شهرنوش پارسی پور ديوانه است. مخ اش تاب دارد. معلوم نيست زندان چه بلايی سرش آورده اند. شهرنوش پارسی پور وضع اش هم خراب است. خاطراتش پر از مسائل سکسی به خصوص «خود ارضايی» هست.
مينا نوازنده پيانوست. به خاطر چند صفحه روزنامه چپی در کيفش اش بازداشت شد و به زندان اوين منتقل شد. هرگز به کسی نگفت که بر او چه گذشت. بقيه نوشتند. نوشتند که شکنجه شدند. پاهايشان را کابل زدند. در تابوت گذاشتندشان. اعدام نمايشی شدند و سر آخر آنها را که نکشتند زندانی سياسی کردند تا بعداً بکشندشان و این کشته شدن همچنان ادامه دارد.
«تاديب نسوان»، مجازات و تنبيه زنان، يک پروسه تاريخی ست که در دوران جدید پشت ديوار های زندان معنی جديد پيدا می کند. در هيچ دوره تاريخی در ایران اینقدر زن زندانی سیاسی-عقیدتی نبوده اند که بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی شدند. در آن لحظه تاريخی که جامعه انقلابی دور می نشيند و جمهوری نو پای اسلامی را تماشا می کند که برای اولين بار در تاريخ هزاران زن را از خانه و خيابان دستگير می کند و به پشت ديوار ها و تپه ها -به دور از چشم ها می برند- که نتبيه شان کند، کسی نمی انديشد که معنی این نديدن چيست؟ مرينا نعمت دخترک شانزده ساله مسیحی ای که بی هيچ دليل سه سال از زندگی خود را در زندان اوين سپری کرده است می گويد:«وقتی آزاد شدم هيچ کس از من نپرسيد که چه شد....بر تو چه گذشت...حتی پدر و مادرم.»
نديدن مجازات از ره آوردهای مدرنيته است؛ بربر ها و وحشی ها اند که در ملا عام شکنجه می کنند، فلک می کنند، دار می زنند. جامعه مدرن مجازات مدرن می خواهد، روش های تنبيه مدرن می خواد. مجازات مدرن هدفش تنها مجازات بدن نيست ــاین پدیده روان را تاديب می کند.
مينا که از زندان آمد هيچکس نپرسيد که بر تو چه رفته. هيچکس نمی خواست که بداند. همين کافی بود که ديگر نمی توانست پيانو بزند، با شوهرش عشق بازی کند، يا که دخترش را در آغوش بگيرد. مينا يک روز در را باز کرد و شوهرش را روی زمين خانه اش با زنی ديگر يافت. صورت زن را نديد، پشتش به در بود، اما شوهرش از روی زن بلند شد و در را محکم بست. مينا به خانه دوستش رفت و چيزی نگفت. شوهرش برای همه توضيح داد که بعد از زندان وضع روانی مينا خوب نيست و صلاح نيست که پيش دخترش باشد. گفت به او تجاوز جنسی شده است (مينا هرگز خودش نگفت) و برای همين ديگر مايل نيست با کسی رابطه جنسی داشته باشد.
مادر بزرگم تعريف می کرد در فلان ده اگر دختری باکره نبود اقوام شوهر برعکس روی خر می انداختدش و گرد شهر می چرخاندندش و فرياد می زدند و تاديب نسوان می کرند. به بقيه پيام می دانند که هوای نفس اماره شان را داشته باشند تا روی خر نيافتند. مشکل زن انقلاب پنجاه و هفت اما فقط بکارتش نبود. زن انقلاب کرده بود. کنار مرد تظاهرات رفته بود. جان داده بود. حالا نوبتش بود که از سياسی بودنش سهمی بگيرد. حالا می خواست دختری شانزده ساله باشد يا زنی پنجاه ساله. مسئله نظام بود و حفظ نظام.
کدام نظام....؟
مگر اینها بر عليه مردسالاری به خيابان ريخته بودند که حالا بايد برای حفظ نظام مرد سالاری شکنجه می شدند! یک بابایی گفته بود «شاه بايد برود» اینها هم رفته بودند در خيابان .گل هم گذاشته بودند روی آسفالت، وقتی قرار بود امام بيايد. پس اینها برای حفظ کدام نظام در زندان بودند! اصلاً با کدام نظام سر کينه داشتند که مستحق شکنجه فيزيکی و روانی و اعدام بودند.
