کنفرانس يادمان کشتار های دهه شصت


کس شعر هفته: رویا

ببينيد مردم،

به مناسبت اينکه شما کم کس شعر نمی گويید، بنده از اين به بعد هفته ای يک کلام نغز را به عنوان کس شعر هفته انتخاب می کنم. فقط بدانيد و آگاه باشيد که بانی اين نهضت اين پست نيک آهنگ و اين کس شعری است که گفته است:

۴۵ سال پیش در چنین روزی، مارتین لوتر کینگ، یکی از رهبران سیاه‌پوست آمریکا جلوی صدها هزار سیاه‌پوست سخنرانی معروفش را تقدیم آیندگان کرد.

نمی‌خواهم یک‌جانبه بگویم که نامزدی اوباما، بخشی از این رویا است، شاید فراتر از انتظار آن روز دکتر کینگ باشد. [...] اما اینکه امروز یک سیاه‌پوست به نقطه‌ای رسیده که دیگر سیاهان احساس می‌کنند دارند روی ابرها راه می‌روند و رویای مارتین لوتر کینگ را تجربه می‌کنند...

لطفاً دوستان سياه پوست خودتان، محققين، دانشگاهيان، مخصوصا کسانی که تخصص شان تاريخ سياه پوستان آمريکا، جنبش های مدنی و مطالعات ساب آلترن (مستضعفين؟) است را از اين کلام نغز بی نصيب نگذاريد. حتماً به آنها ذکر کنيد که اين آدم يک نخبه ايرانی-کانادايی است:

Forty Five years ago, on this day and in front of hundreds of thousands of Black [not a single white] people, Martin Luther King, one of the black leaders of America offered his famous speech for the future generations to come. I do not want to take sides and say Obama's nomination is a moiety of this dream, this nomination is perhaps beyond Dr. King's expectations at the time. [...] Today "a black" [emphasis added] has reached a point where other blacks feel they are walking on clouds and experiencing Martin Luther King's dream...


در يک رويا من نيک آهنگ را می بينم که به به عنوان یک سفیدپوست نخبه ایرانی-کانادایی همين مزخرف را به زنی سياه پوست در هارلم می گويد و او با عصبانيت کيف اش را بر می دارد و تا می خورد بر کله پوک نيک آهنگ می زند!

سيبيل

اينجا رو داريد؟ خوب شده؟ در طی تاريخ اين قالب وبلاگ من موجبات دردسر بسياری از دوستان شده. از اولش که يک تيمی از اين بچه مهندس وبلاگ نويس ها بودند که از پای چت و تلفن به من کد نويسی و قالب سازی ياد می دادند. بعد از خرابکاری های بسيار نازلی دختر آيدین برای من يک قالب خيلی ماه درست کرد که آن را هم باز خودم زدم خراب کردم. بعد همين اواخر در يک بحث و جدل وبلاگی محمود دستنوشته ها به من گفت: "مرده شور اون ريخت خودت و وبلاگ بی ريختتو ببرن" و بعد هم بنده خدا ديد با ريخت خودم که کاری نمی تواند بکند و گفت بيا اين ريخت وبلاگت را درست کنم. خلاصه ابر و مه و خورشيد و فلک در کار شدند تا اينی می بينيد که الان شد. دمش گرم، محمود يک هفته اي است که اينجا به غر غر های من گوش می دهد و هی رنگ عوض می کند، ستون کم و زياد می کند، و خلاصه حسابی مزاحم اوقاتش شدم با اين تعارفی که اومدش بيشتر از نيومدش برای بنده چربيد.

نقاشی لوگو کار برادرم بهنام کاموری است که از من بپرسيد خدای خلاقيت است. اين تابلوی خاص رنگ روغن روی بوم است سايزش يک و نيم در يک متر است و اسم ندارد. البته تابلو به اين شکلش را زد خراب کرد (به نظر خودش بهتر شده) ولی خدا را شکر يک عکس قبلش از ورژنی که من دوست داشتم گرفته بود که خوب در لوگوی سيبيل انشالّله جاودانه می شود. البته خلاقيت طراحی لوگو کار آيت عزيز است که با فتوشاپ به دادمان رسيد. خواستم از همه دست اندر کاران تشکر کنم. مخصوصاً از محمود عزيز که حسابی خجالت داد.

يک نگاهی بياندازيد، قرطی بازی زياد دارد اين سيبيل جديد. می توانيد عضو خوراک روزانه شويد و پوز فيلتر های جمهوری اسلامی را بزنيد. فقط کافی است که روی مربع های نارنجی همين گوشه سمت راست کليک کنيد( هم برای مطالب وبلاگ خوراک موجود است و هم برای پيام ها). برای پاس نگاه داشتن فارسی، از لغات عربی در اين سيبيل جديد زياد استفاده شده است که شما قدر فارسی را بدانيد. تسبيل به معنی دادن در را خدا به جای کامنت. تسبيل فی سلسبيل به جای کامنتدونی که کنايه از چشمه سلسبيل بهشتی محل اجتماع لوطیان و اهل حال بهشتی است و البته محله سلسبيل تهران هم کمتر از بهشت نیست. مخزن السيبيل به جای بايگانی، باج سيبيل به جای لينکدونی، و نوخط ها و سيبيل ها هم که قديمی است.

خلاصه خوانندگان مستهجن سيبيل، اميدوارم که حالشو ببريد.

اوووووووووووف

بدينوسيله اعلام می شود که تمام ترانه های ترکی که در وصف نام بنده خوانده شده است يک طرف، اين يکی يک طرف......آی اوووف اوووف ياختيم!

عشق من، سير قلیه



به مناسب اينکه مجتبی عزيز (کاشف فروتن و بيچاره از همه جا بی خبر لزبين های مشهدی فرزند دار) از کمد بيرون آمده و اعلام عمومی کرد که در حقيقت کله ماهی خوری بد تر از خود بنده است، اين پست را به ايشان و تمام کيلگ های مقيم غربت و لزبين های شکمو در اقصی نقاط اين کره خاکی تقديم می کنم.

سير رکن اصلی تمام غذاهای شمالی و مخصوصاً گيلانی هميشه در ديکتاتوری زبان فارسی مورد اهانت قرار گرفته است و شاعران و بزرگان فارسی زبان که جميعاً نادان بوده اند مدام از اين سبزی بهشتی برای استفاده از صنايع کنايه و طعنه در نثر و نظم استفاده کرده اند.

به عنوان مثال خاقانی سخيف العقل که احتمالاً احساس و ادراک بويايی و ذائقوی اش ميان ترش و شيرن هم گيج می زده، مدام سير بيچاره را با مشک مقايسه می کند. خاقانی می گويد:

بچنين جهل علم دين بشناس
که شناسند نافه مشک بسير*

یا

بنده با افکندگي مشاطه جاه شه است
سير با آن گندگي هم ناقد مشک ختاست


اولاً که دانشمند خردمند، کونِ آهوی چينی را چه به سبزی خوش طعم! مگر اينکه جناب خاقانی حِيضِ آهوی ختن را چشيده باشند وُ "وَباسیرِ" آهو از سير خوش طعم تر بوده باشد که ايشان حق داشته باشند اينچنين بی انصافانه سير را خرد کنند.

