راديو زمانه و مساله سرقت ادبی

وقتی هزار تا کار را قول می دهم که انجام دهم، فراخ باسنی گريبان ام را می گيرد. هيچکدام را نمی کنم. هزاران آدم از دستم شاکی می شوند. هفته پيش به معصومه ناصری از راديو زمانه گفتم که حتماً نامه اي را که برايم فرستاده بود و من را حسابی شاکی کرده بود چاپ خواهم کرد با توضيحات اضافی. نامه بر سر اين قضيه بود که معصومه معتقد بود که من به زمانه سر جريان مقاله هايی که نويسنده ها سرقت ادبی کرده بودند، زيادی گير داده ام چرا که بعد از اينکه بنده و دوستان مچ نويسنده را گرفته بوديم، زمانه با نويسنده تماس گرفته بود و نويسنده منابع استفاده شده را در اختيار زمانه گذاشته بود و پس کار زمانه اشکالی نداشته است. مضاف بر اين مساله معصومه از من خواست که تاکيد کنم منابعی که من در اختيار زمانه گذاشته بودم تنها منابع اين مطلب نبوده اند و نويسنده آن مقاله يک مصاحبه اي هم کرده بوده است که آن مصاحبه تلفنی هم از منابع ايشان بوده و اينکه من گفته ام تنها منابع اين مطلب را بنده در اختيار زمانه گذاشته ام پس درست نبوده است. بنده از ماجرای اينکه اينها با نويسنده تماس گرفته اند (بعد از مچ گيری) و نويسنده لطف کرده است و منابع خود را در اختيار زمانه گذاشته است، بی خبر بوده ام.

بحث من البته بر سر مساله سرقت ادبی اين است که تنها دليلی که اين سيستم سرقت ادبی کم و بيش در دنيای فرنگی اي که من در آن زندگی می کنم کار می کند، سخت گيری اخلاقی بسيار زيادی است که خود نويسنده ها و محقق ها را وادار می کند که حواسشان باشد و البته اين سخت گيری اخلاقی هم از طريق سيستم های آموزشی انتقال پيدا می کند. در صحبت هايم با معصومه متوجه شدم که راديو زمانه صادقانه می خواهد به نوعی با مساله سرقت ادبی مبارزه کند اما برای اين کار روش خيلی کمتر خشونت آميز تاديب و تعليم را به عهده گرفته است. مثلاً چون فلان نويسنده خيلی مهم را نمی شود کلاً از کار بيرون کرد به اون توضيح می دهند که فلانی اين کار بدی بود، دوباره نکن! خوب راستش من اصلاً نمی دانم راه درست برخورد با اين مساله سرقت ادبی چيست. شايد راديو زمانه حق داشته باشد و تنها با تاديب و تعليم مستمر است که می شود به نويسنده ها نشان داد که از ارزش نوشته هاشان کم نمی شود (بلکه بيشتر می شود) اگر از شکم مادرشان مطلع به امور عالمين به دنيا نيامده باشند!

به هر حال اما اگر راديو زمانه و معصومه خيال دارند به نوعی "فرهنگ سازی" کنند بايد بشينند فلسفه اين مساله سرقت ادبی را مطالعه کنند . چرا که مثلاً يک بحثی که صورت گرفته بود اين بود که ما کار اشتباهی نکرديم چرا که کتابچه اي که از آن استفاده شده است، کسی که ناشر کتابچه است خودش اجازه داد بوده که از آن استفاده شود و منبع ذکر نشود و چون شاکی خصوصی اي در کار نيست ما کار بدی نکرده ايم. خوب من اين قضييه شاکی خصوصی تا به حال به گوش ام نخورده بود. چون مثلاً بنده اينجا لبو هستم يا هويج؟ شاکی خصوصی ديگر چه صيغه اي است! به متنی که چاپ شده است و از آن استفاده شده بايد حتماً اعتبار داد، حتی اگر ناشر متن بگويد اشکالی ندارد، شما استفاده کنيد و ذکر منبع هم نکنيد! اين ديگر از اساس ماست مالی و کلک رشتی است!

به هر حال آن مقاله خوب احمد صدری هم پيدا شد و محمود دست نوشته ها لطف کردند و لينک اش را فرستادند و خود دکتر صدری هم لطف کردند و ايميل اش کردند.