شکوفه دارد دکترای علوم سياسی می گيرد. مقاله ای فلسفی نوشته است درباره رابطه شکنجه با خودش شاید...نمی دانم چیست...خودتان بخوانید. مقاله اش اشک ات را در نمی آورد اما مغزت را به کار می گيرد. خدا را شکر يک نفر از این زندان اوين سالم بيرون آمده است که آدم می تواند به حرفش گوش دهد. بيرون جلسه -فرح خانم به او می گويد که تحت تاثير مقاله اش قرار گرفته است. دختر خاله اش در اوين بود و کشتندش: فروزان عبدی. شکوفه همچون مجنون ها زار زار گريه می کند. من فرار می کنم که "نبينم."
به ياسر زنگ می زنم که این مقاله شکوفه را در مجله دانشگاهی مان چاپ کنيم. می گويد «نمی شه..... اون قسمت عنتر و ميمونش را حذف کنه...يک کم بی منطق و بی ربط هست:»
«از همان لحظات اوليه اي كه قرار بر آن شد تا مطلبي در باب پديده زندان و زنداني در رژيم جمهوري اسلامي بنويسم، بي اختيار صحنه عنتري و ميمون اش در مقابل چشمانم جان گرفت.
يادتان هست عنتري و ميمون اش را؟
عنتري را ميبينم كه از ميمون اش ميخواهد جاي دوست و دشمن را نشان بدهد. ميمون منگ و مبهوت، يا تفاوت مابين مفهوم دوست و دشمن را گم كرده، و يا تفاوت مابين "فرق سرش" و "فلان ماتحت اش" را: همچنانكه دور ميگردد و نگاه گنگ اش را بر صورت تماشاچيان ميدوزد، گاه دوست را ميگذارد آن بالا، روي سرش و گاه آن پايين در . . . »
از شکوفه معذرت می خواهم که گويا اهميت چندانی هم ندارد زندگی اش و افکارش: «می دانم، خودم گفتم،ولی این هیئت تحريريه احمق مقاله ات را حاضر نيستند چاپ کنند...گويا ملاحظات خودشان را دارند و نمی خواهند پا روی دم جمهوری اسلامی بگذارند.»
مجازات مدرن تنها بدن تو را هدف نمی گيرد. انسانيت را به زير سؤال می برد. چند نفر از شما خاطرات زنانی را که از زندان های جمهوری اسلامی بيرون آمده اند را خوانده اید! معنی" خود ارضايی" در زندان را چه می دانيد يعنی چه! معنی سال ها خونريزی نکردن را می دانيد يعنی چه؟ در غذای خانم پارسی پور و هزاران زن زندانی سياسی کافور می ريختند که قاعده نشوند-که زندان مجبور نباشد پول نوار بهداشتی بدهد. اگر هم کسی خونريزی داشت چند تکه پارچه بود که همه باهم استفاده می کردند. معنی خود ارضايی برای زنی که شايد هيچ وقت نتواند رابطه جنسی راحتی با کسی داشته باشد برای شما شده است آموزش جنسی؟
چند نفر از شما زندگی شهرنوش پارسی پور را دنبال کرده اید آقايان، که در وبلاگ ها و برنامه های راديويی تان بالا و پايين می پريد که «شهرنوش پارسی پور قرار است از خاطرات زندگی اش بخواند که پر از ماجراهای سکسی و خود ارضايی هست.»
