من خيلی بچه بودم که يادم می آيد يک چند جاسوس آمريکايی را در ایران گرفته بودند و اصلاً يادم نمی آيد کی و چه سالی. تنها چيزی که يادم هست این که وسائل جاسوسی آنها را همراه خودشان آورده بودند در تلوزيون و به مردم نشان می دادند. شايد آن روز اولين روز زندگی من بود که يک دل سير و برای اولين بار کاملاً آگاهانه به ريش دولت مرکزی کشورم خنديدم. نصف وسائل جاسوسی بسيار زياد پيچيده ای که مامور اطلاعات به در مقابل دوربين به مردم نشان و با هیجان توضيح می داد در خانه ما يافت می شد. از جمله يک راديو دکمه ای (رويش پر از دکمه مکمه بود و سايز کتاب جيبی بود) که من يادش به خير شب های زيادی را با آن مشغول عمليات جاسوسی بودم. مادر بزرگ ام بيوک خانم عاشق این بود که ما در شمال برايش راديو يا تلوزيون باکو را بگيرم تا به موسيقی آذربايجانی گوش کند. چه شب ها که من سيم لخت به آنتن این راديو جاسوسی ام وصل کرده و در بالکن خانه مان در انزلی به دنبال موج بهتری از راديو باکو حرکات مضحک کردم. در تمام این سال ها با خودم می انديشيدم که آی عشق می کنم اگر الان من را به عنوان جاسوس کا گ ب بگيرند.
تا کيان تاج بخش باشد که با راديو بلند نشود برود ایران در همان آپارتمان مادرش در مانهتان بماند و درسش را بدهد و کاری به کار دنيای اطرافش نداشته باشد.
-------
برای مدرک جمع کنی هم که شده يک آدم خيری پيدا شود این عکس کارت شناسايی حسين، که از طرف موسسه خيانت کار هيوس (دهنده بودجه نجس هلندی که حسين فعالين زنان را محکوم به نان خوری از آن کرد) به او داده شده است برای شرکت در کنفرانسی در تونس، را يک جايی محکم نگه دارد که بعداً به دردما که نه اما بلکه به درد آقايان خورد. خلاصه ما برای وطن پرستی همه کاری می کنيم. (ممنون از جواد آقا غربتی که این عکس را يافته است).