skip to main
|
skip to sidebar
خانه
درباره من
تماس
برای رامین جهانبگلو-از مهر نوشت...
رامین عزیز، تورنتو و بر بچه های ایرانی تورنتو به تو دین دارند. همه می دانیم که تو با تلاش خود هستۀ اصلی یک جمع فرهنگی را در این شهر پایه گذاشتی که به حق همواره منسجم ترین و پرمایه ترین بوده و هست. "اگورا" ( در اصل نام میدان معروفی بوده در زمان یونان باستان که فلاسفه و مردم در آن برای مباحثه و تبادل افکار جمع می شده اند) مدیون توست.
در همان اولین و آخرین دیدار ما در واشنگتن تو مصرانه مرا به پیوستن به "اگورا" فراخواندی. آن روزها من سردرگم تر از آن بودم که به خود بیاندیشم. شاید تنها برای حفظ احترام به دعوت تو پاسخ گفتم. بگذار اعتراف کنم که شاید یافتن "اگورا" و پیوستن به آن یکی از بهترین اتفاقات پس از مهاجرتم بود. برای مدت های مدید تنها دلخوشی من و بسیاری از جوان های تازه مهاجر جمع هفتگی "اگورا" بود. جوانان تحصیلکردۀ ایرانی تورنتو با مشارکت در جلسات هفتگی "اگورا" زخم های غربت خود را تسکین می دادند. بحث های فرهنگی – اجتماعی داغ که گاه باحضور مهمانی افتخاری برگزار می شد و گاه بحث آزاد گروهی بود، همگی ما را از سراسر شهر در سرما و گرما به زیر سقف یکی از کلاس های کوچک دانشگاه تورنتو می کشاند. بحث ها ادامه می یافت و گاه درگروه کوچکتری به کافی شاپ روبروی دانشگاه می کشید و گاه حتی طولانی تر که به یکی از رستوران های اطراف دانشگاه ختم می شد.
"اگورا" برای ما محفلی بوده و هست که در آن تمرین دموکراسی همان چیزی که دغدغه ات بود کردیم. هفتگی دور هم جمع شدیم، حرف زدیم و شنیدیم، اززبان یکدیگر آموختیم، بحث کردیم، متقاعد شدیم، عصبانی شدیم وگاه حتی برای اثبات عقیدۀ خود پرخاش کردیم ولی هیچ گاه فکر نکردیم چون کسی با ما هم عقیده نیست دیگر در جمع شرکت نخواهیم کرد. این تمرینی بس با ارزش برای ما بود. "اگورا" باعث جمع شدن جوان های تازه مهاجر شهر گرد هم شد. دوستی های بسیاری از همین جلسات هفتگی آغاز شد. خوب است بدانی، "اگورا" باعث جوانه زدن علاقه های عاطفی جوانان شهر نیز شد که تعدادی هم به ازدواج و زندگی مشترک ختم شد. از سوی دیگر بسیاری نیز پس از تجربه و خطا دانستند که نمی توانند دوستان خوبی برای یکدیگر باشند و به آشنایی بسنده کردند ولی هیچ کدام از این دلایل مانعی برای حضور ما در زیر سقف کوچک کلاس دانشگاه نبوده و نیست. هستۀ اولیه بسیاری از حرکت های فرهنگی – اجتماعی داوطلبانۀ جوانان ایرانی مقیم تورنتو، "اگورا" بوده. هر کس بنا به معیارهای خود دوستان هم فکر خود را یافت و بار تنهایی را از شانه زمین گذاشت. باور کن اقرار نمی کنم. "اگورا" به جوانان تحصیلکردۀ ایرانی مقیم تورنتو بسیار خدمت کرده و می کند
رامین عزیز، می دانم که در سال های اخیر در ایران نیز بسیار تلاش کرده ای تا جوانان را به گرد مباحث فلسفی، فرهنگی و اجتماعی فراخوانی. خسته نباشی.... دستمزدت این نبود ولی بدان هرکس در ایران قدمی مثبت و ماندگار در طول زندگی فرهنگی خود برداشته، آب خنکی هم نوش جان کرده. بدان آنچه امروز بر سرت آمده، ارزش تلاش ها و خدماتت را صد چندان خواهد کرد.
از لحظه ای که خبر دستگیری ات علنی شد، "اگورا" با نام تو بمباران شد. همه در صدد پشتیبانی و حمایت هستند. با هم مشورت می کنند و نظرهای گوناگون رد وبدل می شود. برخی به واکنش سریع معتقدند و برخی به سکوت....کمبود اطلاعات همگی را دست بسته کرده است. دیشب ، هنگامی که ایمیل ها را مرور می کردم، احساساتم به خروش آمد . وقتی حس کردم که تعدادی از اعضا نه به دلیل بی توجهی یا کوتاهی بلکه به دلیل بی تجربگی در گذراندن این لحظات در زندگی شخصی، پیشنهاد سکوت و دست به عصا راه رفتن را داده بودند به خود لرزیدم. چند تجربۀ دیگر را باید پشت سر بگذاریم تا باور کنیم آنچه زندانی و خانواده اش بیان می کنند آن چیزی است که زندانبانان می خواهند؟!!!! آنقدر دلم گرفت که گریستم. من و آنانی که متأسفانه در زندگی شخصی خود زهر تلخ این روزها را زیر دندان مزه مزه کرده ایم، قواعد این بازی نا عادلانه را با جان و دل می شناسیم.
