Richard Rorty... NYT ... WP ... AP ... Todd Gitlin ... John Seery ... Chron Higher Ed ... First Things ... Last words ... Chris Hayes ... LAT ... TNR ... Jürgen Habermas ... Roger Scruton ... Tom West ... LAT ... Joel Achenbach ... J.D. Moreno ... Hans Gumbrecht ... David Swanson ... Thomas Riggins ... Slate: Dan Dennett et al. ... David Glenn ... Ramin Jahanbegloo ... Carlin Romano
Richard Rorty... NYT ... WP ... AP ... Todd Gitlin ... John Seery ... Chron Higher Ed ... First Things ... Last words ... Chris Hayes ... LAT ... TNR ... Jürgen Habermas ... Roger Scruton ... Tom West ... LAT ... Joel Achenbach ... J.D. Moreno ... Hans Gumbrecht ... David Swanson ... Thomas Riggins ... Slate: Dan Dennett et al. ... David Glenn ... Ramin Jahanbegloo ... Carlin Romano
تو ای نجاتگر همه ما تو ای حسين مظلوم
اگه تو طرفدار قانون اساسی جمهوری اسلامی ایرانی که طبق قانون قاضی در دادن حکم مستقل هست و تنها ديوان عالی می تونه حکم رو تاييد کنه يا نکنه (بحث حقوقی اش به عهده اونها که بلدند). اگه هم که حکم قاضی ها با پيغام پسغام شاهرودی می شه که لغو بشه که این اصولاً غير قانونی هست و تو که طرفدار سر سخت قانون هستی بايد مخالف اش باشی.
اگر تو طرفدار قانونی که تو اون قانون احمقانه رجم هست و بايد اجرا بشه لابد. بعد هم رجم اش همچين نيست که چهار مرد عاقل و بالغ مثل خود دودول طلات بيان و شهادت بدن که بعله آلت مرد وارد فرج زن شد و از لاش نخ ابريشمی هم رد نمی شد. گذاشتنش به عهده يک قاضی دودول طلا مثل خود دودول طلات که به علم خودش حکم به زنا بده و شهود هم لازم نيست. اینجوری می شه که يک قاضی دودول طلا تو مشهد حکم می ده که همين سال هشتاد و پنج يک مرد و يک زن رو رجم کنن و شاهرودی عزيز هم نمی تونه هيچ کاری بکنه حتی همون کار غير قانونی که شما طرفدار قانون فخيمه جمهوری اسلامی ایران به خاطرش ایشون رو می پرستيد. اگر هم در این مملکت جنگ قدرت هست و بی قانونی که تويی که صد سال آی پاد به گوش نشستی این ور آب می گی لنگش کن بايد بهتر بدونی که جناب آقای شاهرودی هم از این بازی قدرت قراردادی مستثنی نيست و خودش هم درگيره.
این الفی هم که می گی نگو آمريکا...آمریکا...آمریکا می ياد می زنه رو هم باور بفرماييد ما خودمان از شما بهتر بلديم. این هم شده بازی جديد ات که انشاالّله کارت بگيرد که خوب بعداً خودت و امثال خودت برای خودتان کف می زنيد می گوييد که خيلی باهوش بود، این وسط ماجرا تحليل خيلی هوشمندانه ای داد. يکی نيست بگويد هوشمندانه کجا...در ناف اروپا نشسته ای هيچ از کمپين لغو قانون سنگسار و ارتباط و روابط ميدانی داخل ایران نمی دونی و مثل آسيه هم نيستی که نصف عمرت رو تو راه ها و تو زندان ها و دنبال این پرونده ها بوده باشی، آن بالا می شينی با لحن بسيار آمرانه و نصيحت وارانه دستور مواظب باشيد و خيانت نکنيد صادر می کنی؟
تو که اهل سند رو کردن هستی...رو کن روشن شويم ديگر!