از آن ور هم ناصر خسرو می گويد:

اين جهان را فريب بسيار است
بفروشد به نرخ سوسن سير.


خوب حالا شما مشاهده کنيد، اين تازه سفر کرده بوده و لابد در مازندران يک ميرزا قاسمی نوش جان کرده بوده است و باز هم اينچنين نامردی اي در حق سير می کند. خوب اين رفتار اگر سياسی نيست، چيست؟ خود سير از خانواده سوسن است. اگر سير را بگذاريد گل دهد، گل بنفشی دارد بسيار زيباتر و خوشبو تر از سوسن.

نمی دانم همه شعرا و ادبای فارسی زبان در طول تاريخ به واسطه تنگ آمدن قافيه چرند می گفته اند، يا که اين مختص دوران فعلی است. اوراق ادبيات فارسی جز ظلم در حق سير هيچ نکرده است:

مدعي بسيار داري اندرين صنعت و ليک
زيرکان دانند سير از سوسن و خار از سمن
(-سنایی)

هست مهر زمانه با کينه
سيردارد ميان لوزينه (
سنايي)

حالا من باز نمی فهمم چه باکی است که وسط لوزينه آدم سير پيدا کند؟ انسان بايد مفتخر باشه که شيرينی با طعم سير بخورد. در همين سانفرانسيسکو يک رستوران است که کلی بايد پول بدهيد که بستنی با طعم سير بخوريد. انسان واقعاً متاسف می شود از اين همه بيداد....

به هر حال اين يک مقدمه بود تا بگويم که با سير مهربان باشيم. برای ساختارشکنی و معرفی چهره مثبتی از سير غذای امروز ما سير قليه است. قليه به معنی واقعی کلمه می شود خورشتی گوشتی اما این غذا را می شود هم با مرغ ، مرغ آبی ،انواع و اقسام ماکيان پخت و هم با گوشت.

مواد لازم:

گوشت، مرغ، مرغابی، يا هرچی عشقتان می کشيد از اين مزرخرفات گياه خواران مثل توفو به ميزان لازم (برای هر يک نفر آدمِ بُخُور چهارصد گرم)
لپه (برای هر آدمِ بُخُور دو قاشق چای خوری)

سير (هرچقدر که عشقتان می کشد)
پياز متوسط (برای هر هشصد گرم گوشت يک عدد)
برگ سير تازه (برای هر آدمِ بُخور ده برگ
)
تخم مرغ (برای هر هشصد گرم مرغ يک عدد)
زردچوپه (شیرین یک قاشق روی شاخشه)
نمک و فلفل

برگ سير تازه چيست؟

برگ سير تازه برگ گياه سير است که بعد از اينکه غده سير را در خاک می کارند، می رويد. در شمال ايران هر بازاری که برويد در بهار و تابستان برگ سير تازه را می فروشند. در کشور های غربی هم مغازه های چينی و کره ی و کلاً آسيایِ شرقی معمولاً برگ سير تازه را می فروشند پس احتمالاً در کشور های آسيايی بايد پيدا شود. اما در نبود همه اين امکانات و اگر در شهر شهيد پرورد وينی پگ در استان مانيتوبا يا که در بويزی آيداهو زندگی می کنيد، به راحتی می توانيد در گلدان سير بکاريد و برگ تازه سير کشت کنيد. هم می توانيد غده سير را درسته بکاريد و هم می توانيد پر های سير را از غده با پوست و ريشه (قسمت سخت ماتحتی) جدا کنيد و بکاريد. برای اينکار گلدان نسبتاً عميقی می خواهيد (سير ناجور ريشه می دهد) و بايد سير را طوری بکاريد که نوک اش يک سانتدی متری زير خاک باشد. بعد مدام آب دهيد و سر يک هفته برگ سير ها در آمده و سر ده روز آماده بهره برداری است. برای کسانی که نمی دانند، اگر پر های سير را بگذارید به رشدشان ادامه دهند، گل بنفش رنگِ گردِ نازی خواهند داد و اين گل دانه خواهد شد و دانه ها قابل کاشت اند و برای هر يک دانه که برويد، ريشه گياه يک پَر سير خواهد داد. اين سير های کوچولو(سيرچه به سان پيازچه) همان "سير تازه" است که در گيلان و مازندران مردم تازه تازه می خورند. اين سيرچه ها را اگر بکاريد سال بعد اش، سير کامل يا غده سير خواهيد کشت. يعنی از مرحله دانه تا غده سير دو سال طول می کشد.

دستور:
پياز را خلال کنيد هرچه نازک تر بهتر و با زردچوپه و نمک و فلل تفت بدهيد به حدی که کمی کمتر از پياز داغ فارس ها سرخ شود و رنگش شفاف باشد و نه مثل پياز داغ طلايی. برگ سير های تازه و لابد شسته را درشت درشت خورد کنيد به طوری که حدود يک سانتی متر باشد طول شان.
سير ها را خورد کنيد و نصف برگ سير ها و همه سير ها را با پياز تفت دهيد به مدت دو سه دقيقه و بعد مرغ يا گوشت را اضافه کنيد و ما پياز و سير و برگ سير تفت دهيد. اگر گوشت استفاده کره ايد که آب بندش کنيد تا بپزد و لپه را هم جدا بپزید و در نيم ساعت قبل از اينکه گوشت کامل بپزد به آن اضافه کنيد که جا بيافتند. اگر مرغ استفاده کرده ايد اما، تنها برای هر چهارصد گرم مرغ نصف استکان آب اضافه کنيد که مرغ خودش آب می دهد و اصولاً مرغی که با آب زياد بپزد بدمزه می شود. درست مثل گوشت، لپه قبلاً پخته شده را در نيم ساعت آخر پخت اضافه کنيد که جا بيافتند. در نيم ساعت آخر پخت تخم مرغ ها را هم می توانيد جدا بزنيد به به خورشت اضافه کنيد تا با آب بپزد. اما اگر مثل من خيال داريد قبل از شصت سالگی به مرگ طبيعی بميريد، به ميزان کَرَم تان در ماهيتابه کره داغ کنيد و در آن کمی سير له شده و نمک بريزيد و تخم مرغ ها را با کره بزنيد و سرخ کنيد و بعد اين معجون را به خورشت اضافه کنيد. من دوست دارم که قليه سير، برگ سير تازه هم داشته باشد و نصف برگ سير ها را در پانزده دقيقه آخر پخت اضافه می کنم که رنگ سبزشان از بين نرود و خوش مزه تر هم می شود. خورشت وقتی جا افتاد با کته سفيد نوش جان کنيد.
---------------------

*شعر ها را از دهخدا دزديدم

Sept 29th



Bestselling Writer, award winning Journalist and Filmmaker Naomi Klein is speaking in Toronto on Monday, September 29th on the release of her new book: "The Shock Doctrine: The Rise of Disaster Capitalism".

