پايگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آيت الّله العظمی سيد علی خامنه ای به فارسی می گه "پارسی"! تازه اینکه چيزی نيست،
معجزه شده است__جمهوری اسلامی از دادگاه گلسرخی -دانشيان استفاده تبليغاتی می کند.
اگر جنگی بشود که ديگر نمی توان این سوسول هایِ قرتیِ اسکی برو را فرستاد خطِ مقدم. يک نفر حسين درخشان هم که تنهايی از پس نيروهای آمريکایی بر نمی آيد. پس بايد اذهان عمومی را آماده کرد و چه بهتر که از آرمان های "ملی-مذهبی خلقی مارکسيستی گلسرخی" استفاده کنيم که فداکاری و از جان گذشتگی را در ميان جوانان گسترش دهيم و آنها را نسبت به "بونجل امپرياليسم" آگاه کنيم. گلسرخی نشد ده نمکی که هست. عروسک کوکی در نقدی به فيلم "اخراجی ها"ی جناب آقای ده نمکی نوشته است:
"جالب اینجاست که دهنمکی با آن سابقهی درخشانش که بر هیچکس پوشیده نیست، در تمام فیلم و با دیالوگهای تکراری سعی دارد به تماشاگر تفهیم کند، مملکت مال همه است و همه باید برای آن بجنگند. آقای کارگردان خیلی زود فراموش کرده آن روزهایی را که یا همراه همپالکیهایش با باتوم و اسپری اشکآور و پنجه بکس مرز بین خودی و غیر خودی را مشخص میکرد یا با قلمش و به نام کار فرهنگی، دگراندیشان را سلاخی مینمود. گویا به گمان مسعود دهنمکی فقط در دوران جنگ و شرایط حساس تهدید خارجی مملکت مال همه میشود و در دوران صلح ایشان و همرزمانشان حق دارند با قلم و قمه کسانی را که مثل خودشان فکر نمیکنند، فراری دهند یا سر به نیست کنند."
يک تاريخ شفاهی هم خدمتتان عرض کنم که این آقای رئيس دادگاه- يک غفارزاده نامی بود که در همسايگی پدر بزرگ مرحوم بنده (ابولفضل برازنده) زندگی می کرد و در ارتش هم سرگرد درجه دار بود. به پيشنهاد پدر بزرگ من که خودش در دانشگاه تهران حقوق می خواند این آقا هم درس خواند و به دانشکده حقوق رفت که کاری امن تر داشته باشد. بعدها که رئيس دادگاه فرمايشی گلسرخی و دانشيان شد گويا زندگی اش سياه شد. پدر بزرگم تعريف می کرد که از عذاب وجدان و ترس اینکه ترورش کنند شديداً روان اش بيمار می شود. ديگر هرگز به زندگی عادی بر نمی گردد و بقدری الکل می خورد که درست چندی بعد (دو يا سه سال) از دادن حکم اعدام دانشيان و گلسرخی از افسردگی و ترس سکته می کند و می ميرد. باز هم قضات زمان شاه مرتضوی که با پر رويی تمام، کنفرانس حقوق بشری هم شرکت می کند.
فرح خانم تاکيد می کنند که این دادگاه روی مردم تاثير خيلی زيادی گذاشته بود. يکی از قوم و خويش های مارکسيت ما که با سيبيلش شباهتکی به گلسرخی داشته تعريف می کرده که در دور افتاده ترين دهات ها هم او را مي شناختند و از او می پرسيدند که با گلسرخی نسبتی دارد يا نه! حالا شما این را بگذاريد به حساب خالی بندی چپی يا تاريخ شفاهی...ميل خودتان.
----------
زيتون هم نوشته است
معجزه شده است__جمهوری اسلامی از دادگاه گلسرخی -دانشيان استفاده تبليغاتی می کند.
اگر جنگی بشود که ديگر نمی توان این سوسول هایِ قرتیِ اسکی برو را فرستاد خطِ مقدم. يک نفر حسين درخشان هم که تنهايی از پس نيروهای آمريکایی بر نمی آيد. پس بايد اذهان عمومی را آماده کرد و چه بهتر که از آرمان های "ملی-مذهبی خلقی مارکسيستی گلسرخی" استفاده کنيم که فداکاری و از جان گذشتگی را در ميان جوانان گسترش دهيم و آنها را نسبت به "بونجل امپرياليسم" آگاه کنيم. گلسرخی نشد ده نمکی که هست. عروسک کوکی در نقدی به فيلم "اخراجی ها"ی جناب آقای ده نمکی نوشته است:
"جالب اینجاست که دهنمکی با آن سابقهی درخشانش که بر هیچکس پوشیده نیست، در تمام فیلم و با دیالوگهای تکراری سعی دارد به تماشاگر تفهیم کند، مملکت مال همه است و همه باید برای آن بجنگند. آقای کارگردان خیلی زود فراموش کرده آن روزهایی را که یا همراه همپالکیهایش با باتوم و اسپری اشکآور و پنجه بکس مرز بین خودی و غیر خودی را مشخص میکرد یا با قلمش و به نام کار فرهنگی، دگراندیشان را سلاخی مینمود. گویا به گمان مسعود دهنمکی فقط در دوران جنگ و شرایط حساس تهدید خارجی مملکت مال همه میشود و در دوران صلح ایشان و همرزمانشان حق دارند با قلم و قمه کسانی را که مثل خودشان فکر نمیکنند، فراری دهند یا سر به نیست کنند."
يک تاريخ شفاهی هم خدمتتان عرض کنم که این آقای رئيس دادگاه- يک غفارزاده نامی بود که در همسايگی پدر بزرگ مرحوم بنده (ابولفضل برازنده) زندگی می کرد و در ارتش هم سرگرد درجه دار بود. به پيشنهاد پدر بزرگ من که خودش در دانشگاه تهران حقوق می خواند این آقا هم درس خواند و به دانشکده حقوق رفت که کاری امن تر داشته باشد. بعدها که رئيس دادگاه فرمايشی گلسرخی و دانشيان شد گويا زندگی اش سياه شد. پدر بزرگم تعريف می کرد که از عذاب وجدان و ترس اینکه ترورش کنند شديداً روان اش بيمار می شود. ديگر هرگز به زندگی عادی بر نمی گردد و بقدری الکل می خورد که درست چندی بعد (دو يا سه سال) از دادن حکم اعدام دانشيان و گلسرخی از افسردگی و ترس سکته می کند و می ميرد. باز هم قضات زمان شاه مرتضوی که با پر رويی تمام، کنفرانس حقوق بشری هم شرکت می کند.
فرح خانم تاکيد می کنند که این دادگاه روی مردم تاثير خيلی زيادی گذاشته بود. يکی از قوم و خويش های مارکسيت ما که با سيبيلش شباهتکی به گلسرخی داشته تعريف می کرده که در دور افتاده ترين دهات ها هم او را مي شناختند و از او می پرسيدند که با گلسرخی نسبتی دارد يا نه! حالا شما این را بگذاريد به حساب خالی بندی چپی يا تاريخ شفاهی...ميل خودتان.
----------
زيتون هم نوشته است