"بابا جون دنیا که دور دول مشکلات وجودی تئوریکی تو نمی گرده"

از کتاب اسنس فاگتنس
نوشته دکتر کارل کيراسوا تراتنگلسانين

اگر در عمرتان کلاس در دانشگاه های علوم انسانی بر داشته باشيد می دانيد که سياست درس دادن و درس خواندن بسی پيچيده است. هفته گذشته با يکی از استاد هايم که معتقد بود چيزی تحت عنوان فمنيسيم به عنوان يک جنبش در ایران تا اوايل قرن نوزده و انقلاب مشروطه وجود نداشته کمی بحث ام بالا گرفت که بعله درست هست که کسی نرفته است دارلاسلام حق و حقوق زنانگی بگيرد اما به شکل مبارزه انفعالی زنان هميشه در صحنه بوده اند و حق و حقوق می گرفتند و حالا درست هم که هيچ راپورت و داکيومنتی آنچنان از زنان دوران صفوييه نمانده است اما مگر می شود که آرام بنشينند و زور بشنوند؟ استاد عزيز تر از جانم (من واقعاً خيلی دوستش دارم) مثال بی بی خانم استر آبادی را آورد و اینکه اینها پشيزی ارزش ندارد و این بی بی خانم هم که شما اینقدر به او می نازيد هيچ غلطی نکرده است جز اینکه به مردان اشرافی ایران توصيه کرده است که مثل اشراف غربی به زن ها احترام بگذارند و بورژوا و ارستوکرات و آپرشن و ساپرشن و بلا بلا بلا..که نزديک بود من همانجا مغزم را با گلوله متلاشی کنم

القصه ما ناکام از این بحث آمديم به ننه معنوی مان با خوشحالی گفتيم که ننه جان ما يک راپورت هنری تهيه ديده ايم و اينها....ننه ما هم نه گذاشت و نه برداشت و شروع کرد فوکو بلغور کردن که اینها همه اش در چهارچوب امپرياليسم جهانی است و شما از ساندويچ اطلاعات کاهو و نون اش را تهييه می کنيد که امپرياليسم جديد بيايد فلانش را بچپاند وسطش و به خورد مردم بدهد. و من هم شاکی شدم گفتم ننه جان جوک می گی ها...پنداری همه ما قسمتی از این سيستم تخماتيک نيستم و پنداری مثلاً مطالعات جنسگونگی که امروزه خدا را شکر بسيار زياد فاندينگ هم می گيرد وخلاصه اگر وسط این همه گير و دار يک جو تحقيق ات را يک ربطی به محيط زيست و کونی گری بدهی که نان ات در روغن است (البته این را جرأت نکردم همان لحظه بگويم و الان می گويم)...خلاصه این وسط يک گهی هم خوردم و از واژه مس به معنی خلق استفاده کردم و منظورم مس ميديا به معنی رسانه های عمومی بود در واقع در مورد تعداد تلوزيون در خانه های مردم حرف می زدم و ننه ام هم تا شنيد من گفتم خلق شاکی شد که تو شستشوی مغزی شده ای و عيالت که مارکسيست هست هيچ، تمام استاد هات هم چپولند و حالا هم هی خلق خلق می کنی گويی خلق يک مشت گوسفند اند که تو بايد از بدبختی رهاشان کنی.

خلاصه باز فوکو و شهات وهنری جيغو ومن هم گوش دادم و بنده خدا خيلی هم پرت نمی گفت و نهايت حرفش این بود که سيستم فاکت آپ است و تو بايد در موضع نقدش باشی و من هم حرفش را قبول کردم ولی می گفتم که بايد از رسانه های عمومی استفاده کرد و مگر همين حميد آقا دباشی خودمان نمی کند و نمی شود نشست خانه و سياست انفعال در پيش گرفت و هرزگاهی در يک ژورنال آکادميک که شايد سالی ده بار هم باز نشود مقاله نوشت و کاری هم به خلق الّله نداشت...و او هم آخر بيشتر نگران سواد من بود و می گفت ممکن است با این سواد ناقص ام از راه به در شوم...