In THE SHOCK DOCTRINE, Naomi Klein explodes the myth that the global free market triumphed democratically. Exposing the thinking, the money trail and the puppet strings behind the world-changing crises and wars of the last four decades, The Shock Doctrine is the gripping story of how America's "free market" policies have come to dominate the world-- through the exploitation of disaster-shocked people and countries. (www.naomiklein.org)

Monday, September 29th, 2008
Bloor Cinema: 506 Bloor St. W, Toronto
6:30 pm
Tickets are $8.00 in advance, $10 at the door

Tickets Available starting August 26th at:

  • Toronto Women's Bookstore: 73 Harbord St.
  • OPIRG – Toronto Office: 563 Spadina Ave.
  • University of Toronto Students' Union Office: 12 Hart House Circle
  • University of Toronto Mississauga Students' Union Office: 3359 Mississauga Rd. N.

خيلی ناراحت شدم. محسن رسول اف که هرزگاهی باهم ايميل رد و بدل می کرديم و آدم بسيار بامزه اي بود در اين هواپيمای اخير که سقوط کرد، کشته شد. واقعاً حيف. خيلی خيلی متاسف شدم. به نظرم آدم خيلی با استعدادی بود و کارهای هنری اش رو خيلی دوست داشتم. سالها پيش يک نوشته در مورد پسر عمويش نوشته بودم که برای پسر عمويش محمد رسول اف فرستاده بود و از این طریق با هاش آشنا شدم. هرزگاهی هم برايم پيام می گذاشت و برعکس. واقعاً حال ام گرفته شد.
خدا به خانواده و دوستانش صبر بده....خدا لعنت کنه تمام باعث و بانی های اين تحريم های اقتصادی کشور های جهان سومی رو که جون مردمشون رو بی ارزش می کنه...

وبلاگ محسن رسول اف
عکس های محسن رسول اف

از وبلاگ آسیه امینی

یکی از امیدوارترین آدمهایی است که تاکنون دیده ام. هنوز ناباورانه به دنبال برگشتن "زنان" است. مجبور شده دفتر مجله را تحویل دهد. مجبور شده انبارش را خالی کند و کتبخانه اش و میزها، کشو ها، فایلها... مجبور شده آشپزخانه اش را خالی کند و آن اتاق تاریک ساکت بغلی را که بچه ها بهش اتاق فکر می گفتند.

و بالاخره ... مجبور شده همه مجله هایش را به حراج بگذارد.

می گویم (با خنده) آتیش زدیم به مالمون؟ و بعد (با تاثر) که نه، آتیش زدند به مالمون!

وقتی می روی آن طرفها سعی کن برویت نیاوری که این کاغذها که روی هم در همه اتاقها چیده شده اند محصول ۱۶ سال زندگیش هستند.

بروی خودت نیاور که این مجلدهای یک ساله و دوساله و چند ساله، حراج بخشی از تاریخ جنبش زنان هستند. به روی خودت نیاور که جای آنها در گرد و خاک این حراج زنانه نیست. جای آنها در کتابخانه ها و معتبرترین پژوهشکده ها و دانشگاه های کشور است.

با وصف این همه،اگر مثل من دوشنبه نرفته ای، گذرت را روز چهارشنبه بینداز طرفهای هفت تیر- قائم مقام- مشاهیر-زیبا- پلاک۲۷. از ساعت۱۰ صبح تا ۶ عصر.

مجله های زنان، بخشی از تاریخ مکتوب ماست. و شهلا شرکت، اگر مجبور نبود، بدون شک برای آنها فکر دیگری می کرد. حالا که بیش از این قادر به نگهداریشان نیست،به قول فهیمه، نگذاریم خمیر شوند

.

بادمجان کباب


ببخشيد اين دستور غذا رو خيلی تند تند نوشتم غلط ديکته اي ها رو به خاطر شکمويی تون ببخشيد.

اين رستوران شمال در تورونتو يک پيش غذای به اسم بادمجان کباب داره که سيما خانم عاشقشه! غير سيما يکی دو نفر ديگه هم درخواست دستور داده اند که حالا بنده اينجا سعی خواهم کرد که دستور بدم! البته اين دستورش يک جورهايی رمز و راز رستوران شماله و ما در گيلان همچين غذايی به اين شکل نداريم اما اکتشافات بنده نشون می ده که اينطور بايد باشه...

مواد لازم:
بادمجون ايتاليايی کوچولو ( فوقش به طول يک انگشت و عرض يک آلو) به ميزان هرچه عشقت می کشه
گردو برای هر بادمجون دو مشت
سير هرچی کَرَمِته
رُب انار ترش همچين يک نصفه قاشق واسه هر يک مشت گردو (يا به قول نيکی خانم در پيام گير آب انار ترش هم بايد محشر بشه)
سبزی های رشتی غير قابل يافت در غربت برای هر مشت گردو يک نمه (سبز نشه ها همچين يه نمه). در قربت به جای سبزی های رشتی چون خالواش و چوچاق می شود از پونه و يک کوچولو گيشنيز استفاده نمود.
به طور من در آوردی و به عقيده بنده آلو سياه خشک برای هر بادمجون يک دونه (خارجی اش می شه پرونز)

برای انتخاب بادمجان کون بادمجان (نه آنجايی که با چوب به بوته وصل می شود بلکه نقطه مقابل اش) را نگاه کنيد و آنهايی که کونشان سوراخ ندارد و صاف است را بخريد و آنهايی که سوراخ ته کونشان خيلی عميق است را نخريد که به تجربه بيشتر تخم دارند و تلخ ترند. برای اطلاعات بيشتر اينجا را بخوانيد. بادمجان ها رو پوست بگيريد اما دمش با اون چوب سرش رو نکنيد (آن چوبی که با آن به بوته وصل می شود مد نظر است). برای اينکه تلخی بادمجان ها رو بگیرید يک شيار کوچولو وسط دل بادمجان ايجاد کرده و يک نمه به تمام تن و جان بادمجان ها نمک بزنيد بگذاريد يک پانزده دقيقه بمانند که آب تلخشان بيرون بيايد.

گردو را آسيا کرده و با سنگ اساسی له کنيد. سپس سير را هم له کنيد بريزيد تو گردو. بعدش سبزی ها رو هم شديد ريز خورد کنيد و بعد با سنگ آسيا کنيد و برزيد تو گردو. آلو رو هم همين کار رو کنيد. بعد بهش رب انار و نمک و فلفل بزنيد. در بودن تکنولوژی و مدرنيته و آزادی و دمکراسی می تونيد همه اينها رو بريزيد توی آسيا برقی اما اگه با سنگ له کنيد يک چيزه ديگه می شه که اينجا ما می فهميم بايد مدرنيته رو نقد کرد.

