همه این شهر يک طرف کارامل يک طرف....امروز که رفتم خانه جديد بهمن و مرجان. تازه يادم اومد که در دوری از وطن دلم چند باری برای کارامل اساسی تنگ شده بود. کارامل بهترين و مودب ترين سگ دنيا، تربيت شده مادر سابقش مرجان و مادر فعلی اش بهمن، به قدری مبادی آداب است که يک بار که روی تخت با من و عيال خوابيده بود و من آمدم به عيال يک بوسی بزنم، فوراً زوزه ای متين کشيد و سرش را آنطرف کرد که يعنی "من نگاه نمی کنم ها..."

مرجان که مربی اصلی کارامل بوده، از اول با او فارسی حرف زده و او را "کارامل مامان جان" صدا کرده است. حالا هم که مسئوليتش با بهمن است، بهمن او را مامان جان خطاب می کند. خلاصه تماشای بهمن در خيابان زير باران وقتی کارامل را راه می برد و فرياد می زند "کارامل، مامان جان، نکن مادر، بيا اینور مامانی" ديدن دارد...

مستندی را که بهمن امسال که ایران رفته بود ساخته بود- امروز ديدم و بسی حال کردم....[کس کش] خيلی با استعداد و باهوش است. با همان تعليم کمی که ديده است يک فريم هايی با آن دوربين هندی کم فينگيلی اش گرفته است که نگو.... اما امان از آن رگ اصفهانی فيلم بازی کن جوادش که آخر سر که فيلم به خوبی و خوشی اديت شده است رفته است پی کارش يک سانتيمنتاليسم ناسيوناليستی آبکی ته اش می چپاند که بيا و درستش کن. چه کنيم ديگر همه اش تقصير این دکتر يزدی هست که قنداقش می کرده، بچه زيادی ملی گراست.

خانه مرجان و بهمن عالی است. در يکی از هنری ترين محله های تورونتو خانه شديداً زيبايی گرفته اند و همه همسايه ها هم نقاش و نويسنده اند. خانم مارگت آتوود نويسنده معروف کانادايی هم چند خانه آنور تر است. فکر کنم که زياد خانه شان خراب شوم. يک مقدار کتاب هم از خانه شان دزديم که بعید می دانم صاحبش حالا حالا ها بفهمد...

این روز ها خيلی گرفتارم...به خدا زود زود زود جواب همه ایميل ها را می دهم...شرمنده.

در ضمن بابا يک عکس از این کارامل بچاره تو این ارکوت هاتون بذاريد عجب مادر هايی هستيد شما ها!!