بگذريم شب آمده ام با عيال حرف می زنم می گويد "اگر يک بار ديگر من این کس و شعر های آدرينگ مادرينگ (آدرينگ به معنی ديگری شمردن) را بشنوم بالا می آورم" و بعد هم يک مشت حرف بی ربط در باب فنومنالوژی و کس و شعر بودن آدرينگ زد که من نفهمديم اصلاً چه می گويد و خلاصه من يک کلام خواستم در مورد آقای لاکان و این مرحله آينه در رشد کودکان و منبع این کانسپت آدرينگ در فلسفه روانشناسی سخنرانی کنم که "بم بم جان، عيال شما هرچقدر خوب فلسفه این فرانکفورتی ها را می شناسی در باب نقد فلسفه-حالا برای اینکه کسی گيج نشود بگوييم- پست مدرن/ پست استکچراليسم، بيغی و اگر بخواهی این آدرينگ را بفهمی که از کجا آب می خورد بايد بفهمی که این قضييه آينه چه بوده..."و عيال ما هم کم آورد و فوراً من را به شکل بسيار مارکس پسند چاله ميدانی ای آبجکتيفای کرد که خودش حالش را ببرد.

در راستای اینکه این عيال ما امروز شديداً قهر کرده و بعيد نيست همين روز ها من را طلاق دهد بايد اشاره کنم که ایشان شديداً از این پروفشناليسم بنده در ضايع کردن ایشون برای عرض خايه مالی به مکتب پست-استراکچراليسم شاکی هستند. برای روشنگری و آگاهی آنها که تا به حال فهميده اند من اصلاً چه می گويم (چون فرح خانم که از صبح هی می گويد اصلاً تو حرف حسابت چيه) بايد بگويم که عيال ما کلاً معتقد است که این نقد پست استراکچراليسم ها به فلسفه کلاً به ترکستان است و تنها نتيجه اش این بوده است که اسنس معنی را کلا پا در هوا کرده است و زده است زير همه چيز از تاريخ تا آگاهی.به عبارت ساده تر عيال ما می گويد در دنيايی که کوکاکولا آب مردم هند را آلوده می کند و مردم دارند از سرطان می ميرند، صحبت کردن از بودن و نبودن جنبش فمنيستی در دوران دارگوز نشان قبل از ميلاد کس و شعر محض است و شما هم که می کنيد به خاطر این هست که سيستم يک پولی به شما داده که دور خودتان چرخ بزنيد و به بدبختی مردم هند و کوکاکولا و بلا بلا بلا نرسيد.

عبدی کلانتری خوب حرفی می زد و می گفت من با هرکس مثل يک فرد برخورد می کنم حالا مهم نيست سياست اش چه باشد....حالا راستش من آنقدر ها هم مثل عبدی خوش بين نيستم و خلاصه از سياست بعضی ها به قدری متنفرم که طرف هم به نظرم آدم مزخرفی می آيد اما اما و اما در این دنيای کيری.....ما همگی جزوی از سيستيم هستيم... چه اکبر آقا بقال وست اوود لوس آنجلس که پول ماليتش می رود برای سياست های امپرياليستی آمریکا و چه آقای چامسکی که ماليات می دهد و همان سياست ها را نقد می کند تا من و شما که نشسته ایم و جق آکادميک می زنيم که احساس خوبی نسبت به شکوفايی تفکرمان در باب مارکس و کونی ها پيدا کنيم.

پس زنده باد علی جی، برات و برونو که در این کيری آباد کير پرست کير مرکز، لااقل می داند که از مس ميديا چگونه برای خلق الّله استفاده کند.

در این ميان علی جی و فمنيسم
علی جی و سقط جنيس
و برونو و درمان کونی ها را از دست مدهيد.