مقاله را اينجا کپی می کنم اما فکر می کنم اول از همه در سايت نيلگون چاپ شده است.

همه کیشیم ( احمد صدری)

یک عمه ای داشتیم، خدا بیامرزدش، بنام جمیله خانم. فقط ترکی حرف میزد و مثلهای خوبی داشت. میگفت هر از چند وقتی که مرغهای حیاط حمله میکنند به اتاق، کدبانو چوب را برمیدارد بدنبالشان و داد میزند: "کیش، کیش." این مرغها هم هی دور اتاق میدوند و از هم میپرسند: "کیش توئی؟" و میگویند: "من که نیستم اما هر که هست ببینی چه کار کرده که خانم اینقدر از دستش عصبانی است!" و همگی دور میدوند و میدوند تا کدبانوی محترمه با چوب میزند پای یکی از آنها را میشکند. مرغها هم همانطور در حال دویدن میگویند: "آها! پس کیش این بود!" این مثل بدان آوردم که هر وقت با دانشگاهیان هموطن مینشینم همه از تقلب و دزدی علمی شکایت دارند. اساتید از دانشجویان گله میکنند و میگویند شنیده اند تقلب در غرب بسیار نادر است -- که هست. پای درددل دانشجویان هم که مینشینی میگویند استادی تحقیقشان را بنام خود بچاپ رسانده و البته برای خالی نبودن عریضه در مقدمه از آنها برای زحماتشان تقدیر کرده است. میگویند شنیده اند در هیچ جای دنیا وضع به این بلبشوئی نیست -- که نیست. خلاصه همه ماتِ مات بدنبال کیش میگردند.

عدم رعایت امانت علمی در همه نظامهای ارزشی جهان مذموم است ولی زشتی و هزینه آن همه جا یک اندازه نیست. در آموزش عالی جدید ما که اقتباسی از نظام اروپائی است ارزش امانت علمی هرگز بطور مطلوب منتقل نشده است. یادم هست که در زمان دانشجوئی ما استادی با دکتری آموزش و پرورش یکباره کتابی نوشت در انسانشناسی فیزیکی. بعد معلوم شد که ترجمه را تز دانشجوئی قرار داده و بدون معطلی آنرا بنام خودش جا زده است. دیگر نه از مولف فلکزده اسمی مانده بود نه از مترجم بیچاره. منظور اینکه همیشه مشکل بی امانتی علمی را داشته ایم ولی ظاهراً در دهه های اخیر (بعلت بی هنجاریهای ناشی از شوک تغییر نظام و گردش نخبگان و رشد انفجاری دانشگاه ها) بنظر میرسد که تقلب و دزدی علمی همان ته مانده قبحش را هم از دست داده باشد. متقلب دیگر نه ترسی از خدا دارد و نه از بنده خدا، نه از آبرویش میترسد و نه از شغلش. هزینه چندان گزاف رسمی (مثل اخراج از دانشگاه) یا غیر رسمی (مثل بی آبرو شدنی که منجر به منزوی شدن در دنیای آکادمیک شود) هم در کار نیست. شاید هم حساب میکنند کی به کی است؟ تا بیایند دزدی ما را کشف کنند ارتقایمان را گرفته ایم و سکه های طلایمان را هم به جیب زده ایم.

حالا میگوِِیید هزار تا اشکال اخلاقی داریم، اینهم رویش. اما اشکال تقلب و دزدی علمی فقط در جنبه اخلاقی آن نیست زیراچنین رفتاری مانع جدی رشد علمی در مملکت است. کسی که مثلاَ کتابی تخصصی را در یکی از رشته های علوم اجتماعی میخواند قطعاً میخواهد محتوی آنرا در چارچوب پیشفرضهای نحله فکری نویسند ه آن ارزیابی کند. ولی وقتی کتابی در اثر سرقت از نظر علمی یتیم شد دیگر نمیتوان آن را ارزیابی کرد. تداوم اینگونه ترجمه های ضعیف و بی شجره النسب موجب وضعی میشود که مرحوم فردید به آن "امتلاء یا امتناع فکری" میگفت -- حال بگذریم که همین اصطلاح را هم حریفان بنام خودشان به ثبت داده اند. خلاصه آثار علمی مسروقه هم مثل آثار عتیقه قاچاقی اند که وقتی از زمینه حفاری و کشف خود جدا شدند سه چهارم ارزش علمی خود را از دست میدهند.

