زن زيادی خلاقيت کم
نوشته زير به بهانه سخنرانی خانم تهمينه ميلانی در تورونتو است. درباره فيلم جديدشان "زن زيادی" نوشته ام. اگر می خواهيد فيلم را ببينيد، نوشته را نخوانيد. اين هم آدرس سخنرانی .
جعفر پناهی که فيلم دايره را ساخت در هر مصاحبه اي که من خواندم گفت: "اين فيلم فمنيستی نيست." من فيلم را سه بار ديدم و هر بار گفتم: "به اين می گويند ادبيات فمنيستی، هنر فمنيستی، فيلم فمنيستی." همان روز های فيلم دايره يادم هست که یکی دو نفر از استاد های دانشگاه مان شديداً کفری شده بودند که اين دايره چرا از تلاشهای زنان ايرانی و موفقيت هاشان نمی گويد. چرا دايره چهره اي از زنان ايرانی نشان می دهد که با واقعیت ها همخوانی ندارد و فقط کلیشه های غربی در مورد زنان مسلمان را ثابت می کند؟ چرا فيلم دايره زنان بسيار قدرتمند ايرانی را که بدون هيچ حمايتی در دهن مردسالاری چندين هزار ساله می زنند را نشان نمی دهد؟ من که حوصله خنگ بازی در فمنيسم را ندارم، دعوايم اين بود که آخر شما از هنرمند، نويسنده، کارگردان، انتظار داريد که هنر خودش را تبديل کند به وسيله اثبات تئوری های آکادميک شما؟ اگر کسی خواست در مورد زنان ايرانی فيلم بسازد باید تمام مشکلات را بيان کند، يا هيچ؛ تمام موفقييت ها را نشان دهد، يا هيچ؛ و يا به عبارتی خلاقيت هنری اش را کامل و تام در اختيار دانسته های اجتماعی-سياسی شما بگذارد تا که تبديل شود به يک فيلم احمقانه و کليشه ای همچون "زن زيادی".
زن زيادی، نماينگر خلاق نبودن يک کارگردان فمنيست است که تنها هدفش از فيلم ساختن مطرح کردن مشکلات زنان ايران است . تهمينه ميلانی تمام خواص يک فيلم خوب را فدای هدفش که ز برابری بين زن و مرد است می کند. اما اين برابری از نوع کليشه های موجود در ذهن مادران ماست. از همان نوعی که در آن مردان يا خيانتکارند يا خنگ. اگر زرنگ باشند در اولين فرصت به تنها زنشان خيانت خواهند کرد چرا که می توانند و قانونی هم می توانند. پس به مردهای زرنگ اطمينان نتوان کرد و بايستی ايشان را دو چشمی پاييد. آنها هم که به زنانشان خيانت نمی کنند آدم های خوب و خنگی هستند که يافت می نشوند يا که فنا می شوند. دو کاراکتر مرد موجود در فيلم از اين دو نوع اند. يکی دلال صفت زنباره عیاش است و آن يکی مردی ساده و پاک دامن. در مقابل هر کدام از اين مردها هم محض رعايت برابری زنی تعبيه شده پاک و آن ديگری ناپاک. جالب از همه ديدگاه قضاوت گونه خانم ميلانی در مورد مساله پاکی و عدم پاکی است. مرد ناپاک ذاتاً ناپاک است او را از زندگی خفت بارش گريزی نيست. زن ناپاک اما از ناپاکی مردان است که ناپاک شده. او ذاتاً پاک است و در نهايت هم به ذاتش باز خواهد گشت. و اما ملاک ناپاکی چيست جز خيانت در امر مقدس زناشوشی که البته اين نوع خيانت مختص مردان است و تنها متهم زن به خيانت نيز در آخر فيلم بی گناهی اش ثابت می شود.
جدا از رابطه سطحی بين کارکتر ها، ميلانی سعی کرده قسمتی از مشکلات يک زن ايرانی را به نمايش بگذارد. زن ايرانی که استقلال مالی دارد برای حفظ آبرو هنوز اسير شوهر عياشی است که دوستش ندارد. زنی که بخاطر فقر و محروميت تن به ناپاکی داده!!! زنی که بخاطر ناموس به قتل رسيده. و در مقابل شخصيت های زن داستان مردانی وجود دارند، نه شخصیت هایی که مردند. مردی که به خاطر کمبود های جنسی دوران جوانی عياش است و به زنش خيانت می کند. مردی که از ترس خيانت زنش او را به قتل رسانده.