حالا اين معجونی از گردو، آلو، سير. گشنيز (يا که تخم گشنيز)، پونه، و رب انار و نمک و فلفل را بچشيد و بر اساس کَرَم تان ترشی اش را با رب زياد کنيد يا که اگر شيرين دوست داريد آلويش را زياد کنيد. بعد اين را با روغن گياهی سرخ کنيد به حدی که همچين گردو ها يک نمه پخته شوند اما له پخت نشوند و تکسچرشان از بين نرود (همچين زير زبون حس شوند).
بعد نمک بادمجان ها را بشوريد و آنا را هم سرخ کنيد و وقتی پختند همنطور که در ماهيتابه اند و دارند می پزند از مايه گردويی يکی دو قاشق در شياری که قبلاً ايجاد کرده ايد فروکنيد و بعد داغ داغ سرو کنيد. اين شکلی می شود که بادمجانه به پشت خوابيده و شکمش با گردو حامله است.

دستور بهداشتی همين بالايی

همه اين کار ها را در فر بکنيد.
بادمجان را در فر بپزيد کمی که پخته شد شکم اش را با معجون گردوی هنوز نپخته پر کنيد و بعد بادمجان و شکم اش را در فر بگذاريد که بيشتر بپزد. سر جدتان اينقدر بهداشتی نباشيد به تن بادمجان ها يکمی روغن بزنيد که خشک نشوند.

نيکی هم تصميم گرفته که بيافته به آشپزی غذاهای شمالی و خلاصه اگر پيشنهادی داريد براش بفرستيد.


بکشم پايين؟

هوووورااااااااا من سکولار ام!

فرح خانم هميشه موهای من رو کوتاه کوتاه نگه می داشت و من هميشه مجبور بودم در خيابان های تهران برای اثبات جنسيت زنانه خودم، شلوار مبارک را پائين بکشم و نداشتن عضو شريف مردانه را به هم بازی هايم نشان دهم. دختر ها با من بازی نمی کردند می گفتند "پسرم" و پسر ها اصرار داشتند که حتماً "دول" مرا ببينند! حالا البته بر عکس شده است. ديشب يکی از دوستان خانوادگی قديمی يقه بهمن را گرفته است که اين "نازلی" جنسيت اش چيست؟ با کی می خوابد؟ چه طوری می خوابد!

اين بساط سکولار و اسلاميست هم جدی بسان اين "کير" نداشته بنده مايه خوشبختی است. يک عمر به "سکولار" ها جواب پس داده ام که چرا "من اسلاميست نيستم" و قسم و آيه که بابا اين حرف های من "اسلاميست" بودن نيست. خدا رو شکر يک پست مدرن فراساطوری پست کلنيال بومی با عقل فرديدی اش خوب فکر کرد و بالاخره فهميد، که بنده با تار و پودم سکولار ام . اما حالا "تکلبف" چیست؟ من عاشق آش نذری ام، می می رم برای سينه زنی در مسجد، هرزگاهی دست به دامن حضرت حق می شوم، صلوات نذر می کنم، صدقه می دهم، پول لای قرآن می گذارم، قرآن می خوانم، احتمالاً خيلی بيشتر از حسين درخشان کتاب تفسير و کلام و فقه و احکام و فلسفه اسلام و تاريخ اسلام خوانده ام... تکلیف چیست؟

البته حسين جانم با اين همه فوکو و دريدا خوانی اش عقل اش نمی رسد که لااقل همين گفتمان "دولتی/حکومتی" را بشکافد و سيستم های درونی قدرت اش را بررسی کند و دنيا برای اش در دوگانه های -سکولار=دشمن، حزب الّلهی=دوست- آقای شريعتمداری است که اين روز ها معنی دارد (چون خودمانيم ديگه اين پست کلنياليسم اش همچين ناجور احمدی نژاديسم محض است پنداری سخنگوی دولت فخیمه است در وبلاگستان).

بنابراين از اينکه حسين جانم در میان اين دوگانه های سکولار و اسلاميست که در منطقه مورد بحث ما (خاورميانه) عمل می کند، بنده را مفتخر به سکولار بودن کرده است بسيار خوشحال ام و اميد است که دوستانی که خود را چپ راديکال می دانند، از جمله قوم و خويش های خودم اينقدر بنده را محکوم به اسلاميست بودن نکنند که خوبيت ندارد اين روز ها!

در نهايت بايد بگم که بنده به عنوان يک مسلمان فراساطوری پست کلنيال فمنيست شکمو، از شما خواهش می کنم که بنده را به تمام افطاری ها، مراسم و مجالس مذهبی، نوحه خوانی، و مولودی ها دعوت کنيد.

هرکس در مورد ادعا های بالا شک دارد، ايميل بزنيد، وقت بگيريد که بکشم پايين برای خاطر شما!

اين بحث مقدس خانواده، و ازدواج، و چند همسری، صيغه، لايحه و اينها دکتر وبلاگ های خشايار آيرونيک و مينا هزاردستان چمن ادامه داره ها.....از دست نديد...

مينا می گه:
اگر از فردا حق طلاق به زنها داده بشود چند درصد از زنهایی که در دام ازدواج های مریض گرفتاراند طلاق خواهند گرفت؟ وقتی همین ازدواج های مریض بهشان امنیت مالی می دهد؟ همین بحث را می توان به زنهای مجردی که با مردهای ازدواج-کرده رابطه دارند تعمیم داد. این وسط از حق چه کسی شما می خواهید دفاع کنید از حق زن اول که شوهرش را با زن دیگری قسمت نکند؟ یا از حق زن فقیر دوم یا سوم یا ... که می خواهد مستقل یک خانه داشته باشد و غذا بخورد؟

خشايار :

چه بخواهیم و چه نخواهیم خانواده در اکثر جوامع فعلی (از جمله ایران، اروپا، آمریکا و کانادا ) در رابطه تنگاتنگ با قانون و حکومت تعریف می شود و حتی اگر روزی جامعه مدرنی مفهوم خانواده را نفی کند باز هم این نفی فراتر از بستر های اجتماعی نخواهد رفت. درست همانطور که رابطه دولت سکولار با مذهب چه در اروپا و چه در آمریکا صرفا به معنای آزادی کامل مذاهب نیست بلکه بمعنای باز تولید مفهوم مذهب در دو حیطه خصوصی و عمومی هست. بعلاوه از دید شخصی من، بین پروژه آزادسازی امیال و انحلال مفهوم خانواده همسویی زیادی وجود دارد که نگاه انتقادی خودش را می طلبد. مثال دیگر اینکه دعوای همجنسگرایان در آمریکا نه بر سر انحلال خانواده بلکه برای برسمیت شناختن حق آنها در همین نظام خانوادگی است. (کلاس خانواده و حکومت این ترم را قبلا لینک داده ام). پس مفهوم خانواده هنوز ظرفیتهای مستحکم و مختلفی دارد
در ضمن پيام جان فضلی نژاد هم لو مان داده اند شديد....زن ها ديگر شناخته شدند، از اين به بعد مرد ها راه زن ها را ادامه دهند! جاها عوض! ما می شويم سياست مداران فلان محور، شما ها بشويد فمنيست که پيام را گول بزنيم!

