عصر مردان، عصر شیران(سماور) یاد باد

من عاشق این طرح پندار برای لباس طرفدارن تيم ملی ایران در جام جهانی شده ام. چرا که همچون دوستان "کونی" ما که نمی خواهند از گنجه بيرون بيايند از این رو به خانواده هاشان لباس پوشيدن "چيتان فيتانشان" را اینگونه توضيح می دهند که "ما متروسکشواليم نه هموسکشوال،" این دلير شير طرح پندار هم ناجور متروسکشوال است. بد هم نيست والّله عکس های که از ایران می رسد هم دال بر این است که پهلوان مردان تهرانی روز به روز دارند ناناز تر می شوند و زير ابرو بر می دارند، ناف بيرون می اندازند، و فاق شلوار هاشان هم کوتاه است.
چه بهتر! ما که زن سيبيلو اش هستيم، آنها هم اگر کمی عشوه اضافه کنند باهم بلکه ایرانی بسازيم طرحش از نو.
اگر خوب دقت کنيد، شير پندار کمی هم عشوه ای است. با نوک پنجه اش توپ را همچين ناناز در آغوش گرفته، دومش را پيچی داده و يال ها را هم همچون زلفان دلبری به عقب افشانده که من اولين بار ديدمش نا خود آگاه گفتم "آی جون!."

طرح پندار را که دیدم، ياد دغدغه های دکتر سيبيلو افسانه نجم آبادی افتادم که يک بخش کتابش زنان سيبيلو مردان بی ريش را اختصاص داده به همين شير خورشيد خودمان و بلاهای تاريخی که بر سرش آمده که زنانگی و مردانگی اش کم و زياد شود. از زمانی که محمد شاه قاجار رسما شير و خورشيد را نشان دولت ایران کرد قرار بود که شير مرد باشد و مردانه و خورشيد خانم هم زن زنانه. خورشيد خانم قاجاری چشمان بادامی، ابروان پيوسته، و زلفان افشان داشت و شير ژيان هم زيرش می غريد. به مروز زمان اما خورشيد خانم ما چشمان بادومی اش را از دست داد و به جايش دوجفت نقطه سياه گرفت و زلفان انبوهش هم پاک شد و این رضا خان مير پنج مازندرانی پدر سوخته عشق مدرنيته هم اصلا داد چشم چال خورشيد بدخت را پاک کردند و تنها نشان های زنانگی هم از چهره پرچم ملی مان حذف شد. بالاخره انسان های مدرن که چشم و ابروی نانازشان را نمی گذارند روی پرچم مملکت که این دهاتی ها با آن جلق بزنند. اصلا انسان هات مدرن جلق نمی زنند يا اگر هم بزنند به کسی نمی گويند. خلاصه در این روند هتروسوشال کردن جامعه به قول نجم آبادی خورشيد ما هرچه بيشتر عمومی شد خاصيت های زنانه اش را از دست داد. ورشيد خانم پندار هم که گويا پشت زلفان افشان آقا شيره پنهان است و تشعشعات دلبرانه اش ناجور دارد جنسگونگی آقا شيره را انگولک می کند. رضا شاه فلان فلان شده شير ما را هندسی کرد اما هرگز مردانگی اش را کم و زياد نکرد. شير ژيان ایران کشور دلیران نمادی بوده است برای مردانگی شيرمردان ایرانی. این شير ما همه چيز بوده الا کونی! افسانه که ربطش داده بود به شيعه بودن پادشا هان صفوی و عشق شان به مولای متقيان اسدالّله ژيان امام علی. بی خود نيست که هرزگاهی دست این شیر مان شمشير دوسر، ذولفقار، هم داده اند که "نور خورشید ولایت تاجدار هشت و چار...لا فتا الا علی لا سیف الا ذولفقار".

این طرح پندار هم اگر کارش بگيرد (که کاش بگريد) می رود در ته سلسله شمايل های که در طول تاريخ برای شير خورشيد سمبل ایران دخت دليران و شيران طراحی شده است. این بار اما گويا جنسيت و مردانگی آقا شيره با زنانگی خورشيد خانم قاطی پاتی شده است و يک چيزی ساخته است مابين هردو. بدم هم نيست اصلاً. شايد وسط این همه گفتمان های ملی-فاشيستی مردسالارانه ای که با هر جام جهانی روانه بازار های تبليغاتی می شود همين شير ناناز يال سبز مان مبارزه بکند از نوع انفعالی.