ابله های عزيز؛
اگر شهرنوش پارسی پور به خاطر چند روزنامه در زندان اوين روانی شده است، مجازات شده است، تاديب شده است ، امروز شماييد که در بيرون از زندان تنبيه اش می کنید. تمام موجوديت اش را خلاصه می کنيد به جنسيت اش. شهادت تاريخی اش را بر آنچه بر او گذشته است به مسخره می گيريد. آقای محمود فرجامی...جناب آقای نيک آهنگ کوثر، منِ سيبيل طلا- منِ" آدم سالمتر، صادقتر، فنی تر و کارکشته تر" را می خواهيد که برايتان تابو شکنی جنسی کنم!! این بار من بگويم «کس» که هر هر بخنديد. مگر خاطرات شهرنوش پارسی پور آموزش جنسی است؟ يا اینکه شما خاطرات همه زنان را، از پارسی پور تا آنجلينا جولی -که با او جلق می زنيد- را مضوعات تفريحی جنسی می دانيد؟
شش روز زندان رفته ايد شش سال است داريد خاطرات زندان می نويسيد و پيش روانپزشک می رويد که خاطرات زندان را برای شما از اعماق ذهن تان بيرون بکشد__ آنوقت زنان زندانی را مجنون های جنسی ترسيم می کنيد! واقعاً راديو زمانه چطور می خواهد پاسخگوی این ابتذال وجودی همکارانش آقايان نيک آهنگ کوثر و محمود فرجامی باشد. تريبون باز کرده اید که به حمد الّله بعد از زندان های جمهوری اسلامی تاديب نسوان کنيد. من اگر جای شما بودم آن لوگوی کلاغستون را بر می داشتنم جايش يک عضو شريف مردانه می گذاشتم که نمادی از مرد سالاری مبتذل این برنامه باشد.
حالا که تريبون رسانه ای داريد، دين تاريخی شما به این زنان زندانی سياسی ست که در راستای پروسه شکنجه مدرن جمهوری اسلامی آنان را تا ابد شکنجه کنيد. واقعاً راديو زمانه تا کی می خواهد به بهانه کم بودن توليد برنامه، این برنامه مبتذل کلاغستون را ادامه دهد؟ گيرم که اصلاً این پر طرفدار ترين برنامه تان هم باشد -اخلاق روزنامه نگاری تان چه می شود! چند نفر آدم کار کشته و باسواد خواهند خواست با رسانه ای کار کنند که این چنين برنامه های شرم آوری را توليد می کند؟
*********
خورشيد به این لينک داده بود که من هم می دهم: مصاحبه شهرنوش پارسی پور با ایران امروز
پاسخ محمود فرجامی
پاسخ لوا به محمود فرجامی
نقد زندگی روی ترن هوايی به محمود فرجامی
مينا نوازنده پيانوست. به خاطر چند صفحه روزنامه چپی در کيفش اش بازداشت شد و به زندان اوين منتقل شد. هرگز به کسی نگفت که بر او چه گذشت. بقيه نوشتند. نوشتند که شکنجه شدند. پاهايشان را کابل زدند. در تابوت گذاشتندشان. اعدام نمايشی شدند و سر آخر آنها را که نکشتند زندانی سياسی کردند تا بعداً بکشندشان و این کشته شدن همچنان ادامه دارد.
«تاديب نسوان»، مجازات و تنبيه زنان، يک پروسه تاريخی ست که در دوران جدید پشت ديوار های زندان معنی جديد پيدا می کند. در هيچ دوره تاريخی در ایران اینقدر زن زندانی سیاسی-عقیدتی نبوده اند که بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی شدند. در آن لحظه تاريخی که جامعه انقلابی دور می نشيند و جمهوری نو پای اسلامی را تماشا می کند که برای اولين بار در تاريخ هزاران زن را از خانه و خيابان دستگير می کند و به پشت ديوار ها و تپه ها -به دور از چشم ها می برند- که نتبيه شان کند، کسی نمی انديشد که معنی این نديدن چيست؟ مرينا نعمت دخترک شانزده ساله مسیحی ای که بی هيچ دليل سه سال از زندگی خود را در زندان اوين سپری کرده است می گويد:«وقتی آزاد شدم هيچ کس از من نپرسيد که چه شد....بر تو چه گذشت...حتی پدر و مادرم.»
نديدن مجازات از ره آوردهای مدرنيته است؛ بربر ها و وحشی ها اند که در ملا عام شکنجه می کنند، فلک می کنند، دار می زنند. جامعه مدرن مجازات مدرن می خواهد، روش های تنبيه مدرن می خواد. مجازات مدرن هدفش تنها مجازات بدن نيست ــاین پدیده روان را تاديب می کند.
