رامين جهانبگلو پنج سال پيش که در دانشگاه تورنتو کار ميکرد هی به من ميگفت که شما ها که علوم تجربی ميخوانيد هيچی از زندگی سرتان نميشود. عصبانی بود که چرا ما از او درس زندگی نميگيريم. من هم بهش ميگفتم که رامين جان زندگی خودت همچين تعريفی ندارد، مگه ما بلانسبت خل هستیم که از تو درس زندگی بگيريم. رامين جواب داد که پاريس که بوده تو این کافه ها دانشجو ها دست از سرش بر نميداشتند و چپ و راست سوالات فلسفی شان را مطرح ميکردند و رامين هم مينطور چپ و راست به نسل جوان پاريسی خدمت ميکرده در يافتن راه درست زندگی. نتيجه این شد که بالاخره رامين به کمک چند نفر از این دوستان که قدرش را ميدانستند این آگورا را بنيانگذاری کرد. آگورا قرار شد بشه محل سخنرانی ا بحث و جدل. اولش هم با کلاس فلسفه خود رامين شروع شد.ّالان يک پنج شش سالی از عمرش ميگذرد و هنوزم سرفراز و پا بر جاست. معمولا هر هفته يک سخنرانی پنلی چيزی هست،بعد هم همه بسيار دوستانه و بعضی اوقات هم نه چندان دوستانه در سر کله هم ميکوبند. تمريين دمکراسی ميکنيم. مهمترين خاصيت مان هم این است که شفافيت داريم. اگر کسی نظری انتقادی دارد در هر جلسه دستش را بالا ميکند و جلوی روی همه حضار حرف حسابش را ميزند. يک عدد ليست ایميلی هم داريم که کلی عضو دارد و در طی هفته مردم از طريق این ليست با هم ارتباط بر قرار ميکنند و گاهی هم تو سر و کله هم ميزنند

حالا من دارم این همه تاريخ آگورا بيان ميکنم چون يک کمی از این نهاد دمکراتيک که خودم خيلی خاطرش را ميخواهم گله دارم. مساله بنده مساله شفافيت هست. به نظر من سيستم جلسات اگورا خيلی زياد این شفافيت را ایجاد کرده. لازم به تذکر هست که بگم آگورا کاملا غير سياسی هست. به این معنی که بحث در باره سياست ميکنيم ولی طرفداری از گروه خاصی نميکنيم، پارتيزان بازی هم که اصلا. به هر حال تک تک اعضا برای خودشان گرايشات سياسی خاص دارند، بعضی ها هم اصلا گرايشی ندارند. این گرايشات سياسی طبيعتا ایجاد چند دستگی کرده، که البته بسيار خوب و پسنديده است. از مشروطه خواهان، جمهوری خواهان، سلطنت طلبان، و طرفداران اصلاحات که بگذريم، عده ای دانشجو هم هستند که حال و حوصله بازی های سياسی این احزاب فکستنی را ندارند.فقط این احزاب گرامی را تماشا ميکنيم و درس عبرت ميگيريم
اما بحث شيرين شفافيت. این دوستان سياسی-باز ما در این نهاد دمکراتيک آگورا گند زده اند به هر چی شفافيت هست. بازی ها و اختلافات سياسی خودشان را به جلسات و ليست ایميلی ما کشانده اند. و چون اهل شفافيت نيستند از اسامی قلابی استفاده ميکنند و ترور شخصيتی می کنند. چند روز پيش يکی رکسانا احتشامی يکی نامه برقی به ليست فرستاد و در آن گند زد به به هيکل دوست عزيزم بهمن کلباسی. جزييات ماجرا را در وبلاگ نيک آهنگ بخوانيد. این نامه دروغ زياد داشت ولی کم هم راست نداشت. حالا به راست و دروغش کاری ندارم ولی به اتفاقات بعد از نامه کار دارم. بسياری از دوستان گرامی گله ای عمل کردند. اول به صورت گله ای حدس زدند که این نامه احتمالا يک ربطی به دوستان از حزب مخالف دارد. يا اینکه مربوط به طرفداران وب سايت کذايی رفراندوم است. شايد هم خود بهمن نوشته ...ولی مگر مغز خر خورده؟ بعد هم دوستان به صورت گله ای شروع کردنند به طرفداری از بهمن و نابود کردن شخصيت والا ولی قلابی رکسانا خانم. در این ميان هر کسی هم هر خرده حسابی با کسی داشت فوری به این نتيجه رسيد که این رکسانا خانم کسی نيست جز آقا و خانم فلانی که مثلا فلان نامردی را در حق بنده يا دوست عزيزيم کرده. بعد هم که هر کس از روی ظن خود هويت واقعی رکسانا خانم را حدس زد شروع کرد به انتقام گيری سياسی. این وسط هم نامه ها و تهمت ها بود که رد و بدل ميشد و هر کس هم با گله خودش افتاد به جان گله مقابل. معنی عدم شفافيت را فهميديد؟

آقا ما این اگورا را با هزار بدبختی شيک و تر تميز و دمکراتيک نگاه داشتيم. جان مادرتان گند نزنيد به این تمرين دمکراسی ما. اگر با هم خرده حساب سياسی و سکسی و اخلاقی داريد با تلفن حلش کنيد. از وبلاگ ها تان استفاده کنيد. مسايل شخصی تان را به این ایميل ليست مقدس انتقال ندهيد. اینقدر هم بلا نسبت مثل گوسفند پشت هم گله ای ها تان نياستيد و از اشتباهاتشان انتقاد کنيد. اگر هم فکر ميکنيد از گله مقابل کسی کاری را به ناحق انجام داده که اشتباه بوده و این اشتباه عمومی بوده، خب این را بیان کنيد. چرا از صنايع ادبی هنری استفاده ميکنيد که به در بگوييد بلکه ديوار بشنود؟ شفاف باشيد