بنوسید

زن ها،

ملاحظه چه را می کنيد؟ اين همه نابرابری های جنسيتی در محيط خانواده هاتان، در محل های کارتان، در اجتماع اطرافتان است. اينها را چرا تحمل می کنيد؟ چرا تن به يک فرهنگ ضد زن می دهيد که خودش هم نمی داند، ضد زن است. چرا از رفتار وحشتناک فلان رئيس تان نمی نويسيد؟ چرا در رابطه های شخصی تان به من می گوييد که چه بلايی دارند سرتان می آورند، اما اين ريسک را نمی کنيد که بنويسيد. شما بنويسيد، گيرم که کارتان به مشکل افتاد،
آن وقت آن مردسالاران می ماند و يک جامعه مجازی مرد سالار و چالشی که از جانب همه ما خواهد شد. ريسک کنيد. باور کنيد آب از آب تکان نخواهد خورد مگر اينکه شما شروع کنيد به نوشتن. پشت در های بسته درد و دل کردن فايده ندارد.

مردم فکر می کنيد همه مشکلات زنان حل شده است و همه زنان در دنيای برابر زندگی می کنند. اينها جوک است. سکسيسم و ضد زن بودن در لا به لای متون بيشتر اين مردان (خیلی از زنان) وبلاگستان هست. اما همه نشسته ايم در يک فرهنگ مودبانه داريم باز توليد همان شاخص های مردسالارانه قديمی با لباسی جديد را نظاره می کنيم.

چرا در مورد خشونتی اينچنینی که نسل ها بعدی را هم به فاک فنا خواهد داد سکوت می کنيد. چرا فکر نمی کنيد در حين دوستی و احترام می شود با جديت با اين مشکلات مقابله کرد. وقتی کسی مزخرف می گويد و مزخرفت سکسيت می گويد، چرا نمی ايستيد مقابلش بگويد: جناب شما مزخرف می گوييد از نوع جنسيتی!

ضد زن بودن که در فعاليت در مقابل نظام مقدس و مردسالارانه جمهوری اسلامی خلاصه نمی شود. ضد زن بودن کليت اين فرهنگ را تعريف می کند. با اين فرهنگ مقدس دست به گريبان بشويد. من خسته شدم اينقدر که توهين و بی احترامی شنيدم برای کاری که همه شما می توانيد بکنيد (و خيلی هاتان می کنيد). من جداً دارم روز به روز مايوس تر و مايوس تر می شوم.....

ندا، فرناز، پرستو، لوا، صنم، معصومه، نازلی، يلدا، اليزه، سايه، آيدا، زهرا، مريم ها، مهشيد، موناهيتا، ليلا ها، ليلی ها، آزاده ها، نسرين، فريبا، مينا، مهرنوش، فرنوش، و ....چرا نمی نويسيد. بنويسيد. با جزئيات بنويسيد. بگذاريد بفهمند حساسيت ها کجاست. کجای کارشان ايراد دارد. نمی شود در ساختاری که قدرتش مردانه است کار کرد و ساکت بود. به هر حال همه ما اين قدرت را داريم که بيان کنيم. به خاطر اين بيان می توانند اذيت مان کنند اما نه آنقدر ها. بنويسيد. خواهش می کنم بنويسيد.

اما زن ها، هر کاری می کنيد سر جدتان چس ناله های آبستره ننويسيد. اين چس ناله های آبستره شما به هيچ دردی نمی خورد. نهایت بايد بيافتيم به جان متن شما که از آن دو کلام سمبليزم بينامتنی بکشيم بيرون که آخرش می شود "نويسنده تحت فشار است!" ولمان کنيد بابا اين چس ناله های آبستره تنها يک کارکرد فرهنگی دارد: "يک مشت آدم ضد زن دلشان به حالتان می سوزد و برايتان شق می کنند!" بس کنيد سر جدتان چس ناله های آبستره ننويسيد! تعارف که نداريم.

-----------------------------
خيلی باحال شد، چون من با صنم اصلاً حرف نزنده بودم اما ناگهان به يک مساله فکر کرديم. اين روز ها زن ها را دارند در تمام رسانه های فارسی زبان به حاشيه می کشانند. چه در داخل ايران که در راستای تمام روابط قدرت مسخره مردانه، روزنامه های نسبتاً "ليبرال تر" هم نوشتن از لايحه حمايت از خانواده را ممنوع کرده بودند و چه در تمام اين رسانه های فارسی زبان فرنگی که زنان به عنوان ابزار تبليغاتی استفاده می کنند چه روشنفکرانه اش و چه جنسی اش. بعد هم که در فضای داخلی رسانه اي چه داخل ایران و چه خارج اش زنان مدام مورد خشونت و تحقير جنسيتی قرار می گيرند و از آن بدتر جدی گرفته نمی شوند يا که به کل ديده نمی شوند.

خوب صنم شروع کرده است که اين ساختار قدرت رسانه اي را نقد کند. از صنم بخوانيد:
تبعیض جنسیتی در رسانه های ایرانی؟‌
--------------------------------------

من یک فمنیستم و میخواهم کون بچه بشویم

تبعیض جنسیتی ؟ آنهم در رسانه های ایرانی؟ نه شوخی میکنید! اینها ضد زن زن نیستند که، اینها زن کٌشند!

زهرای 11 ساله با چراغ سبز قانون، به حجله مرگ فرستاده شد