خوب ماجرا با ديسکليمر مانی شروع می شود و بحث های نادر و من ادامه پيدا می کند.
سلام |
مانی ب عزيز، |
در ضمن مانی جان، |
نازلی جان اگر شما سبیلدارها قدر لوطیگری رو ندونین کی بدونه؟ |
نادر جان، مثال کلاسيکی که من استفاده می کنم روابط زنان در ارتباط های سنتی شان با ساير زنان بوده که روابط خاله خانباجی اي خودمان است. خوب با اين نمی شود به يک يوتوپيای اخلاقی رسيد؟ با اين نمی شود کار مدنی کرد حتی در همان چهارچوب هابرماسی است؟ معلومه که می شود. و مردم در طی تاريخ هايی که "سير حکمت در اوروپا" را طی نکرده اند، کرده اند. حالا بياييم همه اينها را از چهارچوب تئوريک بيرون کنيم و اخلاق ايرانی را نقد کنيم که چه؟ که چه بشود؟ آدم بايد هوش داشته باشد! وسط داستان های پهلوانی، وسط روابط خاله خانباجی اي می شود يوتوپيا های اخلاقی را مدل سازی کرد. |
برگرديم سر يوتوپيا....بعله درست می گيد من فارسی ام الکن است در بيان چيز های که به زبان انگليسی خوانده ام. يوتوپيا ناکجا آبادی است که هميشه يک قدم و يا چند قدم جلوتر از ماست اما نه به شکل خطی اش و زمانی است که اين خيلی مهم است. يعنی اين رابطه جلوتر بودن يک تصور مجازی چند شاخصه چند ديمنشيال است بيشتر از يک قدم جلوتر خطی. نخواستم وارد اين ديکانستراکت کردن يوتوپيا بشوم که کاری است کارستان. انديشه آرمانشهرانه در شرق که خوب من واقعاً درش آنچنان سوادی ندارم اما می دانم که يک مساله اصلی ادبيات و فلسفه شرقی بوده...شما مثلاً ببينيد اين مساله کيمياگری که ما کلی کيمياگر داريم در شرق (عرب و ايرانی و ترک و همه و همه و حتی چينی ها هم) اينها مساله شان مس را به طلا تبديل کردن نبوده که مساله خيلی آبستره تر و فلسفی تر و اخلاقی تر از اين حرف ها بوده. اکثر اينها از اين بساط استفاده سمبليک می کردند که نقد سيستم های حاکم بر زندگی شان کنند. در غرب هم همينطور...مارکسيست ها که يوتوپيا را کشف نکردند. قرن شانزده قبل از روشنگری در اروپا مثلاً جناب آقا توماسو کامپانلا تئوری "شهر خورشيد" را از روی يک تصور شهرسازی عرب اسلامی طرح ريزی می کند که خيلی ها مدل های یوتوپيایی شان را بر می گردانند به همين قضييه "شهر خورشيد." بعله اين مساله در اين تعاملی که بين شرق و غرب هميشه برای مسائل هستی شناسی و ارتباط انسان مرگ وجود داشته و در این رابطه شکل گرفته. مثلاً همين "شهر خورشيد" (که حالا بعداً لينک می دهم بخوانيد در موردش چون خيلی جالب است) اين که يک جور های مثال اولين يوتوپيای فلسفيده شده قبل از روشنگری است از روی افکار مسلمان ها و يک مدل عربیِ يوتوپيا مدل برداری شده است. که خوب مثلاً اين جا نمونه های "اخلاق شرقی" به قولی همان مرام و معرفت ما را جناب کامپونلا تئورايز می کند. می گويد آدم ها خوبند چون اگر نباشند کسی باهاشان حال نخواهد کرد و آنکه بزرگوار است را همه دوست خواهند داشت و به او احترام می گذارند و جاودانه می شود (همين مرگ که شما گفتيد و هستی که شما گفتيد). یمن از آلتوزر شروع کردم چون نمی خواستم در يک پست وبلاگی به تاريخ انديشه يوتوپيای و تعامل شرق و غرب در ايجاد همچين انديشه بپردازم که شما يقه ما را گرفتيد که ياالّله بنويس. |
اين هم شهر خورشيد کامپنولا |
آقا خودمانيم به عمرم من در اين وبلاگ اينقدر تنها تئوری بلغور نکرده بودم ها.....من هميشه سعی می کنم تئوری را با قرمه سبزی قاطی کنم و به خورد مردم بدهم به سبک رفيق ام سيما شاخساری اما شما بگو اينجور بحث ها اگر حال می ده، شروع کنيم ببريم در بطن خود وبلاگ....اين مانی ب نارسيسیست هم که محل سگ ما نذاشت...همين می آيد برای خودش يکمی نوشابه باز می کند و احساس خوبی نسبت به خودش پيدا می کند و می رود که می رود...چک نمی کند ببييند که اين ضعيفه سخيف العقل که بنده باشم چه جوابی داده است اصلاً.....اي بابا! |