مينا که از زندان آمد هيچکس نپرسيد که بر تو چه رفته. هيچکس نمی خواست که بداند. همين کافی بود که ديگر نمی توانست پيانو بزند، با شوهرش عشق بازی کند، يا که دخترش را در آغوش بگيرد. مينا يک روز در را باز کرد و شوهرش را روی زمين خانه اش با زنی ديگر يافت. صورت زن را نديد، پشتش به در بود، اما شوهرش از روی زن بلند شد و در را محکم بست. مينا به خانه دوستش رفت و چيزی نگفت. شوهرش برای همه توضيح داد که بعد از زندان وضع روانی مينا خوب نيست و صلاح نيست که پيش دخترش باشد. گفت به او تجاوز جنسی شده است (مينا هرگز خودش نگفت) و برای همين ديگر مايل نيست با کسی رابطه جنسی داشته باشد.
مادر بزرگم تعريف می کرد در فلان ده اگر دختری باکره نبود اقوام شوهر برعکس روی خر می انداختدش و گرد شهر می چرخاندندش و فرياد می زدند و تاديب نسوان می کرند. به بقيه پيام می دانند که هوای نفس اماره شان را داشته باشند تا روی خر نيافتند. مشکل زن انقلاب پنجاه و هفت اما فقط بکارتش نبود. زن انقلاب کرده بود. کنار مرد تظاهرات رفته بود. جان داده بود. حالا نوبتش بود که از سياسی بودنش سهمی بگيرد. حالا می خواست دختری شانزده ساله باشد يا زنی پنجاه ساله. مسئله نظام بود و حفظ نظام.
کدام نظام....؟
مگر اینها بر عليه مردسالاری به خيابان ريخته بودند که حالا بايد برای حفظ نظام مرد سالاری شکنجه می شدند! یک بابایی گفته بود «شاه بايد برود» اینها هم رفته بودند در خيابان .گل هم گذاشته بودند روی آسفالت، وقتی قرار بود امام بيايد. پس اینها برای حفظ کدام نظام در زندان بودند! اصلاً با کدام نظام سر کينه داشتند که مستحق شکنجه فيزيکی و روانی و اعدام بودند.
شکوفه دارد دکترای علوم سياسی می گيرد. مقاله ای فلسفی نوشته است درباره رابطه شکنجه با خودش شاید...نمی دانم چیست...خودتان بخوانید. مقاله اش اشک ات را در نمی آورد اما مغزت را به کار می گيرد. خدا را شکر يک نفر از این زندان اوين سالم بيرون آمده است که آدم می تواند به حرفش گوش دهد. بيرون جلسه -فرح خانم به او می گويد که تحت تاثير مقاله اش قرار گرفته است. دختر خاله اش در اوين بود و کشتندش: فروزان عبدی. شکوفه همچون مجنون ها زار زار گريه می کند. من فرار می کنم که "نبينم."
به ياسر زنگ می زنم که این مقاله شکوفه را در مجله دانشگاهی مان چاپ کنيم. می گويد «نمی شه..... اون قسمت عنتر و ميمونش را حذف کنه...يک کم بی منطق و بی ربط هست:»
«از همان لحظات اوليه اي كه قرار بر آن شد تا مطلبي در باب پديده زندان و زنداني در رژيم جمهوري اسلامي بنويسم، بي اختيار صحنه عنتري و ميمون اش در مقابل چشمانم جان گرفت.
يادتان هست عنتري و ميمون اش را؟
عنتري را ميبينم كه از ميمون اش ميخواهد جاي دوست و دشمن را نشان بدهد. ميمون منگ و مبهوت، يا تفاوت مابين مفهوم دوست و دشمن را گم كرده، و يا تفاوت مابين "فرق سرش" و "فلان ماتحت اش" را: همچنانكه دور ميگردد و نگاه گنگ اش را بر صورت تماشاچيان ميدوزد، گاه دوست را ميگذارد آن بالا، روي سرش و گاه آن پايين در . . . »
از شکوفه معذرت می خواهم که گويا اهميت چندانی هم ندارد زندگی اش و افکارش: «می دانم، خودم گفتم،ولی این هیئت تحريريه احمق مقاله ات را حاضر نيستند چاپ کنند...گويا ملاحظات خودشان را دارند و نمی خواهند پا روی دم جمهوری اسلامی بگذارند.»