از قبل از بهار گير داده ای به جنبش زنان ایران ...همين کس و شعری که تو می گويی را صد سال است ناسيوناليست های مردانه (ميل نشناليست ها) اروپای شرقی و فلسطين و کردستان و هزار جای ديگر هم می گويند: فعلاً زن ها خفه تا ما وطن را نجات دهيم بعداً به کار زن ها رسيدگی می کنيم. اوووه...تا شما وطن تان را از چنگ امپرياليسم جديد نجات دهيد زنان گاييده می شوند می رود پی کارش.
وطن شما هم از چنگ امپرياليسم جديد نجات نخواهد يافت قربان شما نوک دماغ مبارک تان را می بينيد. آن روز ها که سردار سازندگی مشغول سازندگی بعد از جنگ بودند و عمو های پیمانکار بنده و بابای فرش فروش شما به لطف سازندگی و خودکفايی اقتصاد آزاد داشتند مراحل ترقی را يکی پس از ديگری طی می کردند و فاصله خط فقر را موفقيت آميز در می نوردیدند تا به خوبی از فقرا فاصله بگيرند، آن روز ها بود که به لطف سردار سازندگی امپرياليسم جديد در وطن عزيز مان ريشه دواند. آن روز ها بود که فرديت و مدرنيته اقتصادی وارد مملکت عزيز مان شد و کوچکترين بارقه اميد برای داشتن يک دولت رفاه ای که پشيزی به فکر رفاه اجتماعی باشد از بين رفت.
من حرام زاده و توی ديوث محصول مستقيم این امپرياليسم جديد هستيم که الان در رفاه نشسته ایم اینجا آی پاد به گوش به شادی صدر و آسيه آمينی می گوييم لنگ اش کن. اینجا نشسته ایم و به تنها آدم هايی که در آن مملکت به فکر يک سيستم رفاه اجتماعی هستند و کار می کنند می گوييم نگيد...آمريکا می زنه! این تئوری های مزخرف مان را هم در همين دانشگاه های امپرياليسم با پول خود امپرياليسم ياد گرفته ایم و از این ور داده می دهيم از آن ور ماشين تئوری نتيجه می گيريم که بعله آمريکا و استعمار جديد و سياست حقوق بشر و سياست های جغرافيايی و ...
من و تو را که به جرم زنا سنگسار نمی کنند...آن ها را می کنند که به لطف رفاه های دوران سازندگی به درجه ای از فقر رسيده اند که ديگر معلوم نيست زن اند...آدم اند...حيوان اند. وگرنه آنها که بالای خط فقرند که چپ و راست زنا می کنند و معلوم است که می کنند و مگر می شود که نکنند و سنگساری هم در کار نيست.
آمريکا نزنه...بزنه...نزنه...کی داره در آن کاخ سفيد خراب شده برای نزدن آمريکا تلاش می کنه؟ نمازی ديوث و تیم مذاکرات اش اونجا چه غلطی می کنند؟ مگر نه اینکه منافع همان سردار سازندگی را که من و تو می دانيم چه دهانی از ملت ما سرويس کرده نگاه می داره...
اومديم و نزد با جنگ قدرت هاشمی و لاريجانی و مصباح و خامنه ای و الباقی چه کنيم؟
سنگسار چی می شه...آمديم و زدند و کشتند و بردند..چه باک نه؟جون دو نفر آدم فاسد رو چه به منافع وطن عزيز مان... مساله هم که در چهار چوب قانون است ما هم که رفرميست هستيم و تنها در چهار چوب قانون عمل می کنيم و يعنی خود آن قانون را هم اصلاح نمی کنيم از بس که رفرميست هستيم.
راستی منافع من نويسنده چيست...بايد حتماً تحليلی هوشمندانه بنويسم. تحليلی که خطر بزرگ آمريکا را روشن کند و دست امپرياليسم جديد را رو کند.
