برای امام خمینی که چراغ صاعقه خاکستر سرودش بود
ديگر نمی توانم به مزخرفات حسين درخشان بخندم. ترسناک شده است. به مطالب مردم لينک می دهد و کاملاً فاشيستی يک جمله خلاصه کاملاً دروغ می نويسد زيرش. می روی کليک می کنی می بينی طرف اصلاً آن حرف نزده است که حسين گفته. از همين جا اعلام می کنم که من از حسين درخشان به همان اندازه که از يک حزب اللهی مسلح بی کله در روز های جنگ ايران و عراق می ترسيدم، می ترسم. ترس هم دارد به خدا....آدمی که اينقدر حرامزاده باشد و اينقدر بی شرف، ترس هم دارد!
فرح خانم خوشحال زنگ زده است که احمدی نژاد مصاحبه اش با لری کينگ عالی بود. پوز همه را زد. فکر نمی کنم در تاريخ رسانه های آمريکا کسی يک ساعتی راحت به اسراييل و صهيونيسم فحش داده باشد، اينقدر که احمدی نژاد داد. فرح خان خوشحال بود که پوز اين فاکس نيوزی های بيشرف زده شد. می گفت از صبح فاکس نيوزی ها دارند حرص می خورند که چطور لری کينگ ميکروفون را داده است دست احمدی نژاد نشسته است کنار.
من اما می ترسم. از اين همه برخورد های ارتجاعی می ترسم. از اينکه احمدی نژاد شده است صدای حمايت از فلسطين می ترسم. از اينکه مجبور باشم بشينم به اين فکر کنم که آيا احمدی نژاد، خوب سخنرانی کرده است يا بد می ترسم. بر خلاف حسين درخشان، قهرمان های تاريخی من يک مشت مرد پاپوليست نيستند. من لحظه اي که کسی دست به دامن پاپوليسم می شود، می ترسم!
از اين همه بی شرفی که يک "پُست" کون هر تئوری که می خواهد می گذارد و بعد فلسفه ارتجاعی حمايت از يک قدرتی که حالا به آن قدرت قبلی می چربد را می بافد، می ترسم. من از صداهای پيوريتن مورال و نه اخلاقی (اتيکال) می ترسم. از اينها که دادِ شان در می آيد و از حقيقت و اسلام حقيقی و اهداف حقيقی انقلاب و هزار کوفت و زهرمار حقيقی ديگر حرف می زنند می ترسم. من از آدم هايی که می خواهند فوکو در يک دست، دريدا در دست ديگر به ايران بازگردند و همه ما را "انقلاب فرهنگی" "بکنند" و با استفاده از آموزه های تئوريک شان ( که مجموعاً يکی دو جلد کلام الّله پست استراکچرال است) ما را از باقی آموزه های تئوريک خطرناک "اروپا محور" مثل "مارکسيم/ليبراليسم" نجات دهند، می ترسم.
من می ترسم از اين گلوباليسم امپراتوری ها که يک سرش بوش ايستاده يک سرش احمدی نژاد!! از اينکه پس فردا احمدی نژاد بشود صدای عدالت طلبانه و خمينی بشود عادل قرن بيستم، می ترسم. حسين به من جواب بدهد که اين آيت الّله خمينی که روح اش** در بدن اين و آن هی حلول می کند چه روحی دارد که ترس از او تن و روح من يکی را ول کن نيست؟ خمينی کيست؟ هرکه باشد و هرچه باشد، چه اهميتی دارد؟ خمينی آن چيزی است که شما ساخته ايد و بعد هم تبديل اش کرده ايد که به کسی که اگر بگوييد بالای چشم اش ابرو است، حکم اش اعدام است. آنچه که امروز از او ساخته اند و مدام هم بازسازی می کنند است که اهميت دارد. آنچه که حسين دارد از خمينی می سازد است که اهميت دارد.
يعنی اينکه برادر حسين درخشان که اين روز ها به "برادران" ديگرش نامه می نويسد، دست به دامن قدرتمند ترين آیکون سياسی ايران، آيت الّله خمينی می شود، که بعد هر انتقاد سازنده اي به خودش، انتقاد به افکار امام باشد و حکم اش هم اعدام. اين آخر حرامزادگی است. حرامزادگی اي که بيست سال است همه دولتمردان جمهوری اسلامی دارند می کنند. آن وقت اين بی شرف خودش ادعا می کند که مساله اش قدرت است، نقد قدرت پُست پُست پُست جاکشی اين جاکش(ها) را آنوقت که بکند؟
ادعا می کند که بايد در ايران از طريق آموزه های پست استراکچراليسم (آخرين ورژن هودری) نيو-خمینيسم راه بيافتند که جلوی مارکسيم و ليبراليسم را بگيرد. البته شک نکنيد که حسين بعد از مدتی که "وزارت تفتيش عقايد بر علیه عقاید اروپا محور(ش)" را راه انداخت، فوکو و دريدا و باتلر و الباقی را ممنوع خواهد و کرد و مردم بايد حتماً باز انديشی بومی ايشان را مطالعه کنند.
بازی انديشی بومی جاکشی مثل حسين چه شود؟ يک بار يک خانمی برايش پيغام گذاشته بود که تو که اينقدر امام، امام می کنی پدر من را جمهوری اسلامی در سالهای شصت اعدام کرد. پدر من دکتر بود. من و خواهر ام هم دکتريم و می توانستيم کلی برای مملکت مان مفيد باشيم اما امروز در تبعيد و تنفر زندگی می کنيم (يک چيزی در همين مايه ها، الان پيدايش نمی کنم). حسين جواب داده بود، که متاسف است از "مرگ" پدر اين خانم و اگر ثابت شود که جمهوری اسلامی پدر شان را به دليل غير قانونی اعدام کرده است، حتماً بايد پاسخگو باشند.