من دارم می رم بوستون تا يک ساعت ديگه ....اينجا نيستم...تا دلتون می خواد فحش بديد...بای بای!

گورِ "بابای" خانواده

يک کلام نقد فمنيستی چاله ميدونی بنده به تلاش فعالين حقوق زنان در مبارزات اخير در برابر لايحه حمايت از خانواده، مساله چند همسری، مساله صيغه...:

بابا جان اين چيه از "کيان خانواده" حمايت می کنيد؟ يعنی چی "کيان خانواده، ارزش های خانوادگی؟" با يک مشت آدم خيلی زيرک و باهوش طرف هستيد که اين زبون "حمايت از ارزش های خانوادگی" شما با زبون اونها هيچ فرقی نداره...پس من نمی فهمم که دعوا سر چيه؟ شما "کيان خانواده" می خواين، آقايون هم "کيان خانواده" می خوان.

به جای اين کارها بشينيد خود "خانواده" رو بشکافيد و از هيچ ارزشيش هم دفاع نکنيد، چرا که در اين ساختار مردسالارانه که خانواده رکن اصلی باز توليد اين مردسالاری است، خانواده دفاع کردن نداره.

برای من جالبه که فعالين حقوق زنان که خودشون از طبقه های متوسط رو به بالا هستند، چرا دارند از فضاهايی ک درش می توانند تار و پود سيستم خانوادگی دگر جنس گرای مردسالار رو بشکافند و طرحی نو بر اندازند، استفاده نمی کنند!

چند وقت پيش پرستو نوشته بود که بعله در اين سيستم مردسالارانه فعلی بنده ازدواج نمی کنم، مگه مجبورم؟ خوب بابا جان ازدواج نکنيد، نياز های احساسی تون، جنسی تون، مادری تون، همسری تون، رو با بامبول های شرعی ديگه مثل صيغه و امثالهم حل کنيد، و زن های طبقه های ديگر رو هم قدرت بخشی کنيد. به جای اينکه فرهنگ قداست خانواده رو باز توليد کنيد، بزنيد درب و داغون کنيد اين رکن اصلی باز توليد مردسالاری رو! و برای تمام اين کار ها در شرع مبين اسلام و کتاب های اهل تشيع بامبول شرعی هست. وقتی داريد از زبون آقايون استفاده می کنيد که خود سيستم فعلی رو نقد کنيد، نه می تونند به زبونتون گير بدند، و نه کارتون غير شرعی و غير قانونی است.

يکی از قوم و خويش های بنده که از تحصيلات عاليه برخوردار بود و کارت نظام پزشکی اش را هم تمام عمرش در چشم و چال ما فرو می کرد، وقتی خواست با دوست دختر ده ساله اش ازدواج کنه، بهش حق طلاق نداد. قوم و خويش من گفت که ازدواجی که از اول بخواد به طلاق فکر کنه بر مبنای محبت نيست و من اين حق رو به زنم نمی دم که محيط مقدس خانوادگی من رو خراب کنه! من به زن اش گفتم برای چی کوتاه اومدی، گفت خوب حق داره!

خوب زهر مار که حق داره! گه خورده که حق داره! اگه يکم همه بيافتيم در کار قدرت بخشی همديگه، نه لازم از قداست خانواده دفاع کنيم (کجاش مقدسه آخه)، و نه لازمه که از هيچ حق و حقوقی بگذريم. بالاخره اين قدرت بخشی بايد حداقل در حالت تئوريک اش دنبال مساله شکستن عرف های خانوادگی باشه ديگه؟ نبايد باشه؟ نبايد دنبال اين باشه که به جای اينکه از زن ها مادر و همسر و خواهر بسازه، از اونها موجودات جنسی مستقل از پدر، شوهر، و برادر بسازه؟

پس نگاه فمنيستی با مساله چند همسری چرا بايد مشکل داشته باشه؟ اگر اين چند همسری در چهارچوب مردسالاری نباشه، در حالت تئوريک اش من فمنيست چرا بايد با چند همسری مخالف باشم؟ اگر يک زن با چند مرد، يک زن با چند زن، يک مرد با چند مرد، يک مرد با چند زن بخواهند باهم تشکيل "خانواده" بدهند، به من فمنيست چه! حالا چرا به جای اينکه با مساله مرد سالاری مبارزه کنيم برويم چند همسری را که تنها فعلاً يک حالت اش در سيستم قانونی است (يک مرد با تا چهار زن و بينهايت صيغه و کنیز) را ريشه کن کنيم؟ تکليف آن زنانی که خودشان با عامليت خودشان (گيرم حتی اگر يک هزارم درصد باشد) بخواهند در سيستم فعلی وارد قرارداد چندهمسری بشوند چيست؟ تکليف آن زنی که خودش با عامليت خودش با گرفتن تمام حق و حقوق اش بخواهد در سيستم فعلی با کسی قرار ازدواج موقت بگذارد، چيست؟
---------------------
دمش گرم پرستو لينک های مطالبی که درباره مشکلات ازدواج در اين سيستم مردسالارانه نوشته بود فرستاد. ادامه مطلبش رو اينجا بخونید. اين لينک ها رو هم از همان مطلب پرستو برداشتم:

ازدواج یا تجرد؟ - راحله ميرخانی.
طبيعت يعنی چی؟ - لولوی پشت شيشه در جواب به يک کامنت.
آن امضای ثبات دهنده - روزبه.
ازدواج، چرا؟ (۲) - چرا نگاه نکردم؟
ازدواج؛ چرا و به چه قيمتی؟ - بامداد


شبی که شراب زیاد خورده بودم و مست بودم، مستی مراواداشت که شاگرد آشپز خود را که کاکا سیاه بود، آوردم ماست به تمام بدن او مالیده، با زبان لیسیدم. صبح که ملتفت شدم فی الفور ترک شراب نمودم

از تفحصات تاريخی دکتر احمد سیف

تلفن رو بردارید و زنگ بزنید...بهترین کار
از ساز نو، آواز نو:

من امروز به روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، دفتر انتقادات و پیش‌نهادات مجلس، موسی قربانی نماینده‌ی مجلس و به بخش خوانندگان روزنامه‌ی کیهان زنگ زدم و گفتم که به بخش‌های مختلفی از لایحه‌ی حمایت از خانواده معترض ام. شما هم اگر دوست دارید این کار را بکنید. وقت چندانی نمی‌گیرد. گمانم از نوشتن در وبلاگ‌ها بهتر باشد.

روابط عمومی مجلس 39931
دفتر انتقادات و پیش‌نهادات 39932474
روزنامه‌ی کیهان 33916546




از سلام دموکرات نوشته مریم رحمانی

تصمیم می گیرم برای اعتراض به لایحه ضد خانواده تنها به نوشتن مقاله، تهیه گزارش و گرفتن امضا اکتفا نکنم. شماره تلفن نمايندگان كميسيون حقوقي مجلس را از بروشور اعتراضي كه فعالان جنبش زنان براي اگاهي مردم از لايحه ضد خانوده اماده كرده اند؛ پيدا مي كنم. و به تک تک آنها اس ام اس (پیامک!) می زنم كه: لایحه"حمایت از خانواده"را از دستور کار مجلس خارج کنید. این لایحه موجب وهن به اسلام است.

