روش بقای زنانه...کدام زن کجا کی!


بنده رخوت اخير این وبلاگستان را بر گردن آق مهدی سيبستان و راديو زمانه می آندازم که این سيتيزن-ژورناليست های وبلاگستان را تبديل کرد به کارمندان درگير....آق مهدی هم خودشان ديگر آنقدر وقت برای سيبستان صرف نمی کنند و کامنت ها هم بی جواب می ماند. در ضمن يک کامنت بلند و بالا در وبلاگ آق مهدی گذاشته ام که چون خيلی با این کامپيوتر فکسنی برادرم تايپ کردنش طول کشيد آن را به عنواب پست اینجا می گذارم. کمی دخل و تصرف هم کرده ام.
عمده مشکل من با این مطلب این بود که باز هم يک جور هايی زنان را به خاطر ماهيت غريزی انعطاف پذيری شان-لااقل در فرهنگ ما- فتيشايز می کرد و می ستود. گزاره های چون "ما بايد از زنان ياد بگرييم" آن هم به خاطر ماهيت ستودنی انعطاف پذيری شان... ارزش این ستايش را زير سئوال می برد. در ضمن واژه انعطاف پذيری بسيار واژه وابسته به کانتکست هست. يعنی در چه شرايطی و نسبت به چه قدرتی و با چه شاخص های زن ایرانی انعطاف پذير است که "مرد" ایرانی بايد در فعاليت سياسی-اجتماعی از "پيشرفت" های او ياد بگيرد!
در نهايت به ما در مکتب ياد داده اند که هر بار دوگانگی زن-مرد را کنار هم ديدم سريع قاط بزنيم و تا می توانيم شلوغش کنيم...این هم از درس های کلاس های مکتب فمنيسيم چاقو کشی پست مدرن است....

آق مهدی سيبستان عزيز،
بحث سابق ما در باب فتيشايز کردن زنان در زبان خاطرتان هست که...روش نقد من شايد کمی لات وار بود ولی من از نتيجه همه آن بحث ها خيلی خوشحالم چون هرگز همان فتيشايز کردن زن ها را دوباره در نوشته ها تان نديدم. این مطلب شما هم برای من خيلی جالب بود. من يک سال کامل روی مساله اسلام سياسی کار می کردم. تمام شماره های کيان را خواندم و خوب چون بيشتر تغيير تحولات سياسی افراد برايم مهم بود (در چهارچوب مطالعات ديسکورسیو) توجه خاصی به "مردان" پشت مجله های "کيان" (و "زنان") داشتم (اینکه مردان را در گيومه می گذارم به خاطر این نيست که مثلاً آقای رخصفت از لحاظ بيولوژيک جنسيت مردانه دارند. منظورم کسانی که سياست شان مردانه است. يعنی به دنبال قدرت سياسی و اقتصادی هستند بدون در نظر گرفتن نظام های سرکوبگرانه قدرت. به عنوان مثال مارگرت تاچر نمونه خوبی از کسی است که زن است اما سياست مردانه دارد. يا در همين ایران خودمان خانم لاهيجی که هويتش با هويت جنبش زنان در مطبوعات [و نشر کتاب] گره خورده يک نمونه از زنانی است که سياست سرکوب مردانه را پيش گرفته است که به قدرت اقتصادی/سياسی دست پيدا کند...اميدورام که منظورم را فهميده باشيد.) دوست داشتم شما از آقای رخصفت می پرسيديد که چرا در مجله های "کيان" و "زنان" سرمايه گذاری کرده اند. يا مثلاً چرا بعد از این همه سال دوری از سياست ناگهان این شغل جديد همراهی گنجی را پذيرفته اند. سرمايه گذاری در مجله "زنان" می تواند در چهار چوب سياست های مردانه باشد. به صرف اینکه کسی در مجله زنان سرمايه گذاری می کند به دنبال رهایی زنان از سرکوب های اجتماعی و سياسی نيست. نمونه خوب اش هم همين خانم لاهيجی خودمان است که با اینکه بطور غير مستقيم باعث و بانی چاپ هزاران کتاب در زمينه مطالعات زنان شده (و دستش هم درد نکند)،روش انتخاب این این کتاب ها و نظام سياسی حاکم بر انتشارات روشنگران بسيار سرکوبگرانه بر عليه نويسندگان و تا حدود زيادی به نفع سياست های نظام حاکم (با عوض شدن وزير ها سياست های روشنگران در چاپ کتاب های مربوط به مسائل زنان عوض می شود.)

