران، آماری که نمی شود چاپش کرد. از حميد رضا خواهش کردم که حرف هايش با اینکه نژاد پرستانه بود مکتوب کند. من هميشه گفته ام که با زبان صحيح سياسی همانقدر مشکل دارم که با زبان نفرت و خشونت مشکل دارم. نژادپرستی را اگر در زبان خفه کنيم می رود در گلوگاه طرف خيمه می زند. زبان نفرت را هم اگر جلويش نايستيم، حقانيت می گيرد.

حميد رضا می گفت "افغانی خوب احمد شاه مسعود است و افغانی بد مهاجر ایران..."گفت در صفحه های حوادث روزنامه ها جز اسم افغانی نمی بينی...به او گفتم اسم افغان با اسم ایرانی چه فرقی دارد؟ صفحه حوادث اعتماد ملی ديروز را باز کردم، حلاج نامی قاتل بود. به حميد رضا گفتم "بيا رفيق این همه از نواده گان منصور خان حلاج، طرف بقدری خدا بود که قاتل شد!!"

با عرض شرمندگی به تمام هموطنان افغان ام چه اینجا، چه در ایران، و چه در افغانسان برای اینکه ایشان را (ولو از زبان حميد رضا) به سوم شخص "آن ديگری" تقليل داده ام، فکر می کنم به نفع همه باشد اگر این بحث را بدون اینکه رگ گردمان بيرون بزند ادامه دهيم.

---------------------

حميد رضا مطلبی را که درباره مهاجران افغان (در نقد حمايت مارکسيست ها از ایشان) نوشته بود را از پستش پاک کرده است. اميدوارم که حرفش را در زبان خفه نکرده باشم که برود در گلوگاهش گير کند. با اینکه مطلبش تبعيضی نژاد پرستانه بود و من از اینکه برداشته اش خيلی خوشحالم، باز هم اميد دارم که در این بحث شرکت کند. خيلی ناراحت کننده است که گويا دوست حميد رضا (به گفته خودش در مطلبی که پاک شد) توسط فردی افغانی به قتل رسيده است. اما آيا حميد رضا فشار روحی را که به خاطر این موضوع در دوران سربازی تحمل کرده است را بايد بر گردن تمام مهاجران افغان بياندازد؟
این مطلب و این مطلب را هم از الناز بخوانيد. این را هم از قبل بخوانيد: روح سرکش آريايی و قانون کار

-----------

از کامنت دونی؛ رها می نویسد:

من یک مهاجر افغان بودم در ایران و می دانم منظور شما و دوستان را . من می دانم برخورد مردم ایران را با مهاجر افغانی. خوب یا بدش بماند من تنها از زبان خودم حرف می زنم. وقتی شهر ما بمتارن شد و دیگر چیزی نماند تا سز پناه باشد با یک خانواده یزرگ در شهرهای مختلف افغانستان سرگردان بودی و بخترسن انتهاب ایران بود چون در ان زمان آقای خمینی اعلام کرده بود که اسلام مرز ندارد و کشور ما به روی برادران افغان باز است (بیشتر شیعه) آمدیم و ساکن شدیم. غم نان درد بزرگی بود و بیکاری بدتر. پدرها، برادرها راهی شهرهای دیگر شدند تا لقمه نانی با عزت پیدا کنند. زندگی خوب و بد، کم یا زیاد می گذشت. گوشها هر روز شب دنباله خبری بود برای آرامش، برای برگشت، دستها [...] بعد از غذا خوردن به آسمان می رفت و برای آرامش و برگشت دعا می کرد ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد. خبرها روز به روز بدتر می شد.
ما یزرگتر می شدیم و هر روز بیشتر معنی مهاجرت را می فهمیدیم و بارها غیر قانونی بودن را هر چند با داشتن کارت سبز که در اصل آبی رنگ بود. میدانی-- من سالهای زیادی را در انجا بودم ولی باور كن هر روز و هر سال به این امید سپری میشد كه برگردیم. بودن مهاجر افغانی در ایران از روی اجبار و ناچاری است. با همه دلبستگیهای که داشتم ولی هر روز می خواستم که برگردم به خاطر خیلی چیزهاو احساسات، برخوردها و ...
میدانی-- تازلی جان من دوستان ایرانی زیادی دارم و رابطه های با ارزشی، برای من انسان بودن آنها مهم بود و درک انها. نمیدانم چرا کسی از دخالت دولت ایران در اوضاع داخلی افغانستان صحبتی نمی کند. یعنی خیچ کس نمی داند، من اگر خودم با آدمهای (افغانهای که بیشتر آنها شیعه هستند) که برای ایران کار می کردند صحبت نمی کردم باور نمی کردم.
در زمان جنگ مجاهدین‌-باور می کنی که دولت ایران به آنها ماهیانه حقوق می داد و اسلحه محلی (پایگاه و خوابگاه) برای تمرین و مبارزه در شهری نزدیگ مشهد به نام فریمان (دقیق یادم نیست اما نزدیگ سدی در انجا). من اگر می خواستم از شهری به شهر دیگر مسافرت کنم باید برای برگه تردد ۱ ماه ژیش اقدام می کردم و مبلغی هم پرداخت می کردم (معلوم نیست آن پولها به کجا میروند چون کارمند آنجا می گفت ای پولها ذره ای به حساب دولت نمی رود) ولی آنها خیلی راحت ای برگه را در اخنیار داشتند با تاریخ تمدید طولانی.

فکر می کنی کشوری که با دخالتهای ایران، پاکستان و روسیه روزگار بگذراند آینده ای از آرامش خواهد داشت؟
به افغانها می گویند آنها مالیات نمی دهند پس چرا تحصیل مجانی می کنند در ایران. خوب برای حل این مشگل شهریه گذاشتند قبول.
مدارس خودگردان (که با هزینه خود افغانها می چرخد) را می بندند برای آنکه غیر قانونی کار می کنند و اجازه کار یا مجوز نمی دهند چون افغان اجازه کار ندارد حتی برای خودش. می بینی من هیچ تلاشی برای دفاع از مجرمان افغان در ایران نمی کنم. کسی که مجرم است و عمل او باعث آزار و اذیت دیگران شده باید با برخوردشود و فرقی هم نمی کند که چه کسی باشد فقط تلاش من این است که این دید را که همه افغانها مجرم هستند را عوض کنم، همه افغانها قاتل یا دزد نیستند و ماندن آنها از روی خوشی نیست. از روی مجبوریت است. پدران و مادران افغان تمام سختی و تحقیر را در ایران را تحمل می کنند تا فقط بچه های انها خواندن و نوشتن یاد بگیرند. شبها با امید اینکه فردا زنده بیدار خواهند شد و ....

مهاجر افغان در ایران مانند مگزیک های آمریکا هستند و گارگر ارزان و دلیلی موجه برای پوشاندن قسمتی ار کم کاری و فساد دولت.
نازلی جان می بخشی اگر نوشته من در هم و بر هم است و از جایی به جایی پریده است. با عجله نوشته شده است