برو بابا عمو جان،
دست امپرياليسم جديد در دست عموی بنده و بابای شماست...بگذار آنها که آخرين وجدان های بشری در اون مملکت خراب شده هستند که هيچ کس به فکر هيچ کس نيست (نتيجه مستقيم فرهنگ سازندگی سردار سازندگی) بگذار اونها کارشون رو بکنند و اطلاعات محرمانه ات را هم بگذار در کوزه آبش را بخور.
ده سال ديگه هم که انشاالّله سياست مدار برجسته ای شديد ما خودمان برايتان کف می زنيم که فلانی بسيار آدم باهوشی است. شما این کار ها را هم نکنيد ما باز کف خواهيم زد. چکار کنيم ما هم عين شما بدبخت قدرت ایم.
می خواهی پيچيده گی های قدرت رو ببينی...
چطور انرژی هسته ای حق مسلم شما است اما حقوق برابر حق مسلم زنان شما نيست؟
کپی از روی صنم...خواهش می کنم به مقامات زنگ بزنید
مرتبط:
اجراي حكم سنگسار در تاكستان متوقف شد- آسیه امینی
سنگسار یک زن و یک مرد پنجشنبه در بهشت زهرا تاکستان
مکرمه و مردی که باهاش رابطه داشته پنجشنبه ساعت نه صبح تو بهشت زهرا تاکستان سنگسار می شن.
اینجا به فارسی خبرش هست.
این هم پرس ریلیس به انگلیسی.
شما چیکار می تونین بکنین؟ به شماره تلفن های مقامات زنگ بزنین یا اینکه مقامات ایران رو فکس بارون کنین. خبر رو پخش کنین و به خبرگزاری ها بگین. اگر ایران هستین و نزدیک تاکستان آماده باشین که اگر فردا حکم لغو نشد پنجشنبه ساعت نه صبح بهشت زهرا تاکستان باشین.
سایت میدان رو سر بزنین تا خبر های بعدی رو اونجا بخونین.
اینجا به زبان انگلیسی شماره تلفن ها و فکس ها رو گذاشتیم:
URGENT ACTION ALERT: You Only Have Hours to Oppose the Scheduled Public Stoning of Mokarrameh and Her Partner
In collaboration with
Centre for Diaspora and Transnational Studies
present
Sexing Diaspora:
Negotiating Sexuality in Shifting Cultural Landscape
Dr. Fataneh Farahani
Department of Ethnology, Comparative Religion and Gender Studies at Stockholm University and Scholl of Gender, Culture & History at Södertörns University Collage
author of
4:00-6:00 p.m.
Friday, 22 June 2007
Bancroft Hall 200B
St. George Campus of the University of Toronto
علیه زوال
راستش من چند وقت هست هر مقاله ای از اميد در روز می خوانم (يا هر مقاله ای با اسم مستعار در روز که حدس می زنم اميد باشد) از تفريحات سالم ام این است که يک جمله اش را برای ملت می خوانم که ببينيند می فهمند جريان چيست!! حال اینکه در روز بنده فقط مقاله های اميد و خانم کار را می خوانم. هر دو از این لحاظ به هم شبيه اند که مقاله ژورناليستی را زيادی دراماتايز (نمايشی و تخيلی و شلوغ بازی و...) می کنند و ایقدر قيد و صفت برای این کار در مقاله می چپانانند که يک حرفی را که می شود در دو پاراگراف زد در هزار لغت بگويند. این هم به نظر من اشکال اساسی اديتوريال روز است که از سر و ته این مقاله ها نمی زند. حالا این شما و این نقد آقا عيال ما:
ادامه
در نوشته پیشین این وبلاگ نوشتیم که نویسندگان و گردانندگان روزآنلاین تقلبی و دروغین و تجسم «میانمایگی» هستند. ادعا کردیم نویسندگان روزآنلاین، امثال بهنود، نبوی، معماریان و همقطارانشان، مشتی نویسنده بی استعداد و تقلبی هستند که در تمام مدت انتشار این روزنامه از انتشار یک مقاله که بودن و نبودن اش فرقی به حال فرهنگ ما داشته باشد عاجز بوده اند. این بار میخواهیم با نگاهی به نوشته اخیرامید معماریان، یکی از نویسندگان روزآنلاین، درباره بیانیه اخیر جنبش زنان در ملاحظه فوق دقیقتر شویم. نیازی به یادآوری نیست که ما از بیانیه جنبش به تاکید حمایت میکنیم و نوشته حاضر نه متوجه نویسندگان یا امضا کنندگان بیانیه بلکه فقط و فقط متوجه نوشته امید معماریان درباره آن است.