[به عنوان مثال به این نقل قول از خانم لاهيجی توجه کنيد:
از او در مورد مشکلات ويژه ناشران زن سئوال شد لاهيجي در پاسخ گفت:"مشکل خاصي به عنوان زن از نظر اداري وجود نداشت، گرچه نسبت به آثار زنان حساسيت بيشتري هست. اما قضيه بيشتر فرهنگي بود. مثلاً با چاپخانه‌ها، ليتوگراف‌ها و... مشکل داشتيم که پذيرش زن به عنوان ناشر برايشان سخت بود."]

حالا اگر این اسمش انعطاف پذيری است که من با آن خيلی مشکل دارم .این پاسخ خانم لاهيجی پاسخی است کاملاً سياسی که بقای انشارات روشنگران را به عنوان يک صنف اقتصادی در نظام سياسی ایران تضمين می کند و راه را برای صنف های ديگری که توانايی زد و بند های سياسی خانم لاهيجی را ندارند- می بندد .يعنی اگر مشکلی هم برای زنان هست از جانب سياست های مجوز دادن و ندادن نيست و نادانی مردان بی فرهنگ ليتوگراف و چاپخانه هاست. این انعطاف پذيری و کنار آمدن با نظام سياسی به نفع انتشارات روشنگران و در کل به ضرر ساير ناشرين کتب زنان است که هميشه با گرفتن مجوز برای کتاب هايشان که خط قرمز ها را زير سئوال می برند مشکل دارند.

از طرف ديگر کسی را هم مثل خانم اعظم طالقانی داريم که در چهار چوب محدود کننده نظام سياسی-اجتماعی اسلامی به دنبال راه حل می گردد که همان سرکوب را کم کند و نه که به آن بيافزايد که من این نوع انعطاف پذيری را تحسين می کنم (اگر کسی تاريخچه نشريه پيام هاجر را مطالعه کند است که می فهميد ایشان چه ها که نکرده اند.) مثلا زمان و وقت می گذارد و پی گرفتن بيمه برای کارگران زن کم سواد فلان وزارت خانه و فلان کارخانه است. مدام نامه تهديد آميز به این آقايان در قدرت می زند و حق و حقوق فلان زن را که متعلق به زنان طبقه متوسط رو به بالا نيست را می طلبد. نامه اش را هم با آيه قرآن شروع می کند که مثلاً وزير کار را نصيحتی هم کرده باشد.

اینکه به طور کلی بگوييد که زنان انعطاف پذيرند و این خصلت غريزی شان است و لاقل اگر خيلی هم غريزی نباشد در فرهنگ ما اینطور است خيلی مشکل ساز می شود .این مساله "زنان پيشرفت کرده اند" را بايد در پروسه تاريخی این پيشرفت ببينيد نه که ماهيت آن را محدود کنيد به انعطاف پذيری غريزی زنان. فرهنگ آقای آشوری ام را پيدا نمی کنم ولی این ديگر آخر اسنشالايز کردن است. بسياری از محققين معتقدند که این "پيشرفت" نتيجه ثانوی فضای عمومی اسلامی شده در ایران بود. يعنی جامعه اسلامی شد مامن امنی برای زنان، لااقل در ظاهر، که از محدوديت های خانوادگی و اجتماعی حضور زنان در عرصه های عمومی کاست.