چند ساعتي نمي گذرد كه پیامکی از آقای موسی قربانی رييس كميسيون حقوقي و قضايي مجلس برایم ارسال می شود: «از کی تا به حال شما مسلمان و دلسوز اسلام شده اید؟!!!»

دقیقا با همین مضمون و همین علامتها.

در جواب اس ام اس رييس كميسيون حقوقي مجلس كه گويا به ماده 23 لايحه علاقه خاصي دارد مي نويسم: «من هم مثل شما مسلمانم و آیه 3 سوره نسا را از ابتدا تا انتها خوانده ام، همچنین آسبیهای اجتماعی ایران را پیگیری میکنم. بر اساس آمار بین تعدد زوجات با افزایش بزهکاری، همسرکشی، خودکشی و... رابطه وجود دارد. می توانید به سایت آمار ایران مراجعه کنید. لطفا قانونی را تصویب کنید که به نفع همه مردم باشد و به درد دنیا و آخرت خودتان هم بخورد.»

چند لحظه بعد یکی از نمایندگان تماس می گیرد. خودش را معرفی نمی کند (با شماره تلفن مجلس تماس گرفته33440014) و می خواهد خودم را معرفی کنم.

می گوید: من الان پیامک شما را دیدم چرا می خواهید لایحه از دستور کار مجلس خارج شود؟ از لایحه چه می دانید؟

می گویم: من متن لایحه را خوانده ام، سوره نسا را هم خوانده ام.

می پرسد: مضمون آیه چیست؟

می گویم: در این آیه آمده است، می توانید یک؛ دو؛ سه یا چهار زن اختیار کنید به شرط اجرای عدالت.

می پرد وسط حرفم، ما هم در این لایحه عدالت را مدنظر داریم.

می گویم: در اين آیه آمده است اگر می ترسید كه نتوانيد عدالت را اجرا کنید پس به یک زن یا کنیز اکتفا کنید.

می گوید: عدالت مد نظر ماست.

می گویم: عدالت انتزاعی.

می گوید: شما مجردید یا متاهل؟!!!

می گویم: لایحه بر همه تاثیر می گذارد. آیت الله صانعی هم حکم به حرام بودن ازدواج دوم بدون اجازه همسر دادند.

می گوید: فتواهای صانعی به درد خودش می خورد، حالا چرا به نظرات او گوش می دهید؟

می گویم: چرا نباید همسر اول اجازه بدهد؟

می گوید: ما قبلا هم اجازه همسر اول را نداشتیم.

می گویم: داشتیم.

می گوید: کی؟ در کدام قانون؟

می گویم: قانون حمایت از خانواده مصوب 53 و همین طور در دهه 60 بعد از اینکه همان قانون ملغی شد؛ مرد باید رضایت همسر اول را برای ازدواج مجدد می گرفت.

می گوید: نه اینطور نیست.

می گویم: چرا من فوق لیسانس روزنامه نگاری دارم و یک چیزهایی می دانم.

تا این جمله را گفتم؛ گفت: تلفنم زنگ می زند باید بروم جواب بدهم با شما بعدا تماس می گیرم.

و ديگر کسی تماس نگرفت.

در عوض اين من هستم كه دوباره با مجلس تماس مي گيرم و خواسته ام را مي گويم.

آقايی پشت خط گفت: شما از کجا تماس می گیرید؟ و من گفتم از جای خاصی تماس نمی گیرم، این خواسته من به عنوان یک شهروند است. لحنش به گونه ای بود که اگر من از جای خاصی تماس گرفته بودم می شد حتما لایحه را از دستور کار مجلس خارج مي کرد. گفت نمی شود كاري كرد و شماره کمیسیون قضایی مجلس را به من داد(39931)

تماس گرفتم.

این سرود مدام پخش مي شد بی آنكه کسی جواب من شهروند را بدهد.

مجلس شورای اسلامی ایرانیم

امانت دار محرومانمانیم

پاسدار آزادی و ایمانیم

گسترش دهنده حق و عدالتیم...

در مسیر روح الله ایم ما با خداییم

خدا با ماست.

سرود انقدر خوانده شد تا ارتباط قطع شد.

یادم آمد چند سال پیش آقای کروبی لایحه ای در مورد مطبوعات را با خواست رهبری از دستور کار مجلس خارج کرد که سرو صداي زيادي به پا کرد. حالا چرا کسی به خاطر داشتن جامعه ای سالم تر و پایه هایی محکمتر؛ این لایحه را از دستور کار مجلس خارج نمی کند؟ نمی دانم!!!!

آن نماینده محترم در مورد موضوعی تا این اندازه مهم اجازه نداد من شهروند نظرم را بگویم که من مخالف تعدد زوجات، گرفتن مالیات بر مهریه، نبود مستشار زن در دادگاه، حذف الجرت المثل از لایحه پیشنهادی قوه قضاییه، سبک شدن مجازات عدم ثبت ازدواج، سخت تر شدن فرایند طلاق برای زنان، نداشتن ضمانت اجرایی حضانت مادر و نداشتن حق ولایت و قیمومیت مادر در شرایط خاص هستم.

آیا اینها خواسته های زیادی است؟

آقای قربانی شما که نماینده مجلس هستید چرا دولت را به خاطر دخالت در کار قوه قضاییه که منافات با اصل قانون اساسی مبنی بر تفکیک وظایف سه قوه دارد توبیخ نمی کنید؟ مگر وظیفه شما همین نیست. تذکر به دولت در جایی که از اصول عدول کرده است؟

آقایان نماینده شما به نام چه کسی بر مسند مجلس جلوس کرده اید؟ نماینده مردم یا نماینده دولت؟

آقای قربانی چرا ماده 23 بهترین ماده این لایحه است؟ ای کاش می شد نظر همسرتان را در این خصوص پرسید یا شاید همسرانتان؟
