در نهايت قبل از اينکه برای اين و اون هورا بکشيد و فوراً کمپ خود را انتخاب کنيد اين نوشته اسعد ابوخليل را بخوانيد که می گويد:
لينک اصلی و ادامه اينجا
احمدی نژاد يک مرتجع ضد يهود است. من سخنرانی زنده او را نگاه کردم و يک چيزی آزارم داد: اينکه احمدی نژاد عمیقاً و صادقانه مذهبی به نظر می رسید*. اين برای من ترسناک است. در دنيای عرب ما به رهبرانی که تظاهر به روحانی بودن می کنند عادت داريم. برخورد دينی سخنرانی آنچنان با جهان بينی بوش و پيلين تفاوت نداشت، به غير از ظهور دوباره امام دوازدهم البته. نحوه ايستادن و حرکت بدن اش هم که من را ياد سانت آگوستين در "شهر خدا" می انداخت.
من از روش مزخرف مترجمان برای ترجمه الّله از فارسی و عربی به انگليسی متنفرم. چقدر آخه احمقانه است؟ الّله به انگليسی. اعصاب ام را خورد می کنند وقتی غليض تلفظ اش می کنند. الّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّلّله! و يک جوری تلفظ اش می کنند که حتماً ترسناک باشد.
اشتباه نکنيد، اين سخنرانی بين مسلمانان و اعراب کلی محبوبيت خواهد داشت. چرا که خواهند گفت که احمدی نژاد دارد مقابل اسراييل و آمريکا می ايستد، در حالی که باقی رهبران می ترسند که اين کار را بکنند. اين روزها ريس جمهوری سوريه هم وقتی راجع به آمريکا و اسراييل حرف می زند حتی از نامزد های دمکرات ها هم بيشتر تبصره و توضيح اضافه می کند که به قبای کسی بر نخورد.
اما قسمت مشکل دار سخنرانی احمدی نژاد، برخورد اش با صهيونيسم و کنترل اش روی جنبه های مختلف در جهان بود. اينکه از کلمه صهيونيسم استفاده کرد نتوانست جنبه های ضد يهودی نگاه خودش را پنهان کند. من البته از حمله اش به غريزه های حيوانی هم شاکی شدم. کلی از حال و حول ما غريزه های حيوانی اند. غريزه های حيوانی برای من خيلی بيشتر لذت بخش اند تا غريزه های انسانی مثل استعمار، تجاوز، برتری جهانی، نژاد پرستی، کمپ های آدم سوزی، سرکوب و سلطه به اسم آزادی، و ضد زن بودن. در نهايت من از صهيونيست های شلوغ کن (از جمله هيليری کلينتون) که رفته اند نيويورک تظاهرات يک سئوال دارم: "فکر می کنيد که ما توجه مان به سلاح های کشتار جمعی اسراييل سلب می شود وقتی شما توجه ما را به سلاح های هسته اي احتمالی ايران جلب می کنيد؟ [...]
حسين به من لينک داده زيرش نوشته است:
خوشجالم که زحماتم دارد به نتیجه میرسد. ترس همیشه عامل پیشرفت است، حتی برای شکمگندههای بیدرد تورنتو نشین
باز خدا عمرش بدهد با اين همه فحش که من به او داده ام، يکی شکم گنده بی درد بسنده ماست [خنده]!
نمی دانم اين حسين از کتاب های پست کلنيالی که خوانده چه ياد گرفته است اما من به عنوان کسی که خودم را چاکر و مخلص حرکت پست کلنيال در دنيا می دانم (يا لااقل می خواهم که بدانم) از خود فونان اش تا خود ادوارد سعيد و به بعدش برای ام يک درس کلی داشته اند که بتوانم با "ديگری" طوری وارد رابطه شوم که اين رابطه يک رابطه استعماری نباشد: چيزی که حسين هنوز در رابطه اش با روابط قدرت و گفتمان متوجه اش نيست. حسين هنوز نمی داند که رابطه غير استعماری داشتن با ديگری ملزم به "پيشرفت" نيست و هرگز ملزم به وجود "ترس" نيست. همه گفتمان ها خشونت دارند اما تنها آنهايی که می خواهند ترس ايجاد کنند تا در کنار آن پيشرفت کنند اند که استعماری اند. يک استعمارگر است که از ايجاد ترس خوشحال می شود و به فکر پيشرفت نهايی خودش و پيشرفت تصوری "ديگری" اش می افتد. خدا ارواح ادوار سعيد عزيزم را بيامرزد که ببينيد اين بومی گرايان احمق چه بلايی دارند سر بحثی که ايجاد کرد، می آورند.
-----------
حسین درخشان، آقای شرف و وجدان
*با تشکر از Void که اشتباه ترجمه من را متوجه شد (به قسمت نظر ها مراجعه کنيد).
**حسين مطلب اش را که در آن روح خمينی را در بدن احمدی نژاد حلول داده بود را تغيير داد و اين بار زبان خمينی را در کام احمدی نژاد قرار داد. غلط نکنم از آزادی خواهی های جمهوری اسلامی کمی ترسيده بود که به جرم بدعت در دين ارباط با ارواح اعدام اش کنند.