عکس های زرتشتيان ايران را در بی بی سی خاوميانه از دست ندهيد.
من هنوز نفهميدم که چرا زرتشتيان ايران مردگانشان را خاک می کنند. اصولا بر مبنای آيين زرتشتی مردگان را در کوه می گذارند تا که جسد غذای لاشخورها شود. پارسی های هندی هنوز هم به اين طريق برای مردگان خود مراسم بر گذار می کنند. کسی در اين مورد چيزی می داند؟ آيا به لاشخور سپردن مردگان در ايران ممنوع است و اگر هست از کی؟
زن ترک که برای تحقيقات چند ماه پيش به يک معبد زرتشتی سر زده بود، از بی اطلاعی کلی مردم در مورد زرتشتيان و عقایدشان مي گفت. آيدا که با چند نفر ديگر با يکی از موبدان زرتشتی قرارکی داشت، تعريف می کرد که يک دانشجويکی هم با دوربین در جلسه حضور داشته و قصد ربط دادن اسلام و دين زرتشتی را داشته و معتقد بوده که در اين مساله تحقيقات کافی نشده است. بگذريم که اين شرق شناس های عمری است که دارند دواليزم زرتشتی را در تمام اديان دنيا پيدا می کنند. ظاهرا طرف هيچ چيز جز فروهر انداختن زرتشتی بودن نمی دانسته و بسی کفر آيدا را در آورده.
در بيست و شش سالی که از زندگی من و پيروزی انقلاب اسلامی عزيزمان می گذرد به هزار و يک دليل که که يافتنش کار مردمشناسان است، ايران قبل از اسلام بسی خاطر خواه پيدا کرده است. دين زرتشت هم بر همين اساس کلی طرفدار پيدا کرده. فقط به يکی نقره فروشی در يکی از بازارهای سنتی ايران تشريف ببريد و موج فروهر ها، سربازان هخامنشی، سنگ های پاسرگاد و,...مشاهده کنيد
من فکر می کنم که اين نوعی واکنش به اسلام سياسی است که انقلاب عزيز مان به ارمغان آورده. و البته چهره خبيث اسلام تروريست هم که بوش و دار و دسته و رسانه های وابسته و البته اسامه و دوستان ترسیم کرده اند در اين مساله بی تاثيیر نبوده. خيلی شنيده ام که جوانک های ايرانی ساکن آمريکای شمالی بقدری از هويت مسلمان خود سرخورده اند که خودشان را همه جا پرژن معرفی می کنند. وقتی از آنها سوؤال می شود اغلب خود را زرتشتي ای معرفی می کنند که به زور مسلمان شده اند.
سال اول که هنوز می خواستم دکتر شوم يک درس اديان برداشتم. استاد اين درس دکتر اکستابی يکی از بهترين تجربه های آکادميک من بود. اکستابی که خودش کشيش و دکتر الهيات بود تز دکتری اش را روی دواليزم زرتشتی نوشته بود. اکستابی که بعد از شرق شناسی ادوارد سعيد تبديل شده بود به بهترين متخصص شرق شناس در زمينه دين زرتشت بسيار از ليبل شرق شناس متنفر بود. او که قبل از انقلاب هر سال برای تحقيقات به ايران می رفت بعد از انقلاب هرگز نتوانست ويزا برای ورود بگيرد. بنده خدا هميشه شاکی بود که اينها به من ويزا برای حضور فيزيکی ام در محل تحقیقاتم نمی دهند، بعد می گويند که شما عضو سيستم استعماری شرق شناسی هستيد و با علم خود شرقيان را آنطور که خود می خواهيد و به نفع تان هست نشان می دهید. خدا بيامرزدش آدم خيلی خوبی بود. ديدگاهش هم خيلی جالب بود. به نظرش دواليزم زرتشتی و اينکه اهرمن و اهورمزد هردو مستقل از هم هستند و به يک اندازه از قدرت بهره بردند با روانشانسی انسان ديندار خيلی هم خوانی دارد. اکستابی معتقد بود که بزرگترين مشکل دين های ابراهيمی اين هست که بايد به طرفداران خود ثابت کنند که خدای يگانه شيطان را به وجود آورده و البته سؤال هميشگی که مگر خداوند دانا نمی دانست که شيطان بعد ها موی دماغ اش می شود. البته زیرکی زرتشتيان این است که می گويند اهورمزد بود و اهريمن هم و حالا دعوا مابين اين دو هست به ما هم ربطی ندارد شما طرف که را می گيريد. هرکدام يک خوبی هايی دارد و يک بدی هایی هم. اکستابی هميشه می گفت که مسيحيان و يهوديان اين نبوغ زرتشتی را درک نکردند و دواليزم زرتشتی را به يک سلسه مراتب خدا، شيطان، بشر تبديل کردند.
اکستابی که خود مرد دينداری بود ديدگاه های روانشناسانه و عرفانی به دين داشت. از جدايی دين و سياست شديدا طرفداری می کرد و معتقد بود که آنچه دين زرتشتی را از بين برد حمله مسلمين نبود و دين سياسی زرتشتی بود که در دوران ساسانيان مرگ اين دين برای هميشه را حاصل شد. اکستابی معتقد بود که اگر ساسانيان زرتشت سياسی را به مردم زورچپان نمی کردند، دين زرتشتی امروز پاسخگوی بسياری از نياز های معنوی بشريت بود.