من می دانم همسر و مادر تو چه روزگاری را می گذرانند. آن ها تنها به تو می اندیشند و وحشت و هراس و تهدید وخفقان سایه ای است سنگین بر زندگی شان. چگونه می توان از همسرت انتظار داشت که حرف بزند!!!! گریۀ او مهمترین دادخواهی و درخواست کمک است. او با گریستن می گوید می ترسد، می گوید نمی تواند یا نمی خواهد حرف بزند و می گوید فریادش در گلو خفه شده .... مگر همسر تو چندبار تابه حال همسر زندانی آزادی بیان و عقیده بوده؟؟؟ که استخوان هایش لابه لای چرخ های سنگین خانوادۀ زدندانی بودن، نرم شده باشد؟؟؟ به زودی خواهد آموخت همان طور که دیگران آموختند ولی امروز باید به او فرصت داد و دیگران باید برخیزند. فردا او در کورۀ جانسوز این راه، پخته تر از ما خواهد شد....
آنگاه که از خواندن نکات مختلف برای واکنش در مقابل دسگیری تو به ستوه آمدم، به خاطر آوردم که این محصول تلاش توست. تبادل آزادانۀ عقیده و تمرین دموکراسی...انصافا که خوب آموختیم!!!
می دانم که امروز دغدغۀ آزادی تو بسیاری را دل مشغول کرده. آزادی که حق مسلم انسان است. انسانی که عقیدۀ صلح جویانه و آزاد منشنانۀ خود را در نوشتار و گفتارخود بلند بلند فکر کرده است. آزادی که نبود آن حقوق شهروندی انسان را مخدوش می کند و پایه های قواعد حقوق بشر را لرزان می کند.
Newer Post
Older Post
Home
شهر فرنگ
شهر باریک
FriendFeed
سیبیل در فرندفید:
مطالب
کامنتها
باج سیبیل
Subscribe to RSS headline updates from:
Powered by FeedBurner
مخزن السيبيل
►
2015
(1)
►
May
(1)
►
2010
(1)
►
September
(1)
►
2009
(37)
►
October
(2)
►
July
(1)
►
June
(2)
►
May
(3)
►
April
(6)
►
March
(10)
►
February
(3)
►
January
(10)
►
2008
(147)
►
December
(13)
►
November
(14)
►
October
(9)
►
September
(11)
►
August
(20)
►
July
(5)
►
June
(11)
►
May
(10)
►
April
(17)
►
March
(8)
►
February
(10)
►
January
(19)
►
2007
(178)
►
December
(9)
►
November
(9)
►
October
(8)
►
September
(9)
►
August
(12)
►
July
(15)
►
June
(12)
►
May
(23)
►
April
(27)
►
March
(30)
►
February
(12)
►
January
(12)
▼
2006
(253)
►
December
(31)
►
November
(23)
►
October
(24)
►
September
(21)
►
August
(30)
►
July
(14)
►
June
(9)
▼
May
(26)
تقدیم به استاد شاعر نیک آهنگ کوثر به خاطر عمق کـُس...
خدا الهی پدر جمهوری اسلامی را بيامرزد که این مغز ه...
Haloscan commenting and trackback have been added ...
عصر مردان، عصر شیران(سماور) یاد بادمن عاشق این طرح...
يک بار داشتم برای يک بابايی تعريف می کردم که فلان ...
و اندر فوايد مدرنيته و پول تازه به جيب زدن اینکه د...
ملت من سر این جريان کاريکاتور که همشهری ها قاط زده...
لوگو کرتسی نگفتنی هابهمن گفته این نامه ای رو که بر...
پتيشن برای آزادی رامين را امضا کنيد.
فرح خانم نخوانند. بقيه هم به تخمکم!کامپيوتر عيالst...
اهالی تورنتو بدانيد و آگاه باشيد که دوستان عزيز آگ...
Haloscan commenting and trackback have been added ...
و من پسر عمه ای دارمبا بينی تيزو چشمان ريزکه هرگز ...
ملت وات-د-فاک...ساعت چهار صبح به وقت اینجاست و هوا...
يک شاعر مورد علاقه دارم اون هم احمد رضا احمدی . مع...
مادر معنوی ام و "م" (آخر این هم شد اسم که برای این...
مهرم حلال جونم آزاد: عيال هم عيال مهندسبابا ملت من...
به اسم ملت پدر ملت را درآوردن!
نقد مارکسيستی عيال ما بر ما...خيلی هم پرت نگفته اس...
رامين در بيمارستان است. این هم منبع از سی بی سی کا...
پست قبلی را برداشتم برای اینکه ديشب احساساتی شدم و...
رامين را در فرودگاه گرفته اند وقتی از سفر هند بر م...
سکوت به ضرر جهانبگلو است، حتی اگر مادرش خلاف آن را...
وبلاگ بچه های دانشجو در تهران برای آزادی رامین.
برای رامین جهانبگلو-از مهر نوشت...
رامین ج-بگلو رو گرفتن؟
►
April
(12)
►
March
(17)
►
February
(11)
►
January
(35)
►
2005
(296)
►
December
(10)
►
November
(13)
►
October
(9)
►
September
(11)
►
August
(12)
►
July
(19)
►
June
(39)
►
May
(34)
►
April
(30)
►
March
(25)
►
February
(22)
►
January
(72)
►
2004
(46)
►
December
(46)
امکانات