مجازات مدرن تنها بدن تو را هدف نمی گيرد. انسانيت را به زير سؤال می برد. چند نفر از شما خاطرات زنانی را که از زندان های جمهوری اسلامی بيرون آمده اند را خوانده اید! معنی" خود ارضايی" در زندان را چه می دانيد يعنی چه! معنی سال ها خونريزی نکردن را می دانيد يعنی چه؟ در غذای خانم پارسی پور و هزاران زن زندانی سياسی کافور می ريختند که قاعده نشوند-که زندان مجبور نباشد پول نوار بهداشتی بدهد. اگر هم کسی خونريزی داشت چند تکه پارچه بود که همه باهم استفاده می کردند. معنی خود ارضايی برای زنی که شايد هيچ وقت نتواند رابطه جنسی راحتی با کسی داشته باشد برای شما شده است آموزش جنسی؟
چند نفر از شما زندگی شهرنوش پارسی پور را دنبال کرده اید آقايان، که در وبلاگ ها و برنامه های راديويی تان بالا و پايين می پريد که «شهرنوش پارسی پور قرار است از خاطرات زندگی اش بخواند که پر از ماجراهای سکسی و خود ارضايی هست.»
ابله های عزيز؛
اگر شهرنوش پارسی پور به خاطر چند روزنامه در زندان اوين روانی شده است، مجازات شده است، تاديب شده است ، امروز شماييد که در بيرون از زندان تنبيه اش می کنید. تمام موجوديت اش را خلاصه می کنيد به جنسيت اش. شهادت تاريخی اش را بر آنچه بر او گذشته است به مسخره می گيريد. آقای محمود فرجامی...جناب آقای نيک آهنگ کوثر، منِ سيبيل طلا- منِ" آدم سالمتر، صادقتر، فنی تر و کارکشته تر" را می خواهيد که برايتان تابو شکنی جنسی کنم!! این بار من بگويم «کس» که هر هر بخنديد. مگر خاطرات شهرنوش پارسی پور آموزش جنسی است؟ يا اینکه شما خاطرات همه زنان را، از پارسی پور تا آنجلينا جولی -که با او جلق می زنيد- را مضوعات تفريحی جنسی می دانيد؟
شش روز زندان رفته ايد شش سال است داريد خاطرات زندان می نويسيد و پيش روانپزشک می رويد که خاطرات زندان را برای شما از اعماق ذهن تان بيرون بکشد__ آنوقت زنان زندانی را مجنون های جنسی ترسيم می کنيد! واقعاً راديو زمانه چطور می خواهد پاسخگوی این ابتذال وجودی همکارانش آقايان نيک آهنگ کوثر و محمود فرجامی باشد. تريبون باز کرده اید که به حمد الّله بعد از زندان های جمهوری اسلامی تاديب نسوان کنيد. من اگر جای شما بودم آن لوگوی کلاغستون را بر می داشتنم جايش يک عضو شريف مردانه می گذاشتم که نمادی از مرد سالاری مبتذل این برنامه باشد.
حالا که تريبون رسانه ای داريد، دين تاريخی شما به این زنان زندانی سياسی ست که در راستای پروسه شکنجه مدرن جمهوری اسلامی آنان را تا ابد شکنجه کنيد. واقعاً راديو زمانه تا کی می خواهد به بهانه کم بودن توليد برنامه، این برنامه مبتذل کلاغستون را ادامه دهد؟ گيرم که اصلاً این پر طرفدار ترين برنامه تان هم باشد -اخلاق روزنامه نگاری تان چه می شود! چند نفر آدم کار کشته و باسواد خواهند خواست با رسانه ای کار کنند که این چنين برنامه های شرم آوری را توليد می کند؟
*********
خورشيد به این لينک داده بود که من هم می دهم: مصاحبه شهرنوش پارسی پور با ایران امروز
پاسخ محمود فرجامی
پاسخ لوا به محمود فرجامی
نقد زندگی روی ترن هوايی به محمود فرجامی