در مورد خطر بيخ گوشی لايحه حمايت از خانواده تمام فمنيست های وبلاگستان نوشته اند و من هم تا از تنور داغ است اين کنار به آنها لينک می دهم. ليلا موری هم نوشته و يک مجموعه لينک هم جمع کرده که به درد می خورد. خيلی خوب می شود اگر همه شما دوستان به ائتلاف فمنيست ها و فعالين حقوق زنان بپيونديد و نسبت به اين لايحه اعتراض کنيد. من البته از آنجا که دل خوشی دارم برای هميشه ساز مخالف زدن و احساس اهميت کردن، بايد بگويم که با وجود اينکه خطر اين لايحه بيخ گوشی است و کارکرد اين برخورد اکتويستی اين ائتلاف را می فهمم، معتقد ام که می شود به نابرابری های جنسيتی موجود در لايحه فعلی اعتراض کرد اما خود مساله چند همسری را کنار گذاشت. بنده مشکل فمنيستی با مساله چند همسری در تئوری ندارم، اما به نابرابری بين زن و مرد خوب معترض ام.
از اون گذشته من ترجيح می دادم که لايحه مجازات اسلامی هم به ليست اين اعتراضات اضافه می شد. به هر حال مجازات هايی که برای "همجنسبازی" در لايحه مجازات اسلامی جديد تعيين شده بايد مورد اعتراض فمنيستی قرار بگيره. مساله نابرابری جنسيتی شامل گرايشات جنسی هم می شه و اين مدت هاست که مساله شماری از فمنيست هاست. اما خوب باز هم می دونم که به دلايل استراتژيک همچين چيزی ممکن نيست اما ما ميگيم که يه چی گفته باشيم!
پس مردم،
لايحه حمايت از خانواده بد است، چون که همه مان را به زودی سرويس می کند (در حالت تئوريک، چون به طور عملی که همه باهم سرويس هستيم به هر حال)
لايحه مجازات اسلامی بسيار بد است، چون آقايان تصميم گرفته اند درش چشم و چال مردم را کور کنند و همجنسبازی به عنوان يک هويت هم جای لواط به عنوان يک عمل را گرفته است و از فردا کون نداده مردم را می خواهند اعدام کنند.
------------------
مطالب سايت ميدان در خصوص نقد فمنيستی لايحه مجازات اسلامی
مطالب سایت میدان در خصوص اعتراض به لایحه حمایت از خانواد


تمام نوجوانی ام را که در ايران زندگی کردم، مجذوب اين فرهنگ بچه-معروفی بودم که در حين اينکه بسيار زياد مربوط به تبعيض های اقتصادی بود، فرهنگی برتر محسوب می شد و نحوه برتر و ايده آل رفتارِ اجراگری را تحميل می کرد. بچه-معروف ها که همان بچه-پولدار ها بودند هميشه تعيين می کردند که اجراگری برتر بين جوان ها و نوجوان ها چيست و بچه های غير معروف هم که جملگی از کلاس های اقتصادی پايين جامعه بودند بايد يکسالی را در خماری جواد بودن سپری می کردند تا "مد" جديد به پايين شهر برسد و آنها با آمدن "مد" جدید تر همچنان جواد باقی می ماندند.

اين فرهنگ بچه-معروفی که لايه های تحليلی مختلفی دارد هميشه برای من جالب بوده است. چطور می شود که يک مشت آدم کاملاً احمق و نادان، با داشتن يک جور رفتار خاص و اجراگری خاص وارد يک بازی قدرت خاصی می شوند که کاملاً مربوط به تصويری است که از خودشان ارائه می دهند؟

يکی از دوستان مشترک من و حسين هميشه مثالی از ديدار او با احمدی نژاد در نيويورک می آورد که برای من خيلی جالب است. حسين در مهمانی ای دفتر حفظ منافع ايران در آمريکا به مناسب ورود احمدی نژاد به آمريکا در يک هتل فلان ستاره با شلوار کپری کوتاه (تا زير زانو) و تی شرت تنگ حاضر می شود. بعد ها به من گفت که تنها کسی بوده که در آن مهمانی لباس رسمی تن اش نبوده است و با شلوار کوتاه و تی شرت بوده است. حسين توضيح داد"آخه وقت نداشتم لباس عوض کنم!"

من نمی دانم که الان با توجه و طرح امنيت اجتماعی حسين می تواند به طور "قانونی" با شلوار کوتاه به حضور احمدی نژاد حاضر شود يا نه. من باز هم نمی دانم اين اجراگری "بچه-معروفی" حسين چقدر می تواند برايش اعتبار ميان اصولگرايان عمدتاً سنتی بخرد. اما می دانم که اجراگری "بچه-معروفی" او حسابی برايش اعتبار ميان قشر اينترنت باز مرفه بی درد خريده است، که می روند مطالب اش را می خوانند، کمی تا قسمتی گه-گيجه می گيرند، بعضاً فحش می دهند، بعضاً تشويق می کنند، و نهايتاً فرهنگ بچه-معروفی جديد کنار دريای فلان در پاريس شراب خوردن و از دار زدن در سيستان و بلوچستان به نام قانون حمايت کردن هم دارد جا می افتند.

فرهنگ بچه معروفی که اين بار تنها با مارک شلوار جورجيا آرمانی و کيف بنتون نيست که به خيابان های جردن آمده، بلکه با جعل تقلبی از مارک های فوکو، دريدا، و ادوارد سعيد نگون بخت است که به بازار آمده است. آنها هم که اصل جنس را مطالعه کرده اند و تحليل های عميق تری نسبت به جناب "بچه-معروف" دارند، نه صدای آنچنان شنيدنی دارند و نه اينکه اين بازی "بچه-معروفی" را بلدند که برای خودشان بازاريابی کنند.

آنچه که مسلم است نه فوکو، نه دريدا، نه ادوارد سعيد عزيزم کارشان اين نبوده است که بشينند از اعدام يک انسان به جرم ثابت نشده حمايت از يک گروه تروريستی دفاع کنند (کدام تروريست؟ مگر دولت ها نمی توانند تروريست باشند؟ کدام قانون؟ مگر سيستان و بلوچستان ايران است که قانون پر افتخار ملی-اسلامی ما آنجا هم محترم باشد؟)

به هر حال من بی صبرانه منتظر ام که حسين درخشان عزيزم با شورت کوتاه و تی شرت تنگ به ايران باز گردد و بعد از ملاقات با دوستان و آشنايان خودش را به ماموران اطلاعاتی معرفی کند. هرچه باشد حسين بايد به قانون احترام بگذارد و برای آن چند وقتی که به عنوان يک ايرانی به طور غير قانونی در خاک اسراييل بوده بايد محاکمه شود. حالا اگر با پاسپورت ايرانی هم رفته فرقی نمی کند، چون اصلاً غلط کرده است به طور غير قانونی مليتی جز ايرانی دارد و البته به عنوان ايرانی بايد هميشه به قوانين ملی-اسلامی مان احترام بگذارد. از همه اينها بگذريم بايد طبق قانون حد مقدار زيادی هم به او شلاق بزنيم برای تمام شراب هايی که در سواحل دريا های مختلف خورده است و در مورد جان آدم ها در سيستان بلوچستان، تئوری بافته است.

به هر حال قانون، قانون است و اين قانون مجازات اسلامی جديد خيلی هم محترم تر از قبلی است.
-------------------
عکس بالا از فليکر خود حسين درخشان است.
-----------------------------------
حسين کاغذ فرستاده است که چاپ کنم:

خانم کاموری،

در مطلب آخر شما دروغی به من نسبت داده شده است. من هرگز از اعدام یعقوب
مهرنهاد یا هر قاتل و جنایت‌کار دیگری دفاع نکرده و نمی‌کنم، چون اصولا
با مجازات مرگ مخالفم. ولی با مجازات شدن جنایت‌کاران و قاتلان پس از طی
روند عادلانه‌ی قضایی هیچ مساله‌ای ندارم.

