ارادت به موسيقی سماع در آهنگسازی برای اشعار مولانا
از آن آنجا که بنده آتوريته موسيقيايی دارم فوراً موضع دفاعی گرفتم که هيچ موسيقی تاثيری که موسيقی دستگاهی (و مقامی) روی مغز انسان دارد را ندارد. اینکه موسيقی بر نقاط از مغز تاثير می گذارس که سکس و احساس خوش ارگاسميک آن را آنگولک می کند که سالهاست با اين الکترود هايی که اعصاب شناس ها در مخ مردم فرو کرده اند ثابت شده است. اما تاثير موسيقی دستگاهی و مقامی را بعيد می دانم کسی تا به حال بررسی کرده باشد و اگر در این انستتو های بررسی تاثير موسيقی برسيستم عصبی مرکزی انسان (همان مغز و نخاع خودمان) اینکار را می کردند الان همگی شاخ در می آوردم.
ديدم بدی هم نمی گويد. با وجود اینکه ما دقيقاً نمی دانيم سماع در دوران مولانا چه بوده از اشعارش می دانيم که چرخی می زدند و خوب ساز هايی هم بوده مثل رباب و نی و دف و تار....اما آنچه که می دانيم این هست که مولانا خيلی از این اشعار را در حال سماع می گفته و ديگران می نوشتند. پس منطقی است که "این مفتعلن مفتعلن" بی جهت نبوده که کفر مولانا را در آورده بوده است. چرا که در آنچه دف و رباب می زدند در کنارش گويا ارجعيت داشته به قوانين عروضی دوران. به عبارتی می شود نتيجه گرفت که موسيقی شعر مولانا يک ربطی به نوای دف و ربابی که کنارش می نواختند و قرار را از او گرفته بوده اند داشته است. حالا درست است که بحث خلاقيت هنری و اینکه موسيقيدان چه بلايی بر سر شعر می آورد جداست اما من فکر می کنم در این مورد خاص عيال درست می گويد و موسيقی هايی که امروز بر اشعار مولانا می گذارند کوچک ارادتی به موسيقی نهفته در شعر ندارند.
گويا يک کتابی هم در ایران چاپ شده است در باب موسيقی مولانا (کتاب"رباب رومی") که يک بار لينکش در خبر گزاری مهر باز شد و به نظرم کتاب جالبی آمد. اما اکنون که با انترنت نفتی دزدی در جنگل سراغش می روم باز نمی شود. نويسنده این کتاب رفته است وسط بحث های عروضی وزن موسيقيايی اشعار مولانا را بررسی کرده است و سی نمای مختلف از این برخورد مولانا با موسيقی را ارائه داده است. بايد برای تفنن شبانه هم که شده بگويم کسی از ایران این کتاب را بفرستد. این گفته عيال شد خوراک جلق فکری موسيقيايی من که بروم گوش دهم و بررسی کنم.