اگر جريان را دنبال نمی کنيد، اين پست مرتبط به پست فعلی است.

اين حسين پدر من را در آورده اينقدر فحش و بد و بيراه ايميلی فرستاده که من متوجه نمی شوم بد و بيراه اش برای چيست. به هر حال از من خواسته که اين متن را اينجا چاپ کنم چون که ياداشت کامل کلنگ را چاپ کرده ام. متن پاسخی است به کلنگ که قبل از اينکه آن را چاپ کنم به چند نکته که حسين به آنها اشاره کرده است جواب می دهم:

در مورد ادعای حسين که نامه خانم آتوسا ه. را که در کتاب جانت آفاری چاپ شده است را از منبع اصلی استفاده کرده است پس نبايد به آفاری اعتبار می داده بايد بگويم زرشک!

هيچکس در عالم از اين نامه آتوسا ه. خبر نداشت تا موقعی که آفاری و اندرسون برای اولين بار در کتاب فوکو و انقلاب ايران، اين نامه آتوسا ه. را در ميان ساير تحقيقات آرشيوی شان رو کردند. حتی اگر حسين از لحظه ورود به اين دنيای خاکی از نامه آتوسا ه. خبر داشته و آن را قبل از کتاب خانم آفاری خوانده بوده، چون آفاری و اندرسون اولين کسانی هستند که نامه را در رابطه با انقلاب ايران و فوکو چاپ کرده اند و تحليل هايی مشابه اما برعکس حسين داده اند، حسين بايد که به کار آرشيوی آفاری و آندرسون اعتبار دهد.

مساله البته قوانين کاپيتاليستی قانون کپی رايت نيست که حسين اينچنين شجاعانه به جنگ شان می رود. ناشر های دنيای کاپيتاليسم تا آنجا که بتوانند از وکيل های کله گنده استفاده می کنند که قانون کپی رايت را دور بزنند چرا که ناشر های کله گنده مثل ساير کاپيتاليست ها مالکیت نيروی کار کارگر ها را تا جايی که بتوانند از آنها جدا می کنند، مخصوصاً وقتی که این نيروی کار، کار فکری و انتلکچوال باشد که ديگردزديدنش خيلی هم آسان است. کاپيتاليسم را که حسين وسط می کشد پنداری جوک می گويد، اتفاقاً حسين جان اين کار شما يعنی جدا کردن آفاری و آندرسون از مالکیت کار آرشيوی شان که برای آن وقت گذاشته اند. شما حسین جان اعتبار معنوی این مالکیت را درست مثل کاپيتاليست هايی که مالکیت نيروی کار کارگران را آنها می دزدند، دزديده ايد.

در ضمن حسين جان، يادمان نرود که همين منابعی که از کتاب آندرسون و آفاری بعداً اضافه کرده اي را بعد از اينکه کلنگ به تو اعتراض کرد بود که اضافه کردی!

اين هم متن اصلی که حسين فرستاده است:

آقای محترم،

مطلب شما اتهامی دروغ و ناجوانمردانه به من است. من با ذکر منبع، نامه‌ی آتوسا هـ. را که هیچ ربطی به آفاری و اندرسون (که شما ظاهرا از شراکت او در کتاب بی‌اطلاعید) ندارد و اولین بار در یک مجله فرانسوی منتشر شده و بعد در کتاب «فوکو و انقلاب ایران»‌ آمده است، ترجمه و نقل کرده‌ام. همینطور سه پاراگراف از یکی از نوشته‌های خود میشل فوکو را که باز هم در اصل در یک مجله‌ی اروپایی منتشر شده و در این کتاب نقل شده است. اتهام شما درباره‌ی دزدی به من بر این اساس کاملا بی‌مورد است.

بقیه‌ی مطلب من هم هیچ ارتباطی به کتاب آفاری و اندرسون ندارد، چرا که من اصلا کل کتاب را بخاطر نوشته‌های فوکو خریده‌ام، نه مزخرفات صدمن یک غاز دیگری که آفاری و اندرسون برای خراب کردن موضع ستایش‌آمیز میشل فوکو از انقلاب ایران داشته‌اند. من اصلا آن مقاله‌ها را نخوانده‌ام و استدلالم بر اساس بیوگرافی‌ها و مطالب دیگری است که در جاهای مختلف درباره‌ی فوکو خوانده‌ام یا شنیده‌ام. ولی ظاهرا شما حتی مقدمه کتاب را هم نخوانده‌اید که نشان می‌دهد موضع آفاری و اندرسون در برابر نوشته‌های فوکو از ایران کاملا با موضع من تفاوت دارد. کل کتاب برای کوبیدن فوکو نوشته شده است، در حالی که من فقط از فوکو دفاع کرده‌ام.

جالب است شما با آن همه مخالفت ظاهری که بر ضد قواعد سرمایه‌داری می‌کنید، بخاطر تنفر خصی‌تان از من مجبور می‌شوید با چنگ و دندان به یکی از کاپیتالیستی‌ترین قواعد دنیا که مورد انتقاد شدید تمام گروه‌ها و افراد پیشرو و ضدسرمایه‌داری این روزهاست، یعنی حق مالکیت معنوی یا Inteleccetual Property Rights، آویزان شوید، آن هم با چنین برداشت بچگانه و سطحی‌ای.

جالب‌تر هم آن است که خود شما با تمام این ادعاها وبلاگتان پر است از عکس‌ها و متن‌هایی که معلوم نیست از کجا آورده‌اید و آیا اصلا اجازه‌ی استفاده از آنها را مولف گرفته‌اید یا نه. از جمله عکسی که از خود من بدون موافقتم گذاشته‌اید و پایینش هم عمق کینه‌های شخصی خودتان را از من آشکار کرده‌اید.

برای شما حقوق مولف هیچ اهمیتی ندارد و تنها بهانه‌ای کودکانه است برای اینکه به شخصیت من لطمه بزنید و در این راه حاضرید اصول ضدسرمایه‌داری خودتان را هم زیر پا بگذارید. همان‌طور که قبلا هم برخلاف ادعاهایتان درباره‌ی احترام آزادی بیان، از شکایت دو میلیون دلاری مهدی خلجی، محقق مهمان موسسه‌ی تحقیقی لابی اسراییل، از من بخاطر یک نوشته‌ام در وبلاگم حمایت کردید.

متشکرم،
حسین درخشان