ويوا روالوسيون با قر

ديدم خانم مهستی شاهرخی باز ما را ياد بدبختی ها مان انداخته و پرسیده است که "هیچ می دانی که زندان چيست؟" بعد هم کوله باری از گناه را بر گردن خوشگذران بی درد نا آگاه از زمانه انداخته است که:
ولی تو هیچ نگران نشو! آخر هفته است، پس ویدئوی رقص عربی را بگذار و بطری شرابت را باز کن و نازنینی را در آغوش بگیر و بستی تریاک بزن و یا مواد تزریقی و قرص و حشیش و کوکائین و بزن برو به عالم هپروت! نه تو یکی هیچ نگران نشو! تو فقط به رفقایت فکر کن و فقط هوای آنان را داشته باش!نه تو یکی نگران بشریت و آزادی بیان نشو لطفاً!

بنده هم ديدم که بنده خدا نويسنده و روشنفکر مملکت همچين "بد" هم نمی گويد و لذا تصميم گرفتم که با وجود تمام بدبختی های موجود در جهان دقيقاً همانطور که خانم شاهرخی پيشنهاد داده اند انجام دهم. از این رو در به در بر دنبال مناسبت بودم که ديدم فستيوال موسيقی آمريکای لاتين در شهر به راه است و بنده هم کله خر را گرفتم به سمت محل برنامه. خوب طبيعتاً طبق دستورات خانم شاهرخی عمل کردم و فقط آبجو جايگزين شراب کردم و چون نازنينی هم در کار نبود توکل به خدا کردم و به اميد نازنين های محل کنسرت راهی شدم. خداوند سايه فيدل را بر سر همه ما نگاه دارد چه نازنين های کوبايی ای که در مکان حضور نداشتند که واقعاً مملکتی که همچين نازنين هايی دارد چه غم دارد!

رقصيديم و خوانديم و نوشيديم و رقصيديم و رقصيدیم و رقصيديم...

فرح خانم ما هر وقت از مسافرت کوبا بر می گردد غمش می گيرد که"ما انقلاب کرديم اینها هم انقلاب کردند!" به والّله انقلابی که درش ميزان قِرِ کمر مردم کم شود به درد لای جرز می خورد حالا هی برويد کشک پست کلنيال بسابيد.

دو هفته پيش هم تولد فيدل بود که به دليل افسردگی این يوم الّله عزيز را تبريک نگفتم که خوب همان شعری را که پارسال به همين مناسبت گفته بودم را تقديم حضورتان می کنم:

قسم به شن های ساحل
آفتاب داغ
و دریای آبی

قسم به اتوبوس های وصله پينه شده
دندان های پوسيده
و لبان پر خنده

قسم به ساقه نی شکر
آن رام که نمی نوشی
و آن سيگار که نمی کشی

زندگی
تنها در سرزمين مردی جريان دارد
که انگشتش را هوا کرد
و با لبخندی به جهانيان گفت
بياييد کيرم را بخوريد

این هم يک ودييو از عکس های انقلاب کوبا که يک وقت خانم شاهرخی فکر نکنند ما امشب کار انقلابی نکرديم

الحمد الّله که چشم فلوريدايی ها کور فيدل ما همچنان سالم است.