سروش خود امام زمان است.
گوز آن لاين
گوز آن لاين
حمايتت می کنيم....
بدينوسيله اعلام می شود که نويسنده این وبلاگ شديداً از طرح گوز آن لاين حمايت کرده و به آن حسابی خنديده است. مخصوصاً تيتر مقاله اميد معماريان که هفته پيش خواندم با ظرافت خاصی مورد تمسخر قرار گرفته است. اگر اصل مقاله را نخوانده اید حتماً بخوانيد فقط برای اینکه بدانيد يک اديتور خوب سر تا کله این مقاله را می زد و نويسنده را مجبور می کرد که حداقل در يک پراگراف نبوغ خاص خود را به نمايش بگذارد.
این شما و این
گوز اول
گوز دوم
گوز سوم
بابا این چه وضعشه همه الکی شاکی هستيد...پياده شيد باهم بريم. مملکتی که جنبه مسخره کردن را نداره بر سرش "بايد *&^."
------
اوه اوه اوه چه خبره اینجا راستش من کل مانيفستوی سازنده گوز آنلاين را نخوانده بودم اما همين سه صفحه گوز آنلاین را که خوانده ام بسيار خنده دار بود. هنوز هم البته مانيفستوی گل آرا حمزه ( گريت نيم بای د وی) را نخوانده ام. اما فعلاً نقد کوبنده عيال را بخوانيد:
ذوقزدگی دو نفر از محبوبترین وبلاگنویسان فارسی، سردبیرخودم و سیبیل طلا در مواجهه با پدیده موسوم به گوزآنلاین یک بار دیگر بی دقتی و شلختگی فکری ما را افشا کرد. واقعیت این است که مغز متفکر پروژه گوزآنلاین، آدمی که خود را گل آرا حمزه معرفی میکند، درست روی دیگر سکه پروژه روز آنلاین است. همانقدر تقلبی و دروغین و تجسم «میانمایگی» که قربانیان اش. نویسندگان روزآنلاین، امثال بهنود، نبوی، معماریان و همقطارانشان، مشتی نویسنده بی استعداد و تقلبی هستند که در تمام مدت انتشار این روزنامه از انتشار یک مقاله که بودن و نبودن اش فرقی به حال فرهنگ ما داشته باشد عاجز بوده اند. هرکدام از این آدمها لحظه هایی هستند از پروسه کلی تری که نامی ندارد جز «زوال فرهنگی». گل آرای گوز آنلاین از نظر سیاسی نقطه مقابل این آدمهاست و در عین حال به اندازه روزآنلاین تجسم زوال فرهنگی و میانمایگی ماست. اما گل آرا حمزه، خالق پروژه گوزآنلاین، این بومی گرای ِ پست مدرن ِ ضد امپریالیسم چه میگوید؟اما خودمونيم سروش خود امام زمان است عالی بود.
ادامه
برای يک مقاله ای که قرار است بنوسم ...
اگر کسی این خبر را جايی ديده که گويا در آن عده ای از طلاب قم به بسته شدن مکان های لهو و لعب شان و صيغه داری شان توسط اداره اماکن اعتراض کرده اند.
دوستی این را در يکی از این سايت های بالاترين مانند ديده و من هرچی می گردم پيدا نمی کنم. اگر اتفاقی يافتيد اش به فکر من باشيد.