تشکر،
حسین درخشان

جواب بنده:[خنده بسيار زياد بلند]

محبوبه عباسقلی زاده فردا در دانشگاه تورونتو به زبان شيرين فارسی سخنرانی دارند. از دست ندهيد. ما همگی می رويم به اين سخنرانی و بعد از آنجا هم می رويم برنامه خانم فرزانه کابلی (رجوع شود به پست قبلی). اين دو برنامه را از دست مدهيد

The Iranian Association at the University of Toronto (IAUT) is proud to present "Mahboubeh Abbasgholizadeh: An Examination of New Discourses in Iran's Women Movements". In this event, Ms. Abbasgholizadeh will address the differences between distinct feminist movements within Iran. She will pay particular attention to the
discursive differences between these movements that have been catalysed by pragmatic agendas and decision-making over and above considerations of ideology.

Ms. Abbasgholizadeh, is an Iranian women's rights activist who has played a crucial role in Iran since the 1990s. Ms. Abbasgholizadeh is an active member of the Stop Stoning to Death Campaign and the Iranian Women's Charter. She has also served as the director of the Non-Governmental Organisation Training Centre (NGOTC), an organisation aimed at strengthening civil society, and the director of the Association of Women Writers and Journalists NGO. She has also been the chief editor and director of several women's journals, and a regular contributor to the Shargh newspaper, as well as Zanan journal. She has been arrested twice by the Iranian government in 2004 and 2007 due to her non-violent efforts in pursuit of women's rights in the country.

In addition to Ms. Abbasgholizadeh's speech, the event will feature video clips related to her current human rights activities and campaigns.

Event: An Examination of New Discourses in Iran's Women Movement

When: 4:00-6:00 pm, Saturday, August 9, 2008

Where: Bahen Centre for Information Technology, room 1170

40 St. George Street, immediately south of Russell Street(map)


از مجموعه مکاتبات من و شهلا‌، قسمت دوم

باری شهلای عزیزم‌، این‌جا اوضاع خیلی خراب است‌. رژیم این‌بار ژورنالیست مادرمرده‌ای را بالای جرثقیل فرستاده‌، و طبعا یکی دو روزی‌ست میمون‌ها بر روی جنازه به رقص وپای‌کوبی مشغول‌اند‌، و "پاینده مانی و جاودان جمهوری اسلامی ایران" می‌خوانند‌، و مراتب چاکری و کون‌لیسی‌شان را به اطلاع عموم می‌رسانند. بقیه هم طبق معمول برای آن مرحوم آبغوره گرفته‌اند و خیلی دل‌شان به حال خودشان می‌سوزد. ولی هم‌چنان از حرفی که ارزش شنیدن داشته باشد خبری نیست‌. طفلکی‌ها با قاتل‌، انگار که پدرشان باشد، رابطه عشق و نفرت عجیبی دارند‌. هرنصفه‌شب پدر دائم‌الخمر‌‌ِ بدکار‌، مست و لایعقل به خانه می‌آید‌، عربده می‌کشد‌، و زن و گاهی یکی دوتا از بچه‌ها را زیر مشت و لگد می‌گیرد‌‌، در حالی‌که بقیه بچه‌ها گوشه‌ای کز کرده‌اند و صحنه را نگاه می‌کنند و به خود می‌لرزند و اشک می‌ریزند و جیغ و دادهای هیستریک نامفهوم می‌کنند. و فردا صبح دوباره روز از نو و روزی از نو‌؛ کانون گرم خانواده‌ی مقدس. گیرم که کمی سیاه و کبود و کتک‌خورده...

خلاصه شهلا‌ی عزیزم این هم حال و روز ماست‌. از طرف دیگر زن‌دایی‌ ما در ناف ایالات متحده شکایت دارد که شوهرش نه تنها "‌خرجی‌" نمی‌دهد بلکه بی‌ام‌و‌ ای که پسند کرده را هم حاضر نیست برای‌اش بخرد‌ و خلاصه "‌خرج‌امو نیمیتوند بده‌." اما ما هنوز امیدواریم یک جبهه آزادی‌بخش خلق‌های اصفهانی چیزی هم تشکیل شود و سایه مردم عزیز‌ و خون‌گرم اصفهان را از سر ما کم کند‌...

از طرف دیگر‌، این امپریالیسم جهان‌خوار لامصب هم هم‌چنان توطئه می‌کند و هرچه نصیحت‌اش می‌کنیم و بر‌علیه‌اش مبارزه می‌کنیم دست از سر ما برنمی‌دارد‌. به طوری‌ که دیگر همین روز‌هاست که از کوره دربروم و به خط مقدم مبارزه با شیطان بزرگ بپیوندم و حتا به سیم آخر بزنم و مبارزات قهرمانانه بکنم و یک وبلاگ پوس‌کلنیال‌‌ ِ فراساطوری راه بیندازم‌. که درین صورت خدا به داد شیطان بزرگ برسد
‌...

فرزانه کابلی


حواستان هست که آخر هفته به همت رفيق شفيق بنده آيدا خانم مفتاحی برنامه حرکات موزون گروه حرکات موزون چی خانم فرزانه کابلی به مدت سه شب در سالن ايزابل بيدر برگزار خواهد شد. از دست ندهيد که اينها بهترين رقصنده های ايرانی و غير ايرانی اند که برای شما برنامه اجرا خواهند کرد. از دست ندهيد که چون فرزانه کابلی تنها زنی است که با جديت چراغ رقص را در ايران در تمام اين سال های خفقان روشن نگه داشت و با هزار بامبول و بهانه به کارش ادامه داد: دستگير شد، ممنوع الصحنه، ممنوع التصوير و هزار کوفت و زهرمار ديگر هم شد. از دست ندهيد برای اين که بالاخره علی کوچولويی هم بود، و فرزانه کابلی، مامان علی کوچولو بود!

Toronto
  • Fri. August 8, 8:00pm
  • Sat. August 9, 8:00pm
  • Sun. August 10: 6:00pm
Isabel Bader Theatre, University of Toronto
93 Charles St. W., Toronto, Ontario M4Y 1V2 (map)
Supported by Iranian Association at University of Toronto (IAUT) and Shahrvand Publications

Tickets: $25-$40 (students $15-$35)
Box Office: (416)978-8849, Mon-Fri, 11am-5pm, http://www.uofttix.ca/
Shawrak Music: 12 Centre Ave., (416)733-7701
Pars Video: 6083 Yonge St., (416)512-1755
______________________________

Ottawa
  • Fri. Aug. 15, 8:00pm

Alumni Theatre, University of Ottawa
85 Université St., Ottawa
Presented by www.PersianRadio.net
Information: (613)889-4700

_____________________________

Montreal
  • Sat. Aug. 16, 8:00pm

Salle Oscar Peterson, Université Concordia (LOYOLA)
7141 Sherbrooke Ouest, Montreal
Presented by Sokhan-e-Azad
Tickets: Tapesh Digital (514)223-3336 Info: (514)678-4030