در تمام فيلم دو دستگی کارکترها به زن و مرد کاملا مشخص بود. شخصيت مردان فيلم تنها در گرو زنان هست که معنی پيدا می کند و مردان فيلم از عدم شخصيت پردازی رنج می برند. و آنچه بيننده از شخصيت مردان دستگيرش می شود بيش از آنچه من اينجا نوشته ام نخواهد بود. اين نوع نگرش کليشه اي به رابطه زنان و مردان در را به روی خلاقيت هنری و شخصيت پردازی می بندد.
در تمام طول فيلم خانم ميلانی سعی می کند که درس اخلاقی فيلم را به بيننده تحميل کند. و نتيجه اخلاقی فيلم چيزی نيست جز اينکه زنان ذاتا خوبند و مردان بد . زن خوب آن است که کار کند از برای استقلال مالی و پاک دامن باشد و اين پاک دامنی را به کودکانش بياموزد. مرد خوب آن است که که به زن خوب و پاک دامن احترام بگذارد و به او خيانت نکند و حق و حقوق زن خوب را پايمال نکند. و آن زن که پاک دامن نيست بخاطر وجود مردان است که ناپاک است و آن زن سعی کند هرچه سريعتر دامنش پاک کند که حق و حقوقش رعايت شود. و اگر پاک نباشد، مر او را حقی نیست.
ژانرای زن زيادی، درامای هيجان انگيز است. ولی نه درامايش اشک آدم را در می آورد، نه از هيجانش قلب می ايستد. تازگی ها يک فيلم حقوق زنانی در همين ژانرای درامای هيجان انگيز ديدم که واقعا شاهکار بود. فيلم محصول استراليا است و داستان يک زن خانه دار ميانسال است که در روز تولد شوهرش برای او هديه اي جز يک ویديو با بازی زن ندارد. الکساندريا تمام مشکلاتی را که خانم ميلانی در چند کاراکتر خلاصه کرده يکی پس از ديگری در بر می گيرد. فيلم پروژه الکساندريا شخصيت پردازی را که فيلم ميلانی ندارد به بهترين شکل ممکن داراست. تمام فيلم پروژه الکساندريا در يک اتاق، با سه بازيگر فيلم برداری می شود. تمامی نکات اجتماعی که مد نظر خانم ميلانی هست در فيلم پروژه الکسانديرا با خلاقيت بی نظيری گنجانده شده است. شايد فردا يک دی وی دی از اين فيلم را برای ميلانی هديه بردم. حتما اين فيلم را ببينيد ولی انتظار نداشته باشيد که لذت ببريد.
زن زيادی، نماينگر خلاق نبودن يک کارگردان فمنيست است که تنها هدفش از فيلم ساختن مطرح کردن مشکلات زنان ايران است . تهمينه ميلانی تمام خواص يک فيلم خوب را فدای هدفش که ز برابری بين زن و مرد است می کند. اما اين برابری از نوع کليشه های موجود در ذهن مادران ماست. از همان نوعی که در آن مردان يا خيانتکارند يا خنگ. اگر زرنگ باشند در اولين فرصت به تنها زنشان خيانت خواهند کرد چرا که می توانند و قانونی هم می توانند. پس به مردهای زرنگ اطمينان نتوان کرد و بايستی ايشان را دو چشمی پاييد. آنها هم که به زنانشان خيانت نمی کنند آدم های خوب و خنگی هستند که يافت می نشوند يا که فنا می شوند. دو کاراکتر مرد موجود در فيلم از اين دو نوع اند. يکی دلال صفت زنباره عیاش است و آن يکی مردی ساده و پاک دامن. در مقابل هر کدام از اين مردها هم محض رعايت برابری زنی تعبيه شده پاک و آن ديگری ناپاک. جالب از همه ديدگاه قضاوت گونه خانم ميلانی در مورد مساله پاکی و عدم پاکی است. مرد ناپاک ذاتاً ناپاک است او را از زندگی خفت بارش گريزی نيست. زن ناپاک اما از ناپاکی مردان است که ناپاک شده. او ذاتاً پاک است و در نهايت هم به ذاتش باز خواهد گشت. و اما ملاک ناپاکی چيست جز خيانت در امر مقدس زناشوشی که البته اين نوع خيانت مختص مردان است و تنها متهم زن به خيانت نيز در آخر فيلم بی گناهی اش ثابت می شود.
