مساله خودی و غير خودی







بهمن کلباسی خودمان هميشه می گويد که مهمترين رمز موفقيت جمهوری اسلامی ایران در نهاد سازی است. هيچ فردی که کار دولتی/حزبی می کند عملاً از ساختار قدرت بيرون نمی رود و فقط در نردبان قدرت جا به جا می شود: يعنی از نهادی به نهاد ديگر منتقل می شود. به این ترتيب جمهوری اسلامی ایران يک مجموعه ای از کارمندان و مديران دولتی "خودی" به ظاهر ناراضی اما هميشه وفادار را حفظ می کند.

حالا همين سياست نهاد سازی را در گرو علاقه جهانی به مسائل ایران (مخصوصاً مسأله بسيار سکسی حقوق بشر) جمهوری اسلامی دارد به سطح جهانی منتقل می کند. يعنی اینها متوجه وجود مقاديری قابل توجه ای پول و نهاد های غير دولتی برای ایجاد تغيير در داخل ایران شده اند و خوب عده ای از این کارمندان وفادار هميشه در صحنه- اما ناراضی از وضعيت فعلی- را فرستاده اند در صف که اگر نمی توانند ده تا نان بگيرند، لااقل يک نصفه نان بگيرند.

من الان يک دوسالی است که متوجه شده ام که افرادی که نزديک به بسياری از نهاد های دولتی در داخل ایران هستند بی سر و صدا دارند پول می گيرند و پروژه های رنگ و وارنگ را با کمک مالی از موسساتی مثل

Department for Democracy, Human Rights and Labor
MacArthur Foundation
National Endowment for Democracy
Carnegie Corporation of New York

حالا اینکه مرکز مطالعات دفاعی در آمريکا که به انگيزه ديدبانی بر مسائل دفاعی-نظامی ایجاد شده است و شغل شريف اش این است که حواس اش باشد کشور های خطرناکی مثل ایران پايشان را در ایجاد سلاح های کشتار جمعی بيرون از گليم شان نگذارند چه ربطی به نشريه واشنگتن پريزيم دارد که:

"...يک واحد خبری مستقل و مستقر در پایتخت آمریکا بوده که به زبان فارسی و بر روی شبکه جهانی اينترنت منتشر ميشود. این ژورنال هفتگی بازتابی از منشور(پریزم) فکری کارشناسان مختلف مستقر در مرکز قدرت جهان غرب یعنی شهر واشنگتن بوده و حاوی مقالات و تحلیلهای خبری اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی از اقصی نقاط دنيا می باشد. هدف واشنگتن پريزم برقراری يک پل اطلاعاتی ميان دنيای غرب و فارسی زبانان سراسر جهان از طریق ارتباط مستقیم و یا چاپ مقالات آن در نشریات دیگر بطور رایگان می باشد."

البته مساله من این است که من شديداً از این رفتار جمهوری اسلامی در هدر دادن این پول ها به نفع خودشان، در بهترين حالت اش نفوذ خودی ها به نهاد های بين الملی عمدتاً وابسته به سياست های امپرياليسم جديد آمريکا و اتحاديه اروپا، يا حداقل خنثی کردن اثر آنها عشق می کنم و عميقاً خوشحال ام. و البته افرادی که در این نهاد ها کار می کنند آدم های بسيار محترمی هستند که خوب دنبال منبع مالی خوب برای انجام پروژه هاشان هستند. اما واقعيت این هست که این افراد به دليل "خودی بودن" نسبی شان، در رفت و آمد به ایران هيچ مشکلی ندارند و به هيچ وجه خطری از جانب آنها حس نمی شود چرا که خط قرمز هايی را که در اثر سال ها تجربه کاری با جمهوری اسلامی آموخته اند را به هيچ وجه رد نمی کنند. این را هم اضافه کنم که من به طور کلی با این رابطه همزيستی اصلاً مشکلی ندارم. اما يک چيزی من را خيلی ناراحت می کند و آن هم همان مساله "خودی-ناخودی" است. با باز شدن پای بسياری از افرادی که سال ها نان خور نهاد های سياسی، علمی، فرهنگی، هنری داخل ایران بوده اند به صحنه بين الملی و فرا ملی ایجاد نهاد برای نجات نوع بشر، من مانده ام که چه کسی برای این کار خودی تر است؟

مخصوصاً برای اینکه بسياری از دوستان نزديک من که زنانی بسيار دلسوز و فعال در زمينه حقوق زنان در ایران بوده اند اخيراً به دليل کمک های شايان حسين درخشان و سياست های هميشگی خودی-ناخودی جمهوری اسلامی مجبور به پايان دادن به پروژه های خود شدند. این در حالی است که پروژه ميانه با استفاده از همان پول ها که دوستان من را ياغی عليه نظام کرد شروع به فعاليت کرده است.

این مساله "خودی-نا خودی" که امروز وارد صحنه هات فرا-ملی ایجاد اطلاعات درباره ایران شده است، بسيار خطرناک است. چرا که همان سياست های "بابات کيست...عموت شهيدد شده...فرزند آخوند معروف هستی...پسر عمويت به بيت وصل است...برادر شهيد فلانی هستی...رفسنجانی پشتت است...از آخور مصباح می خوری..." را وارد فضای بين الملی/ فرا مللی ایجاد اطلاعات در مورد ایران کرده است.