شب اش خانه
در راه خانه به عيال گفتم بابا این طرف هم هيچی موسيقی بارش نيست فکر می کنند يک گروه فکستنی کيوسک که همان دايرستريت قلابی است را راه انداخته اند موسيقی حاليشان می شود...این طرف نامجو خداست.
گذشت و بعد از چند روز مصطفی لطف کرد و چندين آهنگ ديگر را برايم فرستاد و ديدم به جان شما هر کدام را ده ثانيه هم نمی توانم تحمل کنم. گذشت این "زلف بر باد مده" با آکتورسی خانم مير ابراهی بعد از "بی سيرت شدن" ایشان و بر باد رفتن حيثيت عمومی شان و به جان عزيز تان من آنقدر از آن ويديو احمقانه حرص خوردم که دور روز طول کشيد تا من به طور کامل و بدون فحش دادن و خاموش کردن کامپيوتر-فقط و فقط به نيت تحقيقات- توانستم تمام وديو را ببينم.
موسيقی و شعرش به کنار اگر بخواهيم نقد فرهنگی بکنيم شما تصور کنيد که زنی با عامليت کامل تشريف ببرد و برود و با همراه و شريک جنسی خود به گايمان مشغول شود و فيلم گايمان توسط شريک نامرد او لو برود و در مقابل چشمان اذهان عمومی طرف بی سيرت شود و همراه با تن زن اذهان عمومی هم گاييده شوند تا لحظه ای، ثانيه ای اذهان عمومی به این فکر کنند که آن زن که بر روی مردی نشسته بود و خرامان بالا و پايين می رفت گاييده که نمی شد هيچ تمام ما را هم به گا خواهد داد.
زهی خيان باطل....
بنده اميد وار بودم که بعد از وديو سکسی خانم مير ابراهيمی ما موج تحليل ها و تفسير ها را در باب جنسيت و جنسگونگی زنان داشته باشيم که به لطف آقای نامجو آب توبه بر سر آز زن بی سيرت شده ريخته شد و در يک موزيک وديو جواد در حالی که خانم مير ابراهيمی عشوه شتری های معصومانه نثار اذهان عمومی می کردند نامجو با صدای بز خواند:
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنياد نکن تا نکنی بنيادم
و خلاصه همان طور که ساليان سال است که ما کلی سايه سر داريم که برايمان غيرتی می شوند، نگران می شوند، خودکشی می کنند، چاقو کشی می کنند، و نهايت شعر می گويند، این بار محسن نامجو سايه سر خانم میر ابراهيمی شد و خواند:
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
شره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
و خوب نهايتاً هم:
يار بيگانه نشو... وگرنه...می زنم خوار مار دهن جنده
ای بابا بگذريم...*
رفيق شفيق مان آيدا خانم هم در این باب قبلاً نوشته بود.
توکای مقدس هم امروز نوشته است: قبری که بهش می خندی!!
عيال هم در کامنت دونی آيدا مقاله مانندی نوشته که عيناً اینجا می گذارمش...حقوق کپی رايتی اش را به جای جهاز به من بخشيده است.
درباره محسن نامجو، یا گفتار در روش
کاوه پزشک برای کامنتدونی وبلاگ پیاده....25 جون 2007
ظاهرن چیز غریبی در مورد این موسیقی وجود دارد. هنرمند مربوطه در یکی دو مصاحبه برای توضیح دادن این امر غریب ادعا کرده است کارهایش را باید در چارچوب زیبایی شناسی خاصی فهمید که او نام آن را «پست مدرن» گذاشته است. دراینجا حسی به ما میگوید که بغرنج (پرابلمتیک) ی در کار است. بدی هم که نیست که ما از آنجا که بیکار هستیم و کار و زندگی نداریم سردرآوریم که بغرنج مربوطه دقیقا از کجا آب میخورد.
