يکی از شواهد بسيار که اين آقای توکای مقدس از کم نظير ترين آدم هاست:

سال پنجاه و نه یا شصت بود و دانشگاه ها به خاطر انقلاب فرهنگی تعطیل بودند و جوان ها بیشتر به سیاست فکر می کردند و گروه های سیاسی از چپ و راست فعالیت علنی داشتند. دوستان دوران کودکی و نوجوانی بعد از انقلاب هرکدام به سمت و سویی گرایش پیدا کرده بودند و همه تلاش می کردند تا برای ایدئولوژی خود یارگیری کنند. من اما از سیاست می ترسیدم و خواندن ادبیات را به کتاب های سیاسی ترجیح می دادم و مدتی بود شیفته ی صادق هدایت شده بودم؛ هدایت در آن زمان بین گروه های سیاسی، از راست و چپ، محبوب نبود و همه متفق القول بودند که خواندن کتاب های این خورده بورژوای غربزده باعث یأس و گمراهی جوانان می شود و آنان که افراطی تر بودند داستان های ابلهانه ای از رفتارهای صادق هدایت در خلوت خانه اش تعریف می کردند که به نظرم هیچ باورکردنی نبود