شهید راه جنده گی

All universal moral principles are idle fancies.
Marquis de Sade

اینقدر حرف برای گفتن دارم اما فردا امتحان آخر ترم عربی ام هست و پيش زن و بچه ام مسئول ام که نمره خوبی بگيرم!

من مانده ام که در این مملکت گل و بلبل ما احتياج به آدم راديکال داريم يا خير! بابا راديکاليسم را چه شد! يک مصاحبه از يک زن بارونی چاپ کرده اند و روزنامه اصلاح طلب مملکت بسته شده است و يکی از این آقايان و خانم های اصلاحات چی حاضر نيستند يک نمه از خود راديکال بودن نشان دهند. شهيد حق و حقوق مدنی که زياد داده ايم. شهيد راه آزادی های فکری و سياسی و اجتماعی هم زياد داده ایم. شهيد کارگری داريم. شهيد معلم داريم. شهيد دانشجو داريم...پس کی؟ کی؟کی؟ قرار است شهيد راه جنده گی بدهیم؟ کی قرار است شهيد راه آزادی های جنسی مان شود؟
از ديروز تا به حال هرچی مقاله می خوانم عذر خواهی است از خلق اللّه به خاطر جنده و بارونی بودن ساقی! آنها هم که عذر نمی خواهد دارند سعی می کنند صورت مساله را حذف کنند که: "آن خانمی که اسمش را هم نمی بريم که يک مشکلات اخلاقی ای دارد که حالا ما کاری نداريم چيست!"
يک فروغ را داشتیم که او را هم "در دوره دوم از تحولش" تبديل کرديم به يک شاعره مبادی اخلاق!! يعنی يک مشت مرد نشستيم دورش به او شعر "درست" گفتن را آموختيم تا ديگر "هرزه" نويسی نکند. این ساقی را هم از زمانی که من می شناس ام اش دارند تاديب و تردش می کنند. چه کسی و کسانی قرار است دنبال مساله آزادی جنسی برای آنها که جنسيت شان حاشيه ای است باشند وقتی "روشنفکران" فارسی نويس ما به هزار و يک بهانه می خواهند بی خيال این "بی ناموسی ها" شوند!!
کدام خری اینقدر خر است که بيايد مارکی دو ساد این جماعت خواب باشد!!

از شنا در شنزار بخوانيد:
حرف حساب - محافظه‌کاری بی‌حساب

تعطیلی شرق و دو کلمه حرف حساب خوابگرد:

وقتی حکایتِ تعطیلی مطبوعات رنگ و بوی حکایتِ مشهور «دیگه گو...یدی» گرفته باشد، هر گونه بحث در باره‌ی دلایل آن، یا مقصریابی در آن، از اساس غیرمنطقی و بیهوده است؛ چه رسد به این که بگوییم خبرنگاران در برابر تعطیل نشدن روزنامه، مسئولیت اخلاقی هم دارند! وقتی «قرار باشد» سالم به مقصد نرسی، فرق نمی‌کند در کجای جاده باشی یا درجه‌ی گناهکاری و بی‌گناهی‌ات در خارج کردن باد، چند باشد. صدایی که نباید، ناگهان شنیده می‌شود و کارَت تمام است! مقصریابی در ماجرای «شرق» همان‌قدر بیهوده و ابلهانه و غیرمنطقی‌ست که مقصریابی در آن وضعیت وخیم جاده


از حرف حساب پست شکراللهی گفتم، دو کلمه هم قربتن الی الله از بخش‌های ناحسابش بگویم. اول این که این نویسنده عصا قورت داده‌ی عزیز، اگر شده به ضرب سه نقطه، توانسته واژه «گوز» را به همراه یک جک معروف بچه‌بـ ـازانه در متن متینش بگنجاند،‌ اما از بردن نام شخصیت اصلی ماجرا حذر کرده است. آقای محترم، آیا بردن نام ساقی قهرمان در متنی که به او مربوط می‌شود خطرناک است یا برایتان افت شخصیتی/اخلاقی دارد؟ دومش هم این که من نفهمیدم آن اعلام برائتی که به عنوان پانوشت دوم به آخر متن اضافه شده -آن هم رسماً- دیگر صیغه‌ایست؟ یعنی واقعن نویسنده فکر کرده که اگر با تعطیلی روزنامه شرق مخالفت کند، چون این تعطیلی به مصاحبه با یک زن همجنس‌گرا مربوط می‌شود ممکن است مردم برایش حرف در بیاورند؟ یعنی اگر کسی اسم ساقی را بیاورد و مثلا ده بار بنویسد ساقی قهرمان ساقی قهرمان ساقی قهرمان ساقی قهرمان ساقی قهرمان ساقی قهرمان ساقی قهرمان ساقی قهرمان ساقی قهرمان ساقی قهرمان، برچسب کـ ـونـ ـیگری خواهد خورد؟ جل الخالق. عجب زمانه‌ای شده که برای دو کلمه انتقاد از قدرت، اول باید یک تف به صورت بی‌گناه بیاندازند تا برادریشان ثابت شود. البته از حق نباید گذشت، نثر ایشان تنها می‌تواند به اندااختن یک تف کوچک به صورت بیگناه تعبیر شود که از لگد زدن دیگران صد بار بهتر است.

دست آخر، بی‌انصافی است اگر تکرار نکنم که اصل حرف شکرالهی و سه نکته‌ای که در استدلال خود به کار برده بسیار منطقی و معقول هستند. از درک استدلالش بسیار لذت بردم اما از محافظه‌کاری فرهنگی‌اش آزرده شدم.