در مقام علت یابی باید با جامعه شناسان همآواز باشیم که وقتی کژروی همه گیر شد دیگر نباید علت آنرا در امیال منحرف فردی جستچو کرد بلکه باید بدنبال شرایط اجتماعی گشت که کژروی را تولید انبوه میکنند. حدسهائی میشود زد ولی خوب میشد اگر دانشجویان جامعه شناسی میتوانستند با استفاده از تحقیق میدانی و مطالعات تطبیقی علل این عارضه همه گیر را جستجو کنند. متاسفانه مطالعه این پدیده در فضای فعلی حاکم بر تحقیق مشکل است زیرا فرهنگ عدم صداقت علمی به زحمت میتواند شفاف و خود نگر باشد: مستان شهر حکم مست گیری را نمی پسندند. به آیندگان هم امیدی چندانی نباید بست زیرا استادان فردای ما دانشجویان امروزند که راه و روش تحقیق واخلاق علمی خود را در این مکتب آموخته اند. اما حل این مشکل محال هم نیست. میتوانیم از چند قدم ساده شروع کنیم.

نخست تاسیس زیر نهادهای غیر دولتی برای نظارت بر امانت علمی در جامعه پژوهشگران است. انجمن های علمی (مثلاً انجمن زیست شناسان یا جامعه شناسان ایران) میتوانند با تاسیس دفتری به پاسبانی از امانت علمی در حریم خود بپردازند. این دفتر ها میتوانند از طریق ایجاد پایگاههای اینترنتی بیلان کار خود را به عموم اعلام نمایند. مثلاً اگر متقاضی ارتقائی مدارک قلابی یا مقاله مسروقه ای را به دانشگاه خود ارائه داد میبایست علاوه بر رد تقاضا مراتب برای رسیدگی و مجازات به کمیته امانت علمی انجمن علمی مزبور نیز ارجاع گردد. اگر این نهاد ها جا بیافتند طبعاً کشف و افشای دزدی علمی تسریع شده و هزینه آن بالا خواهد رفت. نتیجه هم این خواهد بود که احتمال زدن به میانبر های نادرست برای تشنگان شهرت و پیشرفت کمتر خواهد گردید.

در سطح تقلبهای دانشجوتئ خوبست کمیته هائی مرکب از دانشجویان و اساتید برای نظارت بر امانت علمی در دانشگاه ها تشکیل شود. ریاست و اکثریت در کمیته های مزبور البته باید با دانشجویانی باشد که با رای عام دانشجویان انتخاب شده اند. از جمله وظایف این مراکز رسیدگی بیطرفانه به اتهامات مربوط به تقلب و تشکیل پرونده برای متخلفین خواهد بود تا در صورت تکرار جرم مجازاتهای سنگین تری (از نمره صفر در پروژه یا درس تا محرومیت موقت و تعلیق) در مورد آنها اعمال شود. باید تقلب را بعنوان جرمی عمومی علیه جامعه دانشجوئی تلقی کرد و نه یک "زرنگی" یا "بزهی بی قربانی" که تنها استاد در آن ذینفع و صاحب اختیار است. باید این کم کم جا بیافتد که دانشجوی متقلب علاوه بر پایمال کردن شرف دانشجوئی خود (قبل از اینکه کلاهی سر استاد بگذارد) حق دانشجویان درستکار را پایمال کرده است.

و بلاخره روشنفکران، روشنگران و دلسوزان پیشرفت علمی میتوانند از طریق اطلاع رسانی و استفاده از وسائل ارتباط جمعی قبح خیانت در امانت علمی را آشکار کنند. هدف هو کردن متقلب نگونبختی که از بد حادثه گیر افتاده نباید باشد. بلکه مشکل را در سطح کلان فرهنگی باید شناخت و راه حل مناست برای آن باید یافت. و باید دانست که تا برای محو خرده فرهنگ تقلب از پائین و دزدی علمی از بالا اقدام جدی نکنیم همه کیشیم.