ممنون
فاک د فاکينگ فاکرز
این هم يک عدد عکس از کارهای مارک لامباردی نقاش فقيد تقديم به عيال بسيار زياد مهربان من که معنی ارتباط موقعيتی قدرت ها يا همان پيکر بندی قدرت يا همان کانفيگوريشنال بودن قدرت را نمی فهمد. عزيز جان اگر آن دايره ها که می بينی هر کدام يک قدرت با برتری متغير باشند(يک آدم خاص در مورد این نقاشی و يا ديسکورس اگر عشقت کشيد) و آن فلش ها که می بينی حرکت پول يا منفعت مادی را نشان دهد این همين چيزی است که بنده نه اما ديدگاه فوکويی از قدرت به آن ارتباط و پيکربندی قدرت می گويند.
يک خبر مسرت بخش اینکه محرمعلی خان آمريکا مشهور به اف سی سی يا همان يا کوميسون کشوری امور ارتباط، دو روز پيش در دادگاه تجديد نظری که بر عليه شبکه تلوزيونی فاکس (دامت براکاته) تشکيل شده بود، پوزَش خورده شد. اف سی سی بر عليه فاکس شکايت کرده بود که در ساعات خانوادگی پخش برنامه های تلوزيونی واژگان "فاک" و "شِت" به طور تصادفی از دهان برخی از شرکت کنندگان (شر و نيکول ريچی فکر کنم) پریده بوده است و این امر بنيان خانواده آمريکايی را شديداً به خطر انداخته. بعد از شنيدن ادعا های اف سی سی، قاضی از جايش بلند شد و گفت "گيو می اِ فاکينگ بريک يو مادر فاکرز" اگر رئيس جمهور دولت فخيميه آمريکا جورج دبليو بوش در مقابل دوربين می تواند بگويد "شت" هر اصغر آقای ديگری هم می تواند.
بدينوسيله شبکه تلوزيونی فاکس و بينندگان عموماً احمق اش بزرگترين و احتمالاً تنها خدمت خود را به جامعه بشری کردند. من دست تک تک خانواده های آمريکايی که با حمايت شان از فاکس پول وکيل های کله گنده این شبکه تلوزيونی را مهيا کرده اند که ایشان بتوانند حساب دولت فدرال آمريکا را برسند می فشارم. پس زنده باد تمام دست راستی های مهربان دنيا و به افتخار این دوستان همگی باهم فاک.
بدينوسليه به تمامی شما شنوندگان عزيز گوشزد می کنم که هرکسی از این دانشکده ما فارغ التحصيل شده و خواهد شد بی سواد بوده و بی زحمت جدی گرفته نشود مخصوصاً اگر کارش مربوط به دوران ماقبل تاريخ و وسط تاريخ باشد.
این دانشکده ما به يک نفر پذيرش داده است که بنده را رسماً دارد ديوانه می کند. این بشر =که قرار است روی زنده نگاه داشتن دين زرتشتی در دوران مدرن کار کند معتقد است که به يک صورت متافيزيکی ای، زرتشت در قلب و البته ژن (به جان خودم اگر چرت بگم) همه ما ایرانی ها جا دارد. ایشان که خود زرتشتی هستند به آتشکده زرتشتی های تورونتو (آن که از همه مجهز تر است) نمی روند چون پر از پارسی است (زرتشتيان هند) و ایشان معتقد است که پارسيان زرتشتيان واقعی نيستند.
بنده يک غلطی کرده و راه ميانبر به سمت مترو را به ایشان چند وقت پيش نشان دادم و الان چند روزی است که در مترو نيز دست از سر بنده بر نمی دارد. شما فرض کنيد که این بشر کلاس عربی تابستانی را برداشته اند که بهتر بتوانند زبان پارسی را از لغات عربی پاکسازی کنند. قصدشان این است که يک رساله از پارسی درست تهيه کنند (يعنی بدون عربی) و آن را در اختيار نسل جوان بگذارند. هدف این است که از دين زرتشت استفاده سياسی درست شود برای مبارزه با اسلام سياسی خشن. من نمی دانم این مزخرفات را در تقاضانامه اش هم نوشته است يا نه. اما واقعاً این طرف مجنون است.