در مورد گنجی هم من در شمال آمريکا او را هم در نيويورک و هم در بوستون ملاقات کردم و به سخنرانی هايش هم رفتم. مردی است ساده لوح که خوب متاسفانه این بار سوراخ دعا را اشتباه پيدا کرده است. این مساله که شما به آن اشاره می کنيد شده بود مضحکه خيلی ها. گنجی در صحبت های خصوصی اش (مخصوصاً با غير ایرانی ها) عمده بحث اش این بود که " هابرماسو می شناسی؟" و "چامسکی رو می شناسی؟" و سپس با افتخار می گفت که با آنها ملاقات کرده است. به قدری این مرد هيجان زده بود از ديدار با مردان بزرگ که بزرگ مردی خودش را فراموش کرده بود. این توجه خاصی هم که امروز به مساله زنان نشان می دهد به خاطر شکست جنبش دست و پا شکسته ای بود که می خواست آن را از جلوی سازمان ملل رهبری کند. غافل از اینکه مهمترين بخش هر جنبشی تخمين قابليت "بسيجيدن" يا همان موبالايز کردن است. گنجی که هرگز نظر لطفی به مسايل زنان نداشت با شکست جنبش اش تازه دوزاری اش افتاد که از نصف قابليتی "بسيجيدن" این جنبش استفاده بهينه نکرده است.
این بود که يک شب قبل از مصاحبه اش در صدای آمريکا تصميم گرفت که این بار فمنيست بشود، آن هم به قول شما آن نوع خاص از فمنيسيم که خودش می گويد. داوطلبانی که کار های تکنيکال گنجی را می کردند از دست "از این شاخ به آن شاخ" پريدن هايش ديوانه شده بودند. وب سايتی را که برای جنبش روبروی سازمان ملل تهيه کرده بودند را بايد يک شبه تبديل می کردند به وب سايت مسائل زنان زيراکه گنجی شب خوابيد بود و صبح بلند شده بود و ياد زنان افتاده بود.

این را هم اضافه کنم که بحث از "شکست جنبش" به معنی این هست که جنبش به اهداف از قبل پيش بينی شده اش دست نيافت. وگرنه هيچ جنبشی شکست نمی خورد. رابطه هر جنشی با اجتماع پيرامونش يک رابطه ديالکتيک است. يعنی که حتی اگر به هدفش نرسد در جامعه پیرامونی خود تحولی ایجاد می کند که باعث می شود شرايط هيچ وقت به شرايط ماقبل جنبش باز نگردد. همين توجه گنجی به مسائلی زنان خودش محصول این جنبش دم در سازمان ملل بود.

این درگيری گنجی هم با بزرگ مردان مختص او نيست. این هم باز خاصيت فرهنگ "مردانه" ما ست. سياست مردانه روی مردان بزرگ سرمايه گذاری می کند. نگاه کنيد به تاريخ معاصر فارسی نويسان. چند نفر از افراد مطرح از عرصه نوشتاری زبان فارسی از روشنفکر و نويسنده تا آخوند و روزنامه نگار به دلايل داشتن شايستگی است که مطرح اند؟ حمايت شما از جوانان هزارتو مثلاً ستودنی است اما چند نفر از این آقايان عرصه های نوشتاری به دنبال يافتن صداهای تازه اند....چرا مثلاً يک روزنامه نگاری مثل مسعود بهنود اینقدر مطرح می شود؟ سياست هايی که (اینجا سياست هم در چهار چوب دولت است هم نظام فرهنگی اجتماعی) شرايط مطرح شدن افراد نالايق را فراهم می آورد بسيار قابل بررسی است. مخصوصاً اینکه اگر بخواهم اسنشالايز کنم، ماهيت هيئتی فرهنگ ما باعث می شود که در رودربايستی ناگهان رهبری این نالايقان را هم در زمينه های مختلف بر گردن بياندازيم.

راستش الان کمی خسته شدم ولی در این باب حتماً بايد بنويسم. مخصوصاً وقتی سياست های بين الملی درباره سرنوشت کشور ایران هم به ماجرا اضافه می شود و سرمايه گذاری مالی می کند روی عده محدودی از روشنفکران تبعيدی که هنوز روی روابط ميان قبيله ای شان برای به دست گرفتن قدرت حساب می کنند.
مخلص شما