نيک آهنگ زنگ زده می گه که با حقيقی و چند نفر ديگه صحبت کرده، ظاهرا قراره روزه بگيريم. بهش می گم: «مرد مؤمن، شما ايمان داری من که ندارم چه جوری روزه بگيرم؟» می گه: «روزه سياسی می گيری، روزه ميگيری بی نماز بخاطر اکبر که خودش نماز خوان هست.»بهش ميگم: «بابا من و تو می دونيم روزه چيه، کانادايی ها و آمريکايی ها رو بايد سه ساعت بهشون توضيح بديم تا بفهمند. بيا همون اعتصاب غذا کنيم.» حالا نيک آهنگ رفته تا ساعت سه فکر کنه ببينه چی کار می خواهد بکنه. چند وقت پيش اين پيشنهاد رو به چند نفر دادم. گفتم يکی از اتاق های دانشگاه تورونتو را رزرو کنيم. از هنرمندان شهر بخواهيم که بيايند به مدت بيست و چهار ساعت در کنار هم بدون اينکه لب به غذا بزنّد کار کنند. در کنار هم هرکس به هنر خود بپردازد. بعد هم آثار هنری شون رو برای کمک به خانوادگان زندانيان سياسی به فروش بگذاريم. نيک آهنگ ميگه اين خيلی تدارکاتش طول می کشه«....بايد زودی کاری کنيم!» شما نظری پيشنهادی نداريد؟
خدا الهی اين
مهدی جامی را برای بلاگستان حفظ کنه. هميشه وقتی درد وجود همه را می گيره، مهدی مرهم و همراهه. نوشته اش را بخوانيد
چرخه باطل سرخوردگی و مجازات تفاوت
حجاب و تفاوت