ثمين مرد
و خدا را شکر که من خبر را در بی بی سی نخواندم. "بيست و نه اسفند مرده، ملت تازه امروز فهميدن" دوستم گفت."چهل سال بدبخت بغل ايران بود و حالا بی همه چيزا پيام می دن که فقدان ثمين باغچه بان ضايعه ست!" اينها رو رفقيم تايپ می کرد و من اشک می ريختم. توی کله ام می خواندم:
اين آدم برفی
جلوی تنور
بس که نون پخته
آتيش گرفته
کی ديده که برف
آتيش بگيره
آفتاب فرودين برف ها رو شسته
به رفيق ام می گويم: "فلانی اين پدر ما رو در آورد با اين رنگين کمان. بچه اي که صبح تا شب به اين فکر کنه که "کی ديده که برف آتيش بگيره" که ديگه هيچوقت آدم عادی نمی شه!"
ثمين باغچه بان اولين کسی بود که عزيز نسين را به فارسی ترجمه کرد. من ترجمه اش را از پدر بزرگ ام گرفتم و خواندم و زندگی ديگر هيچوقت مثل قبل نبود. آن هم در آن فرهنگ مزخرف دور من که هيچ چيز هيچوقت خنده دار نبود و همه چيز جدی جدی بود و صادق هدايت کتاب هايش افسره بودند و عامل خودکشی جوانان! ده سال داشتم شايد، همه اتفاق های زندگی من بعد از آن روز به طرز دلنشينی مضحک شدند. نگاه طنز ام به دنيا را من مديون ثمين باغچه بان ام. ثمين من را از سه چهار سالگی وارد راه بی برگشت کرد!
بخوانيد:
ديگه نوروز تو راه نیست...
بشنويد:
ديگه نوروز تو راهه...