احمد صدری
_____________________________________
حالا برای اينکه اين پست خيلی خيلی طولانی شود. اين هم نامه معصومه و پاسخ من به ايشان:

نازلی عزیز
در مورد این نوشته سرکار که در آن رادیو زمانه به سرقت ادبی متهم شده است لازم است توضیح بدهم
به گمان من نوشته مورد اشاره شما این مطلب زمانه است در مورد رقص
اگر به توضیح پایین مطلب دقت بفرمائید نوشته شده است
نوشتار فوق بر اساس مصاحبه‌ی تلفنی نویسنده با خانم آناهید جانبازیان
و همچنین کتابچه‌ی اطلاعات منتشر شده و نوار ویدئویی مراسمی به مناسبت شصتمین سالگرد آکادمی رقص جانبازیان
تهیه و تنظیم شده است.
اطلاعات ارائه شده توسط خانم جانبازیان برای انتشار در زمانه نیز تأیید شده‌اند.
خود خانم جانبازیان هم که محق هستند برای هر گونه اعتراض و ادعا در مورد سرقت ادبی
پای این مطلب کامنتی گذاشته اند که حکایت از اعتراض ندارد
بنابراین روشن است که این مطلب بر مبنای منابع مورد اشاره شما فقط تهیه نشده
و ذکر آن منابع هم به خاطر رفع این نوع سوءتفاهمات بوده است
اشارات مبهم دیگری هم در این نوشته سرکار درباره زمانه هست و کسی که سابقه سرقت ادبی دارد و اکنون در رادیو زمانه مطلب منتشر می کند
که من قاعدتا نفهمیدم منظورتان کیست ولی همین اطلاعات مبهم برای کمک به فربه شدن ادعای سرکار مفید واقع شده است.
خوشبختانه رادیو زمانه رسانه جوانی است که پای اشتباهات احتمالی اش هم می ایستد
ولی قطعا در این مورد اشتباه و قصوری از جانب زمانه سر نزده است.
لهذا با احترام تمام خدمت شما که برای دفاع از حقوق همه جهانیان محکم و استوار ایستاده اید
علاقه مندم یا به نحو مقتضی در وبلاگ تان این اشتباه را تصحیح کنید
یا این یادداشت را به قول مطبوعاتی ها با همان فونت و در همان صفحه منتشر کنید.
باشد که در کنار جسارت، دقت و انصاف را هم به کارتان بیفزائید
با مهر
معصومه ناصری

پاسخ من:
معصومه عزيز،
همانطور که حتماً می دانی اين کاتالوگ قبلاً به چاپ رسيده است و من کپی اش را دارم بنابراين حتی اگر دختر آقای جانبازيان تصميم گرفته باشد که از حق و حقوق روزنامه اي که مصاحبه شهردار قزوين را (که يک سند تاريخی است و منبع است بايد به آن اعتبار داد) بگذرد، اين نه در محدوده حقوق ايشان است و نه در محدوده حقوق شما به عنوان يک رسانه. اين منبع قبلاً به چاپ رسيده و اين مطلب که شما چاپ کرده ايد عين همان مصاحبه را لغت به لغت ترجمه کرده است بدون اينکه به آن منبع اعتبار دهد. کار شما به عنوان يک رسانه بسيار اشتباه بود که بعد اين اينکه من به شما اطلاع دادم که اين مطلب سرقت ادبی کرده است دوباره آن را چاپ و اين بار با منبعی که من در اختيارتان قرار گذاشتم چاپ کرديد. اين يعنی به دزدی بها دادن.

اگر مايل باشی من اين ايميل و ايميل هايی را که با *&^% رد و بدل کرده ام به عنوان اديتور زمانه چاپ می کنم تا مشخص شود که شما اشتباه کرده ايد يا نه. مشخصاً من می توانم با وکيل دانشگاه هم روز سه شنبه تماس بگيرم و از او بخواهم تا نظر دقيق اش را بدهد.
شما همين منبع را هم که در آخر مطلب آورده ايد با تذکر من آورده ايد و مطلب وقتی اول چاپ شد هيچکدام از اين منابع را نداشت! پس من کجای اين ماجرا را بايد تصحيح کنم؟

با احترام
ناگفته نماند که بعد از اين ايميل چندين ايميل هم رد و بدل شد و مقاديری هم پای تلفن باهم چانه زديم.