همسر خدیجه مقدم:به جای دستبند باید به دستهای همسرم بوسه بزنند


اين عکس اعصاب من را بهم ريخت. عکس دستبند زده خديجه مقدم با صورت نيم رخ کريه مامور اطلاعاتی. به خودم آمد و گفتم که "ما يادمان رفته که اين آدم های شريف در آن مملکت با چه آدم هايی بايد سر و کله بزنند و چه توهين های ببينند که کار "درست" را انجام دهند!"


این اولین بار نیست که همسرم را بازداشت می کنند :
چندین بار او را از پلیس امنیت احضار کردند و رفت و پاسخ هم داد. او فعال جنبش زنان، عضو کمیته مادران کمپین، عضو مادران صلح، فعال محیط زیست و موسس تعاونی های زنان خود سرپرست و توانمند سازی زنان است و در بسیاری از فعالیت های انجام شده برای بازسازی بم و بهبود وضعیت زنان در این منطقه مشارکت کرده است. هربار که یکی از بچه های کمپین را بازداشت می کنند او و مادران دیگر برای آزادی آنها بسیار تلاش می کنند . همین چند روز پیش به همراه خانم عبادی دیداری نوروزی با خانواده فعالان دانشجویی و کارگری و خانواده زهرا بنی یعقوب داشتند. او تمام زندگی اش را صرف برابرخواهی و صلح خواهی کرده است . واقعا باید به جای دستبند به دستهای این زن بوسه بزنند.

آسیه عزیز:
خبر دستگیری خانم مقدم عزیز ما، در بهت و حیرتم فرو برده است. او را سالهاست که می شناسم. از اولین سال دانشجویی ام و عضویت در جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست. او را تا سالها تنها فعال محیط زیستی می دانستم. زنی جسور و نیک اندیش که در عین حال همیشه آرام حرف می زند. مهربان است و وقتی می خندد با خودت می گویی محال است این زن، دشمنی هم در زندگی اش داشته باشد.
آخرین بار که دیدمش پشت درهای زندان اوین بود. در شبی که باید راحله و نازنین را اعدام می کردند. در هوای آن شب سرد زمستان اوین، از تلاشش برای گرفتن رضایت از اولیاء دم گفت. در برف و بوران راهی روستایی در استان اردبیل شده بود و گرچه با دست خالی برگشته بود ولی هنوز دلی پر از امید داشت. از زندگی راحله گفت. و از زندگی خیلی از زنانی که زیر لایه های سنگین مرد سالاری له می شوند و گاه مثل راحله صبرشان تمام می شود و زندگی شان به سرنوشت یک متر طناب گره می خورد. چنان که سرنوشت محتوم راحله، گره خورد.