امروز داشت می گفت شايد در تورنتو نماند و به اروپا برود و در فلان مدرسه درس بخواند که فلان متخصص در آنجاست. فقط دارم دعا می کنم که حتی اگر می رود ده سال ديگر اسمش روی ليست این کنفرانس های بر اندازی نرم با استفاده از دين زرتشتی سبز نشود.
ناموس پرستان کونی
عکس از پویان طباطبایی
اگر مسأله رابطه ی جنسی و گرایش را به رابطه ی دو يا چند "تن" (به معنی بدن) باهم خلاصه کنيم (که این منوط به وجود فيزيکی این رابطه نيست و دنيای خيال این ارتباط تن با تن را هم شامل می شود)، ارتباط بين تن آقای فرمانی با آقای ایمانی در نمايشنامه ی مورد بحث ما چه معنی دارد؟ آيا این گرويدن فيزيکی، این حرکت به سمت بدنی از جنس خود تبعات خاصی دارد که مثلاً موجب خنده ی تماشاچيان می شود؟ آيا این گرويدن به سمت يک اوبژه ی خاص، يا آنطور که کارگردان نمايش توضيح داد، "يک سوراخ يا هر سوراخی"، تبعاتی در گرويدن به سایر اوبژه های فيزيکی، فکری، احساسی، دارد که قضاوت های خاصی را بر می انگيزد تا روی سرنوشت يا جهت این گرويدن اثر بگذارند؟ و آيا قضاوت اخلاقی کارگردان این نمايش نسبت به ارتباط بدنی دو مرد متأهل مومن متزور، نقدی است به بنيان اجتماعی ای که بر مبنای تزوير بنا شده است؟ آيا تمام پيام و برداشت اخلاقی کارگردان از متن نمايشنامه ی "ناموس پرستان" ساعدی، شرح حال "مؤمنانی" است که در خفا "آن کار ديگر می کنند؟" شمردن ارتباط بدنی يک مرد با يک مرد ديگر در زمره ی "آن کار های ديگر" و خنده ی حضار به "آن کار" چه پيامدی برای دوست همجنسگرای من آرشام پارسی دارد که در ميان آن جمع تماشاچی نمايش است؟ گرايش جنسی برای آرشام پارسی، يک مرد همجنسگرای ایرانی که به زبان فارسی صحبت می کند و فکر می کند، چه معنایی می تواند داشته باشد؟
'هیچ جای دنیا به اندازه ایران خواننده بد ندارد'
این هفته يکی از بهترين هفته های زندگی من است. اول این پست ملکوت را خواندم که در آن حسابی "احساسات شخصی و عواطف قلبی" اش را کنار گذاشته بود و در يک پست وبلاگی آرامش دوستدار را به خاک سياه نشانده بود و او را عقده ای، طرفدار تئوری توطئه، متوهم، فاقد ذهنی متين و سالم (این يکی را فکر می کنم با استفاده از تکنيک های جديد روانشناسی نيروهای انتظامی که زنان بد حجاب را بيمار خطاب می کردند سنجيده است) خوانده است. باقی اش را خودتان بخوانيد که نقد عزیزی است.
اما هفته من بسيار شرين شد بعد از آن که يک کامنت شاهکار از کامران نامی زير این مطلب داريوش خواندم و به جان عزيزتان نزديک نيم ساعت خنديدم.