نامجو درین مصاحبه تا آنجا که به کار ما مربوط است استدلالهای زیر را میکند:
نامجو میگوید:
مثلا قطعهای الان مدنظرم هست روی یک شعر حافظ است با این ریتم: «زآن یار دلنوازم/ شکریست با شکایت/ گر نکتهدان عشقی/ بشنو تو این حکایت». کاری که من ساخته بودم براساس یکسری بازیهای زبانی با شعر حافظ بود. اینطوری: «زآن یار/ زآن یار/ زآن یار/ زآن یار دلنوازم/ شکریست با شکایت/ در زلف/ در زلف/ در زلف چون کمندش/ ای دل مپیچ کانجا/ سرها/ سرها/ سرها بریده/ بی/ سرها بریده/ بینی/ سرها بریده بینی/ بیجرم و بیجنایت». این تاکیدی که روی کلمات هست، بخاطر رساندن بیشتر و اغراقآمیزتر معنای شعر حافظ است
استدلال نامجو به عبارت دیگر ازین قرار است: چند بار تکرار کردن چند کلمه در یک مصراع از شعر حافظ یک «بازی زبانی» است. «بازی زبانی» معنای شعر حافظ را «بیشتر» و «اغراق آمیزتر» میکند.
این استدلال اگر بی معنی نباشد بسیار سطحی است. نامجو توضیح نمیدهد این «بازی زبانی» که تنها عبارت از چندبار تکرار کردن قسمتی از یک شعر کلاسیک است دقیقا چیست. در واقع نامجو یک مفهوم را (بازی زبانی) بدون هیچ توضیحی تنها به قصد منکوب کردن مخاطب به میان حرف اش پرتاب کرده است بی آنکه معنی آنرا و مهمتر ارتباط ساختاری آنرا با استدلال اش مشخص کند.
به عبارت دیگر نامجو به «فرم» توجه دارد نه «محتوا». و میخواد شعر حافظ را از محتوا خالی کند. این وسط فقط معلوم نمیشود که کار نامجو «بازی زبانی» برای اغراق آمیز کردن معنی شعر حافظ است یا از معنی خالی کردن شعر حافظ. طبعا «بازی زبانی» آقای نامجو نمیتواند در آن واحد هم از معنا خالی کند هم معنا را اغراق آمیز و بیشتر سازد. اگر فرض کنیم که نامجو نظرش را نسبت به پاراگراف بالا عوض کرده هم معلوم نیست که چند بار تکرار کردن یک قسمت از شعر حافظ چطور قرار است آنرا از معنی خالی کند یا از معنی خالی کردن شعر حافظ اصلا چه ارزش زیبایی شناختی یا فلسفی یا اجتماعی یا...دارد.
[در توضیح شقایق نورماندی از آن تو/ عقاید نوکانتی از آن من] با سهتار آن را اجرا کردم. این کار ملودیاش و طرح موسیقیاییاش شبیه چندتا از کارهای دیگر است. یعنی در مایه دشتیست و تلفیقشدن گام دشتی و شور با یکیـدوتا گام غربی و همچنین شور. شعرش هم طی مسافرتی یکدفعه، در سال ۲۰۰۳ آمد. در شعر هم عقاید است، «عقاید نوکانتی از آن من/ شقایق نرماندی از آن تو». بطور کلی یکجوری بیان عقل و عشق است. هرچی که مربوط به عقل و اندیشه است مال من و هرچی که دلیست و احساسی، مثل یک گل شقایق، مال تو.
مثلا توی یک کاری به اسم «گیس» که از ساختههای جدیدترم است یک کار اینطوری انجام دادهام. ما همیشه تعبیر زلف آشفته را در ادبیات زیاد داشتیم، «زلف آشفتهی معشوق» خیلی به کار رفته یعنی حافظ اصلا رو به معشوقهاش میگوید:«زلف آشفته و خویکرده و خندان لب مست»، ولی هیچکس به این فکر نمیکند که خب، در کنار این زلف آشفته امروز ما میتوانیم به زلف صاف و صوف هم فکر کنیم و زلف صاف و صوف هم عاملش چی هست، سشوار.
----------------
*دوستان در کامنت دونی متذکر شدن که عکس ها و فيلم عشوه شتری خانم مير ابراهيمی بدون اجازه نامجو به قصد دوباره با سيرت کردن خانم مير ابراهيمی این بار توسط سايت تهران اونيو صورت گرفته. بنابر این نقد فمنيستی/فرهنگی/نشانه شناختی/آب حوض کشی بنده به این سايت بر می گردد.
در ضمن اون يارو ها که باهاش آدم روی تکست رو خط می کشن رو چه جوری می شه؟