جدا از رابطه سطحی بين کارکتر ها، ميلانی سعی کرده قسمتی از مشکلات يک زن ايرانی را به نمايش بگذارد. زن ايرانی که استقلال مالی دارد برای حفظ آبرو هنوز اسير شوهر عياشی است که دوستش ندارد. زنی که بخاطر فقر و محروميت تن به ناپاکی داده!!! زنی که بخاطر ناموس به قتل رسيده. و در مقابل شخصيت های زن داستان مردانی وجود دارند، نه شخصیت هایی که مردند. مردی که به خاطر کمبود های جنسی دوران جوانی عياش است و به زنش خيانت می کند. مردی که از ترس خيانت زنش او را به قتل رسانده.
در تمام فيلم دو دستگی کارکترها به زن و مرد کاملا مشخص بود. شخصيت مردان فيلم تنها در گرو زنان هست که معنی پيدا می کند و مردان فيلم از عدم شخصيت پردازی رنج می برند. و آنچه بيننده از شخصيت مردان دستگيرش می شود بيش از آنچه من اينجا نوشته ام نخواهد بود. اين نوع نگرش کليشه اي به رابطه زنان و مردان در را به روی خلاقيت هنری و شخصيت پردازی می بندد.
در تمام طول فيلم خانم ميلانی سعی می کند که درس اخلاقی فيلم را به بيننده تحميل کند. و نتيجه اخلاقی فيلم چيزی نيست جز اينکه زنان ذاتا خوبند و مردان بد . زن خوب آن است که کار کند از برای استقلال مالی و پاک دامن باشد و اين پاک دامنی را به کودکانش بياموزد. مرد خوب آن است که که به زن خوب و پاک دامن احترام بگذارد و به او خيانت نکند و حق و حقوق زن خوب را پايمال نکند. و آن زن که پاک دامن نيست بخاطر وجود مردان است که ناپاک است و آن زن سعی کند هرچه سريعتر دامنش پاک کند که حق و حقوقش رعايت شود. و اگر پاک نباشد، مر او را حقی نیست.
ژانرای زن زيادی، درامای هيجان انگيز است. ولی نه درامايش اشک آدم را در می آورد، نه از هيجانش قلب می ايستد. تازگی ها يک فيلم حقوق زنانی در همين ژانرای درامای هيجان انگيز ديدم که واقعا شاهکار بود. فيلم محصول استراليا است و داستان يک زن خانه دار ميانسال است که در روز تولد شوهرش برای او هديه اي جز يک ویديو با بازی زن ندارد. الکساندريا تمام مشکلاتی را که خانم ميلانی در چند کاراکتر خلاصه کرده يکی پس از ديگری در بر می گيرد. فيلم پروژه الکساندريا شخصيت پردازی را که فيلم ميلانی ندارد به بهترين شکل ممکن داراست. تمام فيلم پروژه الکساندريا در يک اتاق، با سه بازيگر فيلم برداری می شود. تمامی نکات اجتماعی که مد نظر خانم ميلانی هست در فيلم پروژه الکسانديرا با خلاقيت بی نظيری گنجانده شده است. شايد فردا يک دی وی دی از اين فيلم را برای ميلانی هديه بردم. حتما اين فيلم را ببينيد ولی انتظار نداشته باشيد که لذت ببريد.
*******************************************
نقد بسيار توپ صابره از فيلم زن زيادی را بخوانيد. من هروقت حوس نقد فيلم می کنم، هميشه هراس دارم که جايی را نفهميده باشم و خودم را ضايع کنم!اما ظاهرا اهل فن نيز با ما هم عقيده اند...خوب خدا را شکر!