کامت را اينجا می گذارم که شما هم بهره جوييد:
اين آدم[يعنی آرامش دوستدار] آنقدر پرت است و پوچ گوی که نمی داند و يا نمی خواهد بداند که مثنوی مولانا کتابی برای انديشيدن است. يا گلشن راز و حق اليقين شبستری زبده و چکيده حکمت نظری است با زبان شعر. فقر آگاهی دوستدار از گستره معارف دينی باعث هراس او از نزديک شدن به اين پهنه است و برای پنهان کردن اين ضعف، آگاهان و آشنايان با اين گستره پهناور را "دين خو" می نامد. همين امر يکی از علل ناسزاگويی های او به کسانی چون دکتر نصر و دکتر سروش و دکتر محمد شبستری است که علاوه بر اشراف بر انديشه های متفکران و حکمای شرق، فلسفه ی غرب را نيز خوب می شناسند. بگذريم که چشم ديدن تأليفات کسانی چون دکتر جواد طباطبايی را هم ندارد. اصلاً چشم ديدن هيچ انديشمند ايرانی را ندارد. همه را "دين خود و خرفت" می داند و به اين "دانش" خود مفتخر است
بعد راستش الان يک معجزه رخ داد و ديدم در صفحه بی بی سی خواننده مورد علاقه من حسن شماعی زاده معروف به حسن سگ صدا- پدر تمام پدرانی که "امشب دلشان هوس رطب کرده-" در يک اقدام بی سابقه به نقد موسيقی و موسيقی دانان ایرانی نشسته و اینچنين گفته:
شما فرض کنید یک بدن، بدن انسان مرتب با میکروبهای دور و بر خودش مبارزه می کند وقتی این بدن ضعیف می شود میکروب هم شروع می کند به نفوذ کردن.... من الان بجرأت می توانم بگویم که ما اگر بخواهیم نمره بدهیم هیچ جای دنیا به اندازه ایران خواننده بد ندارد، حالا مسئله خواننده بد یا خوب بودنش جداست، یک عده ای که اصلاً نباید بخوانند
بعد پيش خودم فکر کردم که این بنده خدا حسن سگ صدا هم عجب گيری کرده است وسط این همه خواننده بی استعدادِ نفهم. يعنی شما ببينيد وضعيت حسن سگ صدا يک چيزی در مايه های فيلسوف عزيز ما آرامش دوستدار است. يک نفره بايد تمام این بچه سوسول های خواننده جديد را نقد کند، تازه صدای خودش هم خوب نيست. تازه اگر صدايش هم خوب بود مگر این ابله ها اصلاً می فهميدند که حسن سگ صدا چه می گويد؟ يعنی خود حسن سگ صدا هم سال هاست این را فهميده است.
فرق حسن سگ صدا با آرامش دوستدار این است که ایشان بی خيال آهنگ سازی شده و برای دل سی ميليون ایرانی عزيز "يک دختر دارم شاه نداره" می سازد تا که در بازار نان اش را بخورد
اما آرامش دوستدار همچنان به فارسی می نويسند برای خودش می نويسد و در آپارتمان خودش می نويسد و پاچه این و آن را می گيرد به اميد اینکه يکی از برادران "دين خو" ما يک بار هم که شده از مسند مقدس پيروی کورکورانه مريد و مرادی شان پايين بيايند و عين آدم بدون رودربايستی آرامش دوستدار را نقد کنند.
باشد که به اميد حق همه ما هم بر انديشه های متفکران و حکمای شرق اشراف داشته باشيم و هم انشاالّله ماتحت پوپر را به شکل کاملاً منطقی و مدرن با استفاده از عرفان حضرت مولانا پاره کنيم و در حالی که صدای آسمانی حسن سگ صدا برايمان از هوسِ رطب می خواند به رستگاری برسيم.
نمی دانيد آرامش دوستدار کيست؟ تقصير شما نيست...سروش و داوری و نصر دفتر و دستک تبليغاتی شان قوی تر بوده و هميشه هم بيخ ريش يک قدرت هايی لول می خوردند.
----------------
این مطلب يک بی احترامی است به همه...پس لطفاً آن را با طنز اشتباه نگيريد.